جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب مهمان شبانه | هدر گودنکاف

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Negin jamali با نام مهمان شبانه | هدر گودنکاف ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 93 بازدید, 6 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع مهمان شبانه | هدر گودنکاف
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
1740165257697.jpeg
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
نسیم گرم تابستانی، بوی شیرین شبدر و رد خون! هدر گودنکاف در کتاب صوتی مهمان شبانه که اثری تحسین‌شده و از پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز است، داستانی ترسناک و پیچیده از خانه‌ای منحوس را روایت می‌کند که در گذشته، شاهد به کام مرگ رفتن ساکنانش بوده و حالا نیز سایه‌ی شوم مرگ در اطرافش می‌چرخد...​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
زندگی کردن در یک خانه‌ی روستایی چوبی در دل مزارع ذرت برای بسیاری حکم سپری کردن تعطیلاتی آرام و لذت‌بخش را دارد، ولی اگر این خانه‌ی چوبی روزی محل کشته شدن دو عضو از اعضای یک خانواده و مفقود شدن دو نفر دیگر از آن‌ها بوده باشد چه؟ بعد از شنیدن چنین خبری قطعاً این خانه از لیست اقامتگاه‌های محبوب خیلی‌ها حذف می‌شود، ولی برای وایلی لارک که نویسنده‌ی کتاب‌هایی با موضوع جنایت‌های واقعی است، چنین چیزی چندان ترسناک به نظر نمی‌رسد. البته که او هم مانند بسیاری از آدم‌های دیگر از اینکه در میان برف و بوران یک روستا در خانه‌ای قدیمی و بی‌امکانات تنها بماند چندان خوشحال و راضی نیست، ولی برای او که از همسرش جدا شده، مدام با پسر نوجوانش در جنگ بوده و حالا نیاز به آرامش و تمرکز برای نوشتن کتابش دارد چنین مکانی ایده‌آل است. در حال‌وهوای چنین خانه‌ای که صد سال عمر دارد و خود شاهد یک داستان جنایی تمام‌عیار بوده، او فرصت این را دارد که با نگاه کردن به عکس بدن‌های خونین و تکه‌تکه‌شده‌ی قربانیان آن حادثه، کتابی راجع به آن‌ها بنویسد و داستانشان را روایت کند.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
هدرگودنکاف (Heather Gudenkauf) در کتاب صوتی مهمان شبانه (The Overnight Guest)، داستان زنی میانسال را روایت می‌کند که برای نوشتن کتاب جدیدش در یک خانه‌ی قدیمی و روستایی ساکن شده، اما این خانه رازهای شومی را در دل خود جای داده که با روشن شدن دوباره‌ی چراغش و شعله‌ور شدن آتش شومینه‌اش جانی دوباره گرفته‌اند و مانند یک کابوس به سراغ ساکن جدید خانه آمده‌اند. قصه از جایی شروع می‌شود که وایلی، از بابت نگاه‌های سنگین غریبه‌ای در فروشگاه، قید خرید مواد غذایی را می‌زند و به سمت خانه بازمی‌گردد که در راه، تلفن همراهش را از دست می‌دهد. موبایلش در گودال آبی افتاده و دیگر کار نمی‌کند. در آن تاریکی شب امکان درخواست کمک از کسی نیست و او ناچار به خانه بازمی‌گردد. گرچه وایلی در جستجوی تنهایی و آرامش به این خانه آمده، ولی از روز اول دلش به حال سگ ولگرد آن نزدیکی سوخته و او را نیز به خانه راه داده. حالا در نیمه‌های شب، سگ برای آخرین گشت شبانه بیرون رفته و باز نگشته. وایلی از بابت اینکه سگ در بوران و سرما یخ بزند نگران است و دلش هم نمی‌خواهد تا صبح در کنار در به انتظار او بایستد، پس شال و کلاه می‌کند تا خود سگ را پیدا کرده و به خانه بیاورد.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
سگ در محوطه‌ی روبه‌روی خانه به حالت هشدار روبه‌روی چیزی نامعلوم که روی زمین افتاده نشسته و تکان نمی‌خورد. وایلی با نزدیک شدن به سگ، بدن یخ‌زده و کبود پسرکی حدوداً پنج ساله را روی زمین می‌بیند که انگشت شستش را به دهان گرفته و بیهوش شده است. رد خونی که از بالای سر بچه پیداست وایلی را از حالت شوک خارج می‌کند تا فوراً او را به داخل ببرد. دانه‌های تگرگ یکی پس از دیگری به زمین می‌خورند و با حجم عظیم برفی که باریده، قطعاً آمبولانس به موقع به کودک نمی‌رسد. وایلی با وحشت حاصل از فکری که از مرگ کودک به سرش هجوم آورده او را در آغوش می‌گیرد و به سختی خود را به خانه می‌رساند. بچه با قرار گرفتن در گرمی خانه ناله‌ی آرامی می‌کند و به هوش می‌آید، ولی با دیدن وایلی چنان وحشت می‌کند که به دنبال راهی برای فرار می‌گردد. وایلی نمی‌داند که او کیست و از کجا آمده و علت ترس بی‌حدش چیست، ولی تصمیم می‌گیرد تا با فرض وقوع یک تصادف در نزدیکی خانه‌اش، جاده را بگردد تا بلکه نشانه‌ای از والدین کودک پیدا کند...​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
کتاب صوتی مهمان شبانه مریم رفیعی به فارسی ترجمه شده و گویندگی آن نیز به عهده‌ی مریم پاک‌ذات بوده است. نشر صوتی آوانامه و انتشارات آموت، ناشران این کتاب هستند.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,048
2,289
مدال‌ها
2
در بخشی از کتاب مهمان شبانه می‌خوانیم:

دخترک درحالی‌که از پشت لبه‌ی پرده‌ی کلفتی که پنجره را می‌پوشاند سرک می‌کشید گفت: «شاید بتونیم بریم بیرون و بازی کنیم.» آسمان خاکستری بود و قطرات نرم باران به شیشه می‌خورد. مادرش گفت: «امروز نه. داره بارون می‌آد و آب می‌شیم!» دخترک خنده‌ی کوتاهی کرد و بعد از روی صندلی‌ای که زیر پنجره کشیده بود پایین پرید. می‌دانست مادرش شوخی می‌کرد. اگر در باران بیرون می‌رفتند واقعاً آب نمی‌شدند، بااین‌حال تصورش باعث شد بر خود بلرزد. بیرون رفتن و حس فرود آمدن قطرات آب روی پوست و تماشای آن که مانند تکه‌های یخ آب می‌شود. به جای آن، دخترک و مادرش صبحشان را پشت میز بازی گذراندند و با کاغذ کاردستی، اشکال تخم‌مرغ‌شکل صورتی، بنفش و سبزی درست کردند و خال‌خالی و راه‌راهشان کردند. مادرش روی یکی از بیضی‌ها یک جفت چشم و یک منقار نارنجی کوچک و نوک‌تیز کشید.​
 
بالا پایین