جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فن‌فیکشن [معجزه‌آسا] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فن فیکشن کاربران توسط ثنـٰاء با نام [معجزه‌آسا] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 271 بازدید, 6 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته فن فیکشن کاربران
نام موضوع [معجزه‌آسا] اثر «غزاله کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ثنـٰاء
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN

نظرتون راجب فن فیکشن «معجزه‌آسا» ؟

  • ۱- عالی، خیلی خوبه. خیلی جذابه 😍

    رای: 1 100.0%
  • ۲- خوبه ولی منتظرم اتفاقات جالبتری‌ام🙂

    رای: 0 0.0%
  • ۳- متوسط😐

    رای: 0 0.0%
  • ۴- نظری ندارم.😏😒

    رای: 0 0.0%
  • ۵- خیلی بد🤬

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
نام فن فیکشن: معجزه‌آسا
ژانر: جنایی، عاشقانه، معمایی
اثر: غزاله⁦♡⁩
عضو گپ نظارت S.O.W(11)

خلاصه:
داستان دقیقا از اون نفرت شروع می‌شه.
نفرتی که توی دلش ریشه کرده بود. اون به دنبال یک چیز بود، فقط انتقام.
هیچ چیز اصلا قرار نبود عاشقانه شه، اصلا عشقی در کار نبود! تا اون روز... .
وقتی مجبور شدن بخاطر همدیگه تمام این بازی‌ها رو تموم کنن، اما این پایان ماجرا نبود.
گویا دختر داستان ما، از بازی کردن خوشش اومده بود!

« معجزه‌آسا، اینبار با داستانی متفاوت از تصور»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
She’s standing right behind me She smiles at me,

اون درست پشت سر من وایساده و به من لبخند میزنه

looks away I think he understands his funny game

به طرفی دیگه نگاه میکنه انگار متوجه بازی بامزه اون شده

When I see him, I’m not me anymore

وقتی اونو میبینم،از خودم بی خود میشم

I become red and speak very low Shortness of breath,

من سرخ میشم و نفس تنگی میگیرم

my heart beats

و قلبم میتپه

Get away!

دور بشید

It’s the only thing to do

این تنها چیزیه که باید انجامش داد

I have my heart upside down

قلبم وارونه شده

I feel like a power

من یه قدرتی رو حس میکنم

Who pulls me beyond From the wall that separates us?

مثل کسی که داره منو هل میده سمت دیواری که مارو از هم جدا کرده

I dare not tell him anything

من جرات ندارم چیزی بهش بگم

I want it for me

من اونو واسه خودم میخوام

His light, his smile Crossing for a night

اون نورش،اون لبخندش تو یک شب میگذره
 
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
This wall that separates us

این دیوار که جدامون کرده

But yet

اما تا الان

When I think of her

وقتی راجب اون فکر میکنم

I feel unfaithful I want to run away in the night to see my ladybug I have the heart duel

احساس بی وفایی مسکنم میخوام شب فرار کنم تا لیدی باگم رو ببینم من تو قلبم دوئل دارم

You and me

تو و من

if we could see each other Beyond the mirror

اگر ما میتونستیم آنسوی آیینه رو ببینیم

Down the masks for one night

برای یک شب ماسک نزنیم

Let’s break through this wall that separates us

بیا این دیواری که ما رو از هم جدا کرده رو بشکنیم

I do not understand what I want

من نمیفهمم که چی میخوام

I can not fall in love

نمیتونم عاشق نشم

Where does this mysterious feeling come from?

این احساس غریب از کجا میاد؟

A day will come, you will discover

یه روز میاد که تو میفهمی

The happiness of being two, you and me

خوشحالیی که منو تو داریم

When we are hugging each other

وقتی همدیگر رو در آغوش میکشیم

But why if my heart is elsewhere

اما اگه قلبم یه جای دیگست

I feel in my soul a warmth

تو روحم احساس گرما میکنم

A thrill that brings me happiness

هیجانی که شادیمو میاره

I feel it This tourbillom of feelings

من گردبادی از احساسات رو حس میکنم

Who brings us to the firmament In the sun and in the wind

کسی که ما رو میبره سمت افلاک در خورشید و در باد

as a unique chance

مثل یه شانس خاص

A magic twirl

یک گردونه ی شانس

It’s strong when I see it

این عجیبه وقتی میبینمش
 
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
I cry out on all the roofs Our love that reaches us

من روی تمام سقف ها فریاد میکشم درباره ی عشقی که بهمون رسیده

But I know I do not have to

اما میدونم نباید این کارو بکنم

It’s not the moment

الان وقتش نیست

You have to be patient

باید صبور باشی

Be patient

صبور باش!

I know that one day we will fly because my love,

من میدونم یه روز به خاطر عشقی که دارم پرواز خواهم کرد

one day you will see What about me?

