جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {نعناعِ فرمانده} اثر •نعنا؛ کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط وایولت با نام {نعناعِ فرمانده} اثر •نعنا؛ کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,082 بازدید, 8 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {نعناعِ فرمانده} اثر •نعنا؛ کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع وایولت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
عنوان:
نعناعِ فرمانده
نویسنده:
نعنا؛
ناظر: @vian
الهام گرفته از شخصیت‌های رمان weapon
مقدمه:
فرمانده‌ِ‌ی نعناع...
عطر تلخِ سیگار سنگینت را با هر دم درون ریه‌هایم می‌‌کشم؛
خاکستر‌، در زیر سیگاریِ کوچکت بر روی میزِ خاک گرفته، کمی سرخ است و می‌سوزد؛
بخارِ داغِ قهوه‌ی رها شده‌ات در کنار پنجره‌ی نیمه‌باز، در هوای اتاقِ یخ بسته، آن‌چنان زیبا به رقص درآمده است، که گرمای حضورت را با تمام وجود در کنارم احساس می‌کنم... .
فرمانده‌ی من!
اینجا همه چیز نشان از وجود توست؛
سیگار و شیر قهو‌ه‌ی مورد علا‌قه‌‌ات؛
رد پاهای برهنه‌ات روی سنگ فرش باران خورده؛
حرف اول اسممان روی پنجره‌ی بخار گرفته؛
مرا ببین، نعنایت هم حضور دارد... .
اما تو... پس چرا نیستی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ALVIN

سطح
3
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
1,754
3,289
مدال‌ها
7
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
به یاد می‌آوری آن‌روزها را فرمانده‌ی من؟
دستان سردت با هزاران حسرتِ نهفته در پی لرزش‌های گاه‌ و بی‌گاه‌شان، به دور کمرم حلقه می‌شدند؛
گرمایِ ردِ انگشتان کشیده‌ات، به آرامی روی تنم نقاشی می‌شدند؛
تنِ من، بومِ نقاشی‌ای که پناهی جز نقاش ماهرش نداشت، حال مدت‌ها می‌شود که رنگ به بوم رنگ پریده‌اش ندیده؛
مدت‌ها می‌شود که آرامش، با قلم وجود تو، قلبش را نقاشی نکرده است.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
***
نعنایت را ببین!
حال که گوشه‌ی دیوار کز کرده و رد زخیمی از گرد و غبار خاطرات رویش را گرفته است، حال که نعناع‌یت دیگر بوی نعناع نمی‌دهد؛
او را به یاد می‌آوری فرمانده؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
***
مواج موهای پریشانت بر روی گونه‌ی یخ زده‌ام مانند ابریشمی لطیف فرای جسمم، بلکه روحم را نیز نوازش می‌کردند.
روحی که در حصار این بدن کرخت، حال مدت‌ها می‌شود که آنگونه بی‌پروا رها نشده.
خوب به یاد می‌‌آورم، خوب به یاد می‌آورم پرواز پروانه‌های رنگی روحم را فرمانده‌ی من؛
همان‌ پروانه‌هایی که از ذوق حضور تو، شوق پرواز می‌گرفتند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
***
چشمانت، آن دو سیاه چاله‌ی توخالی، با وضوحی وصف کردنی در پس حافظه‌ی‌ خسته‌ی ذهنم مصور مانده‌اند؛
تا به حال این‌گونه متوجه‌شان نبوده‌ام.
شاید چون آن‌قدر عمیق مرا درون خودشان غرق می‌کردند که تپش‌ بی‌مهابای قلبم، مجال کند و کاو نمی‌داد؛
کشش دریای چشمانت، از هر جزر و مدی کشنده‌تر است؛
حتی تصویر بجا مانده‌ی‌ِشان در تاروپود خاطراتِ گنگِ گذشته، مرا محصورِ خود می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

وایولت

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,021
8,968
مدال‌ها
8
***
نعنایت را می‌بینی فرمانده؟
همان‌جاست... همان‌جا هستم؛
در همان مکان مقدس و پرستیدنی.
زیر همان درخت بید؛ روی همان تپه؛ با همان لباس‌ها.
همان‌جا که برای اولین بار طعم شیرینی لب‌هایت را چشیدم.
نعنا این‌جاست...
اما این‌بار، دیگر تو نیستی.
نیستی تا با گرمای دستانت، دستانِ سرد و محتاجم را در دست بگیری و پچ‌پچ کنان در آغوشم وعده‌ی ماندن دهی.
کجاست آن ماندن که می‌گفتی؟
کجا هستی فرمانده‌ی نعناع؟
تو نیستی...
و من، گمشده در زمان و خاطرات، تا ابد خیالت را، زیر درخت بید، می‌بوسم!
 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش فرهنگ و ادب]
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین