جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار میررزاده عشقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Trodi با نام میررزاده عشقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 104 بازدید, 16 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع میررزاده عشقی
نویسنده موضوع Trodi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Trodi
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
آسمانت فتنه‌بار است و زمینت فتنه‌زار

دست زرعت تخم غم‌پاش است و تخم دل‌فگار

ای عجب! زین تخم‌کار و وااسف زآن تخم‌زار

تخم در دل ریخته، از دیده روید زارزار

وه ز تو ای زارع آزرم‌کار

روزگار، ای روزگار!

دوستی با دشمنان و دشمنی با دوستان

با بدان خوبی و با خوبان بدی ای قلتبان!

چیره سازی بدسگالان را به نیکان هر زمان

تا به کی با من رقیبی، این چنین چون این و آن

با رقیبانم همیشه یار غار

روزگار، ای روزگار!
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
از عدم آورده‌اند و می‌برندم در عدم

زندگی راه مزارست، از رحم در هر قدم

اندرین ره فتنه است و شور و شر و هم و غم

کاش می‌دانستمی این نکته را اندر رحم

تا که می‌کردم رحم بر خود مزار

روزگار، ای روزگار!

خیره و بی‌اعتبار و رهگذار و بد رهی

هر قدم در رهگذارت زیر پا بینم چهی

وای که گرداننده گردیدن مهر و مهی!

پرده‌دار روزگار و خیمه‌ساز شب‌گهی

چون تو تا دیدم، مداری بی‌قرار

روزگار، ای روزگار!

خوش بود گر با تو در یک جلسه، بنشینم به داد
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
تا مدلل سازم از تو، من جنایات زیاد

بر تو بایستی، نه بر ما، محشر یوم‌المعاد

تا جزایت با سیاست آنچه می‌بایست داد

ای جنایتکار، چرخ بد مدار

روزگار، ای روزگار!

گر تو عادل بودی، آخر خلقت ظالم چه بود؟

گر تو یکسان خلق کردی، جاهل و عالم چه بود؟

ور تو سالم بوده‌ای، این کار ناسالم چه بود؟

توده‌ای محکوم امر و آمری حاکم چه بود؟

روزگار، ای بدشعار نابه‌کار

روزگار، ای روزگار!

باز را چنگال: گنجشکان، بیازردن چراست؟

شیر را برگو که آهوی حزین خوردن چراست؟

زنده گر سازی پس از این زندگی، مردن چراست؟
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
خلق را در گیتی آوردن، سپس بردن چراست؟

ای سبک‌بن خانه بی‌اعتبار

روزگار، ای روزگار!

از چه روی خوبرویان را، چنین افروختی

کز شرارش قلب عشاق جهان را سوختی

از چه (عشقی) را لب آزاد گفتن، دوختی

وین قدر سر مگو: در خاطرش، اندوختی

روزگار ای تلخ‌کام ناگوار

روزگار، ای روزگار!
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

جز وای وای جغد نیاید دگر صدای

یک بیست‌ساله شاعری، آواره و فرید

با هیکل نحیف و خیالات غم‌فزای

از دست میخ کفش به پا، گه همی‌جهید

در کفش می‌نمود، همی جابه‌جای پای

چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید

دوشش عبای کهنه، کفن در بر گدای

شام از پس گرسنگی، مدتی مدید

یک نیمه نان بخورده، پس کوچه در خفای

در لرزه و تعب، ز تب و نوبه می‌مکید

اندر دهانش انگشت، از حسرت دوای

ناگه سکوت، پرده شب را ز هم درید

از دست حزن خویش، چو بگریست های های

خوابید روی خاک و عبا بر سرش کشید

سنگی نهاد زیر سرش، بهر متکای

با آن که در نتیجه عشق وطن گزید

در این خراب مانده وطن در خرابه‌های

بازش ببین کزو، در و دیوارش می‌شنید

دایم ز شام تا سحر، این ناله کی خدای!

گر این چنین به خاک وطن، شب سحر کنم

خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم؟
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
شهر فرنگ است ای کلانمدی‌ها!

موقع جنگ است ای کلانمدی‌ها!

خصم که از رو نمی‌رود، تو ببین روش

آهن و سنگ است ای کلانمدی‌ها!

بنده قلم دستم است و دست شماها

بیل و کلنگ است، ای کلانمدی‌ها!

زور بیارید ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

رو بگو این نکته، بر عوام‌نماها:

کله‌تراشیده‌ها، سه‌چاک‌قباها

حق شما را کنند، ضایع و پامال

گر که نباشد قیام و کوشش ماها

کوشش ماها، پی حقوق شماهاست

بِهْ که به ماها، کمک کنید شماها

از چه کنارید ای کلانمدی‌ها

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

باد صبا! رو بگو، به مردم میدان

ما و شماراست، نام ملت ایران

مال شما را برد وزیر، شد ار دزد

دزد سیاستمدار دوره ساسان

فرق من و تو، کلاه زرد و سیاهست

هیچ شماها ز مردمان خیابان:

فرق ندارید ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

ای رفقا! این زمامدار خرابست

وضع اداری در این دیار خرابست

گرچه به پندار میرزاده عشقی:

هرکه به کالسکه شد سوار خرابست

از همه این‌ها خراب‌تر، بود این مرد

ملتی از بین برد: کار خرابست

فکر چه کارید ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

ما دگر این مرد را قبول نداریم

رأی بر این خائن عجول نداریم

گر نرسیده به گوششان، سخن ما

هست ازین ره، که ما فضول نداریم

حرف من و دوستان من، همه حقست

این گنه ما بود که پول نداریم

گوش بدارید، ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

تازه شنیدم که داده او به یکی پول

تا که شما را، به این زند گول

چون بدهد بابی است آن که بگوید

دزد نباید شود، وزارت مسئول

کرده شما را به ما طرف که نماید

(شوشتری) را عدوی مردم دزفول

از چه قرارید ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

حرف من از روی منطقست و اساس است

حرف مرا فهمد آنکه، نکته‌شناس است

ارث پدر ار، قوام‌السلطنه بخشید

بر به برادرش، کز اواسط ناس است

دزد اگر نیست، خانه‌اش ز چه پولی:

گشته به پا، کو در آن مدام پلاس است

خواب و خمارید، ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

ارث پدر گفتمت، به او نرسیده

جیب شما، ملت فقیر بریده

پارک بنا کرده، از تو رفته خراسان

هرچه که بوده، در آن دهات خریده

این همه پول از کجا رسیده به این مرد؟

کو بسپارد، به بانک‌های عدیده

خود بشمارید، ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

روزی ازین روزها که روز حسابست

روز حساب، همین خجسته جنابست

باید از او این سوال کرد که تو پول:

از چه ره آورده‌ای ترا چه جوابست؟

گفت: اگر ارث جدم است و فلان است

گو بنما فکر نان که خربزه آبست!

هان نگذارید، ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!

نیست در این «دسته بند»، مرد زبردست

مرد زبردست‌تر، ز دسته او هست

از پی اخراج او، چل و سه وکیل ار

چند دگر رأی داد و پا شد و بنشست:

سخت خورد او شکست و دسته او نیز

بشکند او را کمر، اگرچه نه بشکست

سنگ بیارید، ای کلانمدی‌ها!

دست درآرید ای کلانمدی‌ها!
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
در تکاپوی غروب است، ز گردون خورشید

دهر پر بیم شد و رنگ رخ دشت پرید

دل خونین سپهر از افق غرب دمید

چرخ از رحلت خورشید سیه می پوشید

که شب عید حمل، خویش به گردون آراست

سال بگذشته بشد، ظرف زمانش لبریز

ریخت بر ساحت این نامتناهی دهلیز

در کف سال نو، آینده اسرارآمیز

همچو مرغی به نوائی هجن و لحن ستیز

بنشسته است به بام فلک و نغمه سراست

من به بام اندر و گوشم به فغان بومی است

در عجب سخت که امشب چه شب مغمومی است؟
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
این شب عید مبارک، چه شب مشئومی است

دهر مبهوت، چه آینده نامعلومی است؟

چرخ یک پرده نقاشی، از آثار بلاست!

ناگه از خانه همسایه، یکی ناله زار

در فضا بر شد و بر گوش من افتادش گذار

باری این ناله لرزان شده، از باد بهار

باشد از دخترکی، کز همه عالم یک بار

چهره دلبری از چهره او جلوه نماست

رخ سیمین ورا، پنجه غم بفشرده

آنچنان کاین گل نو گل شده را پژمرده

با لباسی سیه و وضعیتی افسرده

اشک ریزان چو یکی دختر مادر مرده

اشک گه پاک کند دستش و گه سوی خداست

گفتم ای دخت مهین مملکت جمشیدی

عید جمشید است امشب ز چه رو نومیدی؟

سرخ پوشند جهان و تو سیه پوشیدی

عید گیرند همه خلق و تو در نوعیدی

پس از این حرف برآشفت و سبک از جا خاست
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
بر رخش وضعیت حال، دگرگون آمد

گوئی این حرف، خراشیدش و دل خون آمد

چه ز بس آه، از آن سی*ن*ه محزون آمد

بوی خون زآن دل خونین شده بیرون آمد

گفت: رو عید مگو، عید چه؟ این عید عزاست!
 
موضوع نویسنده

Trodi

سطح
4
 
مدیر آزمایشی تالار پزشکی و سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Dec
5,198
9,078
مدال‌ها
3
عید بگرفتن امسال در این ویرانه

نبود مورد طعن خودی و بیگانه؟

عید که، عید کجا، عید چه؟ ای دیوانه!

خانه داران را عید است، ترا کو خانه؟

رو مگو عید؛ که این عید که و عید کجاست؟

ملتی را که چنان جرأت و طاقت نبود

که بخس گوید کذب تو صداقت نبود!

پی حفظ وطن خویش، لیاقت نبود!

عید بگرفتن این قوم، حماقت نبود؟!

عید، نی، در خور یک ملت محکوم فناست!

تو کم ای هموطن از موسوی بی وطنی!

او شد آزاد ترا تازه به گردن رسنی!!

هست هان جامه عید چو توئی و چو منی!

بهر من رخت عزا، بهر تو خونین کفنی

هست زیبنده من، این و ترا آن زیباست

بن این خانه رسیدست بر آب! این عید است؟

وندر این خانه خرابی همه خواب، این عید است؟
 
بالا پایین