جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {مهوار} اثر •کهکشان کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط KahKeshan(: با نام {مهوار} اثر •کهکشان کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 520 بازدید, 17 پاسخ و 19 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {مهوار} اثر •کهکشان کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع KahKeshan(:
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط KahKeshan(:
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
دلنوشته: مهوار
ژانر: عاشقانه
دلنویس: کهکشان
عضو دفتر نظارت ادبی دوم
مقدمه:
عزیز جانم، ای مهوار بی تو ‌زمانه تاریک است. نبض‌های زندگی‌ام دیگر از حرکت ایستاده ‌اند و موج چشم انتظاری آرام گرفته ‌است. من خسته، دلتنگ
با کوله‌باری، حسرت‌های خون‌آلود دلم را به جاده زده‌ام و در ژرفای این درد‌ بی درمان، زجه از جفای عشق، فریاد می‌زنم:
- ای مردم، مصدوم عشق نگردید که این درد علاجی ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,433
13,006
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانی
در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
در میان این هیاهوی دلتنگی؛ در لابه‌لای خیالات به‌ جا مانده از تو آرزو می‌کنم قاصدک‌ها در هنگام نسیم عشق، رقص‌کنان به دورت بگردن و من باز مسـ*ـت شده از نگاه داغت جنون‌وار برای لمس دستانت اعتقاد‌ها را کنار گذاشته و آتش دوزخ را به‌جان بخرم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
شب بود و ماه در تنهاییِ بی‌انتها می‌سوخت؛ گویی آینه‌ای بود که شکست، و هر تکه‌اش در میان ستارگان گم شد. من در گوشه‌ای از جهانِ خاموش ایستاده بودم، و در میان تلاطمِ خاطرات، تصویر تو چون پرتو نوری از میان ابرها به من می‌رسید. اما این نور، نه روشنی، که داغی بود بر دل.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
در شب‌های کوهستان، نسیم آرامی از دل درختان می‌گذرد و ماه، همچون آینه‌ای در دل دریاچه می‌درخشد. سنجاقک با بال‌های نرم خود در سکوت شب می‌رقصد، همچون عاشقی که در دل شب عشق را نجوا می‌کند. شب، با تمام سکوتش، پر از اشعار ناتمام است. در این لحظات، تنها نسیم و ماه می‌دانند که دل‌ها چگونه در این شب‌های تاریک، در پی هم پرواز می‌کنند.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
سکوت را برگزیده‌ام، چون فریادهایم به آسمان نمی‌رسد. ماه را می‌نگرم، گویی معبودم در آن پنهان شده است، چشمانی که شب را معنا می‌بخشند، عزیز جانم، تویی. بهشت برای من در نگاه تو خلاصه می‌شود و جهنم همان فاصله‌ای‌ست که مرا از تو دور می‌کند.
عشق من، اگر مرا بخوانی، سکوت من نیز فریاد خواهد شد.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
دیوانگی، نام دیگر من است، وقتی زنجیرهای عقل را پاره می‌کنم و در شب مهتابی، سایه‌ها را به دنبال تو می‌گردم. فریادهای عشق، سکوت جاده‌های خاموش را می‌شکنند، اما هیچ صدایی به جز نام تو در این جنون شنیده نمی‌شود.
ماه، خسته از نگاه‌های بی‌پایان من، پناه می‌گیرد پشت ابرها، و من می‌مانم با جاده‌ای که هیچ مقصدی جز تو ندارد.
دیوانگی همین است...
بی‌قرار بودن در میان سکون شب و باور اینکه عشق، حتی در تاریکی، راه را پیدا می‌کند.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
پرسه می‌زنم میان کوچه‌های خیال، جایی که هنوز رد پای تو باقی‌ست. حسرتِ لمس دستانت، در جنون بی‌پایانم ریشه دوانده است.
قرص قمر، گاهی شبیه لبخند تو می‌شود، اما من می‌دانم که فقط سرابی‌ست.
چقدر ساده، در خیالم زندگی کردم با تو...
و چقدر سخت، هر شب زیر این ماه، حقیقتِ نبودنت را نفس کشیدم.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
دریا را می‌نگرم، جایی که موج‌ها رازهایی نگفته را به ساحل می‌سپارند. غروب، آسمان را به رنگ چشم‌هایت درآورده است، همان نگاه‌هایی که شبیه درخشش ماه در تاریکی‌اند.
موج‌ها می‌آیند و می‌روند، اما هیچ‌کدام نمی‌توانند تصویر تو را از ذهنم بشویند.
ساحل، خسته از تکرار قدم‌هایم، در سکوت به انتظار نشسته است.
ای ماهِ من، درخشش چشمانت، روشن‌ترین فانوس شب‌های بی‌انتهای من است.
 
موضوع نویسنده

KahKeshan(:

سطح
4
 
سرپرست عمومی
سرپرست عمومی
همیار فرهنگ و هنر
مدیر تالار اخبار
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
ناظر تایید
Sep
1,102
11,788
مدال‌ها
6
تو که رفتی، عشقمان را رسوایی نامیدند.
شهری که شاهد بوسه‌هایمان بود، حالا مرا سنگ می‌زند. نامت را که می‌برم، زخم‌هایم دوباره دهان باز می‌کنند و من، در این ویرانه‌ی بی‌تو، تنهاتر از یک شایعه‌ام... .
 
بالا پایین