جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ناصر حامدی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام ناصر حامدی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 454 بازدید, 12 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ناصر حامدی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9

اشعار ناصر حامدی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
عشق را از دستبرد بی‌وفایی دور کن
گرگ بی‌شک برّه‌ی قربانی‌اش را میخورد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
سرد است هوا، دَم به که باید بسِپارم؟
غم کشت مرا، غم به که باید بسِپارم؟

شادی به هر آن‌ک.س که رسیده‌ست، مبارک
ناشادیِ عالم به که باید بسِپارم؟

پرسوزتر از من نفسی نیست در این شهر
این آهِ دمادم به که باید بسِپارم؟

ای مرگ! مرا جانی اگر مانده تو بردار
چیزی که ندارم به که باید بسِپارم؟

ای عشق که سرباز تو بودم همه‌ی عمر
فرمان بده، پرچم به که باید بسِپارم؟

یک‌عمر خودم را به امان تو سپردم
ماندم که تو را هم به که باید بسِپارم...؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دلی بی‌قرار و شبی تار دارد
غریبی که دیدار با یار دارد

دعا کن که دستم رها باشد امشب
که با زلف آشفته‌ات کار دارد

گرفته‌ست ناز تو بازارها را
چه اندازه نازت خریدار دارد!

تو همچون طبیبی فراموشکاری
طبیبی که بیمار بسیار دارد

گرفتاری‌ام را کسی می‌شناسد
که عمری‌ست روحی گرفتار دارد

زبانم تو را گرچه انکار کرده
دل امّا به عشق تو اقرار دارد...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
امر کن تا بر لب سرخ تو عاشق تر شوم

نامسلمانا ! لبم را نهی از منکر مکن

عمر بودن با تو کوتاه است ، مثل عمر گل

نازک انداما ! گل عمر مرا پرپر مکن ..
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است



شب بخیر ای نفست ،
شرح پریشانی من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
شیرین لب من ! فصل رطب شد ، تو کجایی؟
خود را برسان ، شب شد و شب شد تو کجایی؟

بیچاره دلم باز در این گوشه ی دنیا
محتاج به آن گوشه ی لب شد ، تو کجایی؟

اما اگر احوال مرا خواسته باشی
بیچاره تنم کُشته ی تب شد ، تو کجایی؟

از صلح بگو ، حوصله ی جنگ ندارم
حالا که دلم صلح طلب شد تو کجایی؟

ای دورترین میوه ی پنهان شده در باغ !
دستم به هوای تو طلب شد ، تو کجایی؟

یک بار دلم وصل تو را خواست ، غلط کرد
دل بی ادبی کرد و ادب شد ، تو کجایی؟!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
گل که می گرید غم عریانی اش را می خورد
پیچ و تاب زخم سرگردانی اش را می خورد

خاک اگر باران نمی بیند گناه ابر چیست؟

نامسلمان چوب بی ایمانی اش را می خورد

عشق را از دستبرد بی وفایی دور کن

گرگ بی شک برّه ی قربانی اش را می خورد

راستی! بار کج خود را به منزل می برد

آن که دارد نان بی ایمانی اش را می خورد؟

وامصیبت! شیخ راه قبله را گم کرده است

غصه ی معشوقه ی پنهانی اش را می خورد

اشک بند آمد ولی این سد بی جان نیمه شب

بی گمان دیواره ی سیمانی اش را می خورد...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
برسانید به یوسف که سرافراز شدی

هر چه سنگ است به بیچاره زلیخا خورده

برسانید از او صرف نظر خواهم کرد

نرساند اگر از آن لب حلوا خورده!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
مثل یک جنگل پاییزی سرما خورده

شده ام بی رمق و غم زده و تا خورده

اخم کن،زخم بزن ،تلخ بگو، سر بشکن

قالی آن گاه عزیز است که شد پا خورده

ماهی کوچک اگر دل نسپارد چه کند

بس که آب و نمک از سفره ی دریا خورده

عشق داغ است و دوای تن سرد من و تو

دور آتش بنشینیم دو سرما خورده؟
 
بالا پایین