یه روز میبینی،راجب من چی؟

will become you

آیا میشوم برای تو؟

I do not understand what I want

من نمی‌دونم که چی میخوام

I can not fall in love Where does this mysterious feeling come from?

نمیتونم عاشق نشم!این احساسات عجیب از کجا میاد؟

We will be reunited in the night Like in the day

ما متحد میشیم شبی مثل روز
 
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
when all that shines Will be our love

وقتی که تمام آن روشنی ها عشق ما خواهد بود

to the infinite Despite separates Love

تا ابدیت،با وجود اینکه جدا کرده عشق ما رو

passes through in this great wall

این دیوار که عشقمون عبور میکنه ازش

that leaves us

که رهایمان میکنه

We are together a rare force

ما پیش همیم یه جادوی خاص

For you I will wait all a life For

برای تو من تمام زندگیم رو صبر میکنم

yes I love you,

بله عاشقتم

to madness

دیوانه وار

I will love you

عاشقت خواهم ماند

to the infinite.

تا ابدیت!
***
سخنی با خوانندگان این داستان:
« سلام دوستان، داستان پیش رو، قراره خیلی متفاوت تر از اون چیزی که درباره انمیشن معجزه‌آسا و داستان‌هاش شنیدید باشه، اینجا همه چیز قراره تغییر کنه و مثل بمب منفجر شه! پس خواهشمندم این داستان زیبا رو از دست ندین.»

پایان بالای ۱۰۰۰ پارت!
 
موضوع نویسنده

ثنـٰاء

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
1,543
13,742
مدال‌ها
4
در با شدت خیلی هراسناکی باز شد، با ترس به عقب برگشتم. بابا با دست و بال خونی، پاهای لرزونش رو به حرکت درآورد و خودش رو پرت کرد توی خونه. مامان با هین بزرگی دست راستش رو، روی قلبش گذاشت و بابا رو صدا زد:
- وای خدای من، تام!
دوتا دست هام رو حصار صورتم کردم، این امکان نداشت. نفس‌های پی در پی بابا بدجوری دلهوره رو به جونم می‌نداخت. مامان با قدم‌های تند به سمتش گام برداشت و بابا رو تو آغوشش گرفت، چه خبر بود؟
با بغض و صدای لرزون لب زدم:
- بابا، تو رو خدا طاقت بیار، تو نباید بمیری.
اما حال اون خراب تر از این بود. باید کاری می‌کردم، سریع دستم رو سمت لباس سفیدم بردم و تکه‌ای از اون رو برش دادم. مامان نالان فریاد زد:
- جعبه‌ی گیاهان دارویی رو بیار.
با هول زدگی به سمت آشپزخونه دویدم، نفرت توی وجودم داشت شعله می‌کشید، نفرتی که بدجور تو دلم ریشه کرده بود.
با دست‌های یخ و لرزون، زود در قهوه‌ای رنگ و قدیمی، دارو‌ها رو باز کردم. از بوی تند رطوبت دیگه داشت حالم بهم می‌خورد.
همش یک چیز توی ذهنم موج می‌زد:
« انتقام... انتقام... انتقام...
.»
بالاخره بعد از زیر و رو کردن کمد، جعبه رو پیدا کردم. به سمتش حمله‌ور شدم و برداشتمش، وقت نداشتیم. قلبم تند، تند به قفسه‌ی سی*ن*ه‌ام کوبیده می‌شد.
صدای خش‌دار و بغض دار مامان از بیرون اومد:
- نفس بکش تام، خواهش می‌کنم ترکم نکن.
مروارید اشکی از چشمم به روی گونه‌‌هام فرود اومد، پرده‌ی ناامیدی و اشک جلوی دیدم رو احاطه کرده بود. با گام‌های تند به سمت حال پذیرایی رفتم، نگاهم روی بابا خشک موند. رنگش به سفیدی می‌زد و از بدنش خون فوران می‌کرد. نفس‌های رو دیگه احساس نمی‌کردم. اشک‌هام سرازیر می‌شدن.
به سمتش رفتم و روی دوتا زانوم نشستم. به سختی نفس می‌کشید، نگاهش رو با ناتوانی روم انداخت. دستم رو به طرف جعبه بردم و از توش گیاهی درآوردم، با وجودی که شناختی ازش نداشتم ولی برام هیچی مهم نبود، فقط حال بابا برام مهم بود، فقط خوب شه.
پارچه‌ی سفید رو، روی زخم دست و بدنش گذاشتم. این سومین باری بود که این فاجعه رخ می‌داد، اون عوضی بالاخره تقاص کار‌هاش رو پس می‌ده.
بابا با دست‌های سردش، دست هام رو توی دستش گرفت.
حس خوبی نداشتم. حالا وقت خداحافظی نبود.
 

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,361
20,988
مدال‌ها
9
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.

[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین