جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه مهتاب

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط شازده(: با نام مهتاب ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 279 بازدید, 19 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع مهتاب
نویسنده موضوع شازده(:
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شازده(:
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
با بی‌خیالی در خانه اش را زدم.
بعد از دقایقی در را به رویم باز کرد.
با اخم های در همش تیله های سبز رنگش را به چشمان مشکی رنگم میدوزد
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
-تو اینجا چکار میکنی؟من برای دختر بچه ها اینجا کار ندارم.
وقت را غنیمت دانستم و به گرگ تبدیل شدم.
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
لحظه ای قالب تهی کرد.
اما خود را نباخت چشمام سبز کریهش را به من دوخت و گفت:
-دخترک از اینجا برو وگرنه عاقبت خوبی نخواهی داشت
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
خنده ای کردم.
-واقعا؟مثلا میخواهی بدون آن چوب دستی آن چکار کنی؟وای که چقدر ترسیدم، جادوگر مارا باش.
و خنده دیگر کردم.
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
بعد از اینکه خوب به قیافه ترسیده اش نگاه کردم، گفتم تو باید تقاص بدهی تقاص کشتن خواهرم ستاره.
چشمانش گرد شد، گفت:
-مگر او خواهر داشت؟
-بله که خواهر داشت، آن هم دوقلو.
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
از غفلت و ترسش استفاده کردم.
و پرشی به سمتش کردم.
حال رویش بودم پوزخندی زدم و بدون توجه به زجه و التماس هایش دندان هایم را
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
در گردنش فرو کردم چه لذتی داشت آزادی روحت.
دیگر صدای زجه ها و جیغ های روحم آزارم نمی‌داد.
چون او هم داشت لذت میبرد از مردن ملکه ی مرگ خانواده اش.
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
لبخندی زدم.
دیگر دست و پا نمی‌زد و معلوم بود مرده است.
حال نوبت خود ام بود.
با لبخند رضایت بخشی سمی را خوردم.
دوست داشتم بدون درد و آرام بمیرم، لحظاتی بعد جریان خون را حس میکردم
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
که دارم بالا می آورم.
و بالا آوردم آنقدر خون بالا آوردم که دیگر جانی در تنم نبود، باورم نمیشد داشتم میمردم؟
شایدکمی پشیمان بودم اما دیگر کاری نمیشود کرد!
 
موضوع نویسنده

شازده(:

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jul
312
277
مدال‌ها
1
کم کم دنیا برایم تیره و تار شد‌.
و روحم با لذتی کامل از جسمم جدا شد.
پایان(:
 
بالا پایین