مجموعه اشعار نشاط اصفهانی

[;FOROUGH]

نشاط اصفهانی

 

[;FOROUGH]

ای خوشا آغاز غم‌ پرداز عشق

ای خوشا انجام به ز آغاز عشق

عشق از نو داستان‌ پرداز شد

دوستان دستی که دستان‌ساز شد

باز زنجیر جنون برداشتند

 

[;FOROUGH]

ای طفیل بود تو بود همه

بود در سودای تو سود همه

بودی و جز بود تو بودی نبود

بود پنهان آتشی دودی نبود

عشق ناگه زد بر آتش دامنی

 

[;FOROUGH]

شاهد غیبی که خود مستور بود

بود خود آیینه، خود منظور بود

عشق چون مشاطگی آغاز کرد

پرده از روی نکویش باز کرد

از نخست آیینه‌ای پیشش نهاد

 

[;FOROUGH]

عشق از نو باز دستان‌ساز گشت

عکس سوی اصل آخر بازگشت

هجرها رفتند و آمد وصل‌ها

عکس‌ها رفتند سوی اصل‌ها

مرغی افتاده سوی دام از چمن

 

[;FOROUGH]

گلستانش را گلی پیدا نبود

از گل او بلبلی شیدا نبود

فرقها ناز و نیاز از هم نداشت

بلبل و گل امتیاز از هم نداشت

ناگهان پیدا نیاز از ناز شد

[...]

 

[;FOROUGH]

دیده را دیدار خور خیره کند

نور صافی چشم را تیره کند

دیده آب آرد چو بیند آفتاب

دیدن خورشید نتوان جز در آب

مهر اندر آب صافی ظاهر است

[...]

 

[;FOROUGH]

محفل عشقش چو می‌آراستند

اول از بیگانگان پیراستند

ساقی آنگه باده در گردش فکند

باده‌ها در سی*ن*ه‌ها آتش فکند

بادهٔ شوق انجمن‌افروز شد

[...]

 

[;FOROUGH]

عقل را با عشق در هم ریختند

صورت و معنی به هم آمیختند

مجتمع کردند انوار وجود

متحد گشتند اطوار وجود

گشت پیدا مظهر پیغمبری

[...]

 

[;FOROUGH]

شاه ما کز لوح و کرسی باج خواست

این زمان افسانهٔ معراج خواست

جامهٔ هستی خود چون چاک کرد

فرش راه از اطلس افلاک کرد

مقصد او عشق و هم مقصود عشق

[...]