مثل همیشه عکسهاش رو پشت هم ورق میزدم و چند ثانیه روی چشمهاش صبر میکردم و توی اون چشمهای خوشگل و جذابش غرق میشدم، بعد که به خودم میاومدم میزدم تصویر بعدی.
رسیدم به تصویری که واقعاً عاشقش بودم به روبهرو خیره بود و عینک آفتابی مشکی روی چشمهاش، ولی بهخاطر رنگ زرد شیشه یکمی چشمهای جذب کنندهاش معلوم بود. هودی مشکیاش که به تنش نشسته بود و انگار برای خودش دوخته بودند.
موهای کم پشتش به خوشگلی و جذابیت مردونهاش افزوده بود، ته ریشی که بیشتر اوقات در همون حد بود و نه کمتر میشد نه بیشتر... .
صداش پیچید توی گوشم و گوش و روحم رو نوازش کرد:
[پس غرور رو بذار کنار برگرد
نه نیستم من اون آدم قبلم
فقط باتو میشم اینجا سرگرم
بگو چیکار کنم با این قلب سردم]
با هر کلمهای که از زبونش خارج میشد مورفین میشد تو بدن من و تنم روی تخت ولو شد، اهنگ بعدی پلی شد:
[دوست دارم مثل یه قایق باشم توی آب تنها
ولی نمیخوام کسیو ناراحت بکنم با حرفام
کاش میشد عوض میکردم خیلی من راحت جامو
دیگه باید کج بشه من این دفعه واقعاً رام
دوست دارم برم یه جا باشم دور از همه
جدیدنا هرکی هر چی میگه رو مغزمه
میخوام تنها بشینم یه گوشه فقط با خودم
شاید جواب سوالم باشه تو مسئله
خورشید قایم شده پشت آسمون ابر
منم هیچجوره نمیخوام کنم واسه اون صبر]
با صدای ماهور نگاهم رو از گوشی و تصویر زمینهی مرد رویاهام گرفتم دوختم به چهره ماهور که با تمسخر داشت منو نگاه میکرد با حالتی که مثلاً چندشش شده شروع به حرف زدن کرد:
- باز تو نشستی صدای این غوزمیت رو گوش میدی؟ ایش خواننده قحط شده؟ یا بین رپرها خشکسالی اومده اخه بد سلیقه؟
- اهان لابد سِپی خَلس تو خوبه؟!
هرچند سپهر خلسه خودش جزو خوانندههای محبوبمه، ولی از حرص ماهور اذیتش میکردم چون اون منو اذیت میکرد.
- پس چی؟ از بِزی لِی تو که بهتره.
- نه بابا؟ تارهای مو عشق من میارزه به عشق تاس تو.
باخنده خیز برداشت سمتم که در رفتم، هرچند سپهر با مو زشت میشه و بیمو جذابتره، ولی اون رو سر عشقش حساسه و منم که کرم دارم... .
من بدو ماهور بدو