مطالب طنز مولکولای خسته، داوطلبای مستأصل!

[FROSTBITE]

*اختصاصی اینجانب*​

 

[FROSTBITE]

1. وقتی داری تعادل شیمیایی می‌خونی و بعد از یه ساعت هنوز نفهمیدی چرا فلش رفت و برگشت دارن، یه لحظه به این فکر می‌افتی که شاید زندگی خودت هم یه تعادل ناپایدار باشه که دائم به سمت بی‌تعادلی میل می‌کنه. 😩

 

[FROSTBITE]

2. اون حس خاص وقتی استاد یا جزوه می‌گه «در دما و فشار ثابت» ولی تو خودت سه روزه بی‌خواب و بی‌فشار و داغونی، با خودت می‌گی: "ای کاش زندگی منم مثل واکنش‌های ایزوترمیک بود، حداقل ثابت می‌موند!"

 

[FROSTBITE]

3. وقتی می‌خوای سینتیک بخونی و می‌رسی به معادله آرنیوس، یه لحظه حس می‌کنی خودت هم داری با "انرژی فعال‌سازی" زندگی می‌کنی؛ فقط فرقش اینه که واکنش‌های تو هیچ‌وقت به محصول نمی‌رسن! 😅

 

[FROSTBITE]

4. اون لحظه که به جای حفظ کردن مسیر واکنش‌ها، شروع می‌کنی به فلسفه‌ بافی دربارهٔ اینکه چرا اصلاً مولکول‌ها باید برخورد کنن، تازه می‌فهمی پشت کنکور ارشد شیمی یعنی فلسفه در لباس فرمول!

 

[FROSTBITE]

5. وقتی می‌خوای ترمودینامیک بخونی و ذهنت وسط معادله‌ها می‌پره به اینکه "اگه منم یه سیستم بسته بودم، کمتر انرژی از دست می‌دادم"، اون لحظه دقیقاً دمای ذوب آرامش رو رد کردی! 🧊

 

[FROSTBITE]

6. اون حس خفن ولی دردناک وقتی بعد از سه روز تلاش بالاخره یه مسئله استوکیومتری رو حل می‌کنی، ولی جواب آخر فقط یه عدد اشتباهه چون یه صفر جا انداختی! یه جورایی مثل زندگیه: زحمت از تو، نتیجه از دنیا.

 

[FROSTBITE]

7. وقتی می‌خوای شیمی آلی بخونی و می‌فهمی مسیر واکنش‌ها از مسیر زندگی‌ت پیچیده‌تره، با خودت می‌گی «کاش منم مثل این ترکیب‌ها حداقل یه محصول پایدار داشتم!»

 

[FROSTBITE]

8. اون لحظه که برای مرور فیزیک شیمی می‌ری سراغ دفتر و می‌بینی پر از انتگرال و مشتق و نمادهای عجیب شده، و تو فقط نگاه می‌کنی و می‌گی: "من شیمی خوندم یا ریاضی محض؟!"

 

[FROSTBITE]

9. وقتی می‌خوای شیمی تجزیه مرور کنی و می‌فهمی دستگاه‌های آزمایشگاهی از خودت هم هوشمندترن، یه لحظه می‌گی کاش منم یه اسپکتروفوتومتر داشتم که حداقل ذهنمو آنالیز کنه! 😅