جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه معرفی کتاب، متن برگزیده

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط Rozaleh با نام معرفی کتاب، متن برگزیده ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,425 بازدید, 367 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع معرفی کتاب، متن برگزیده
نویسنده موضوع Rozaleh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rozaleh
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
خدا همیشه بهترین‌ها رو زودتر از بقیه پیش خودش می‌بره.

سوءقصد – هری مولیش
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
آن همه آموزش‌ها، و آن همه سخنان زیبا و رنگارنگى که از بچگى به او (انگار طوطى‌وار) یاد داده بودند، اکنون در فکرش مثل رسوب تیره و تلخى ته نشست مى‌کرد – و همانند پژواک فراموش شده‌اى دور مى‌شد و گم مى‌شد. به او گفته بودند که زندگى، ایمان و فکر است. به او گفته بودند که نیکى در طبیعت پرستى است، و هستى پس از مرگ به روان آدمى، زیبایى و جاودانگى مى‌بخشد. اما حالا مى‌دید که زندگى، فکر و خُلق ملک آراهاى این دنیاست. زندگى خشونت‌هاى ناگهانى و بى‌اندازه، خوشى‌ها و ولخرجى‌هاى بى‌حساب بود. زندگى چوب چماق آلبالو بود. زندگى خفه خون بگیر و اون گوشه بتمرگ بود. زندگى دروغ‌ها و چاپلوسى‌هاى آدم‌هاى کوچولو بود. زندگى صدقه سرى‌هاى یک بیوه زن محروم و تنها بود. زندگى صداى موچ موچ حقه و بوى مواد بود.

داستان جاوید – اسماعیل فصیح
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
کم کم دارم به این نتیجه می رسم که کلماتی مثل خوش بینی و امید که در همه کتاب های روان شناسی و روانکاوی وجود دارند و ادعا می کنند که باعث اعتماد به نفس بیشتر و کنار آمدن با زندگی می شوند، “کلمه” هایی بیش نیستند. افراد دانایی که آنها را تلفظ می کنند و برای ما تکرارشان می کنند، شاید به دنبال معنای آنها در زندگی خودشان هستند و از ما به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده می کنند تا ببینند ما چگونه به این محرک ها پاسخ می دهیم.

خ*یانت – پائولو کوئلیو
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
آن کسی که وجدان دارد اگر به‌اشتباه خود پی برد، رنج می‌کشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است.

جنایت و مکافات – فیودور داستایوسکی
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
در عمل می‌دانی دلم واقعا چه می‌خواهد؟ این که تو و امثال تو به درک واصل شوید! من آرامش می‌خواهم. بله، حاضرم کل دنیا را به یک پول سیاه بدهم تا راحتم بگذارند و آرامشم حفظ شود. مثلا اگر قرار باشد دنیا خراب شود، ولی من چایم را بخورم، می‌گویم به درک! بگذار خراب شود، در عوض همیشه بتوانم با آرامش چایم را بخورم.

یادداشت‌های زیرزمینی – فیودور داستایوسکی
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
افسردگی، شبیه گرفتار بودن در یک تله است. می‌دانی گیر کرده‌ای اما نمی‌توانی بگریزی.

خ*یانت – پائولو کوئلیو
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
وقتی بچه بودم یکشنبه‌ها با مادربزرگم می‌رفتم کلیسا. یه بار کشیش توی یکی از موعظه‌هاش چیزی گفت که هنوز یادمه. گفت اسم خداوند خاصیتی داره که هیچ اسم دیگه‌ای نداره. گفت اگه یکی از اسم‌های خداوند رو مدام تکرار کنی، حتی اگه معناش رو ندونی، یا از اون بدتر، حتا به چیزی که میگی باور نداشته باشی، گفتنش کم کم روی تو تاثیر می‌ذاره. گمونم منظورش یه جور تاثیر معنوی بود. خوب، من بعدها فهمیدم چیزهای دیگه‌ای هم هست که دقیقا همین جوری‌اند. منظورم کلماتیه که حتا اگه یه ذره هم بهشون اعتقاد نداشته باشی، وقتی مدام تکرارشون کنی تاثیر وحشتناکی رو آدم می‌ذارن.

بهترین شکل ممکن – مصطفی مستور
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
فکر این که چرا به این جا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالوده‌مان ترک خورد که بدون این که بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمی‌توانیم از جای‌مان بلند شویم. نمی‌توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده‌ایم. اشتباهِ کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازه‌مان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز می‌تواند برای شکستن‌مان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بی‌خنده و بی‌آرزو تکه‌تکه‌ام می‌کند. مثل لکه‌ی زشت زرد ماست، روی پیشخان آشپزخانه.

پائیز فصل آخر سال است – نسیم مرعشی
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
سایه من خیلی پررنگ‌تر و دقیق‌تر از جسم حقیقی من به دیوار افتاده بود، سایه‌ام حقیقی‌تر از وجودم شده بود. گویا پیرمرد خنزر پنزری، مرد قصاب، ننجون و زن لکاته‌ام همه سایه‌های من بوده‌اند، سایه‌هائیکه من میان آن‌ها محبوس بوده‌ام. در اینوقت شبیه یک جغد شده بودم، ولی ناله‌های من در گلویم گیر کرده بود و بشکل لکه‌های خون آن‌ها را تف می‌کردم. شاید جغد هم مرضی دارد که مثل من فکر می‌کند. سایه‌ام به دیوار درست شبیه جغد شده بود و با حالت خمیده نوشته‌های مرا به دقت می‌خواند. حتما او خوب می‌فهمید، فقط او می‌توانست بفهمد. از گوشه چشمم که به سایه خودم نگاه می‌کردم می‌ترسیدم.

بوف کور – صادق هدایت
 
موضوع نویسنده

Rozaleh

سطح
0
 
گوینده انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
956
709
مدال‌ها
2
ناگهان چنان شرم اخلاقی هولناک و چنان شکنجه‌ی عذاب‌آوری بر قلبش چنگ انداخت که فریادی سر داد، صورتش را با دستانش پوشاند و غرق یاس و نومیدی خودش را روی تخت انداخت.

یک اتفاق مسخره – فیودور داستایوسکی
 
بالا پایین