جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار منوچهری دامغانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط مینا طویلی زاده با نام منوچهری دامغانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 259 بازدید, 23 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع منوچهری دامغانی
نویسنده موضوع مینا طویلی زاده
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
می بر کف من نه که طرب را سبب اینست

آرام من و مونس من روز و شب اینست


تریاق بزرگست و شفای همه غمها

نزدیک خردمندان می را لقب اینست


بی می نتوان کردن شادی و طرب هیچ

زیرا که بدین گیتی اصل طرب اینست


معجون مفرح بود این تنگدلان را

مر بی سلبان را به زمستان سلب اینست


ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زان

سوگند خوری، گویی: شهد و رطب اینست


می‌گیر و عطا ورز و نکو گوی و نکو خواه

اینست کریمی و طریق ادب اینست
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها


ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالشها

ز بوقلمون به وادیها، فروگسترده بسترها


زده یاقوت رمانی به صحراها به خرمنها

فشانده مشک خرخیزی، به بستانها به زنبرها

به زیر پر قوش‌اندر، همه چون چرخ دیباها

به پر کبک بر، خطی سیه چون خط محبرها


چو چنبرهای یاقوتین به روز باد گلبنها

جهنده بلبل و صلصل، چو بازیگر به چنبرها


همه کهسار پر زلفین معشوقان و پر دیده

همه زلفین ز سنبلها، همه دیده ز عبهرها


شکفته لاله نعمان، بسان خوب‌رخساران

به مشک اندر زده دلها، به خون اندر زده سرها

چو حورانند نرگسها، همه سیمین طبق بر سر

نهاده بر طبقها بر ز زر ساو ساغرها


شقایقهای عشق‌انگیز، پیشاپیش طاووسان

بسان قطره‌های قیر باریده بر اخگرها


رخ گلنار، چونانچون شکن بر روی بترویان

گل دورویه چونانچون قمرها دور پیکرها...


بهاری بس بدیعست این، گرش با ما بقابودی

ولیکن مندرس گردد به آبانها و آذرها...
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند

نالانم از آن عقیق قند اندر قند

ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ

آخر غم هجران تو چند اندر چند
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
هر کار که هست جز به کام تو مباد

هر خصم که هست جز به دام تو مباد

هر سکه که هست جز به نام تو مباد

هر خطبه که هست جز به بام تو مباد
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
دولت همه ساله بی‌جلال تو مباد

همت همه ساله بی‌جمال تو مباد

هر بنده که هست بی‌کمال تو مباد

خورشید جهان تویی، زوال تو مباد
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
تاریک شد از مهر دل افروزم روز

شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم

اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
ای کرده سپاه اختران یاری تو

فخرست جهان را به جهانداری تو

مستند مخالفان ز هشیاری تو

بخت همه خفته شد ز بیداری تو
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
مسعود جهاندار چو مسعود ملک

بنشست به حق به جای محمود ملک

از ملک جز این نبود مقصود ملک

کز ملک به تربیت رسد جود ملک
 
موضوع نویسنده
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
894
3,487
مدال‌ها
5
هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار
 

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
گزیده ای از بهترین اشعار منوچهری
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست

دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردس
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار
بنگر به ترنج ای عجبی‌دار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
چون سیم درونست و چو دینار برونس
آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار
نارنج چو دو کفه سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار...

 
بالا پایین