جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

نقد شورا نقدشورا | گله خارزار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط -pariya- با نام نقدشورا | گله خارزار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 68 بازدید, 5 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقدشورا | گله خارزار
نویسنده موضوع -pariya-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ساناز هموطن
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
میکسر انجمن
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
27,261
58,222
مدال‌ها
11
عنوان: گله‌ خارزار
نویسنده: لیلا مرادی
ژانر: درام
عضو گپ نظارت: (۷)S.O.W
خلاصه:
گله‌ی خارزار روایتی از قشر سیاه جامعه‌ای است که زندگی‌شان توأم با پس‌زدگی، فقر و زوال درهم آمیخته است. در آن‌سوی ماجرا، دانشجوی جوانی به نام ستاره که برای اول شدن در مسابقه‌ی عکاسی به دنبال سوژه‌ای متفاوت می‌گردد، به طرز ناگهانی مسیرش با آدم‌هایی گره می‌خورد که در تضاد با دنیای او گوشه‌ای از شهر زندگی می‌کنند، افرادی از جنس خار که گسل‌های خوابیده‌ی درونش را لرزاند و پرده‌ی تاریکی را از روی چشمانش برداشت.

موضوع '[گله خارزار] اثر «لیلا مرادی نویسنده افتخاری انجمن رمان بوک»' داستان کوتاه - [گله خارزار] اثر «لیلا مرادی نویسنده افتخاری انجمن رمان بوک»
 
موضوع نویسنده

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشد بخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
میکسر انجمن
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
27,261
58,222
مدال‌ها
11
1765845910812.png
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:

@Leila Moradi

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:

@ساناز هموطن

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما

 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
764
17,552
مدال‌ها
3
به‌نام ترسیم‌کننده‌ی هفت‌رنگ برگ‌های پاییزی
✍️نقد شورا

عنوان: گله‌ خارزار
نویسنده: لیلا مرادی
ژانر: درام

عنوان:
▪️عنوان از دو واژه‌ی «گله» و «خارزار» تشکیل شده‌است.
▪️عنوان دو بخشی می‌باشد که حجم و اندازه‌ی مناسبی دارد.
▪️«گله» به معنای دسته، گروه، فوج یا جمعیتی می‌باشد که مفهوم آن در این اثر بیشتر بر مبنای گروه و جمعیت در نظر گرفته شده‌است. «خارزار» به معنای زمینی پوشیده از خار و بوته‌های خاردار است. این واژه ترکیبی از «خار» به معنای تیغ یا شاخه‌ی تیز و «زار» که پسوند مکان یا حالت دارد، تشکیل شده‌است. در ادبیات فارسی، «خارزار» علاوه بر معنای فیزیکی، به‌صورت استعاری نیز به‌کار می‌رود و نماد مشکلات، موانع یا سختی‌های مسیر زندگی است. شاعر و نویسنده ممکن است «خارزار» را به موانع روحی، اجتماعی یا اخلاقی تشبیه کنند. این واژه، بار معنایی منفی دارد و اغلب با دشواری، دردسر یا محیطی نامطلوب همراه است. این کلمه با واژه‌هایی مانند تیغ‌زار، بوته‌زار، خارستان و دشتی پرخطر هم‌معنی است.
▪️واژه‌ی «گله» کلیشه‌ی چندانی ندارد. واژه‌ی «خارزار» نیز کلیشه‌ی پایینی دارد. رمان‌هایی تشکیل‌شده از این واژه یافت می‌شوند، مانند: «مرغان خارزار، پرنده خارزار، پرندگان خارزار» که این واژه حدود ۲۰٪ کلیشه را شامل می‌شود. عنوان «گله خارزار» روی هم‌رفته، کلیشه‌ی بالایی ندارد و قابل قبول می‌باشد.
▪️عنوان لودهندگی چندانی ندارد و هرچند حس سختی و دشواری را به خواننده القاء می‌کند، اما محتوای داستان را فاش نمی‌کند و برای خواننده ایجاد ابهام و کنجکاوی می‌نماید.
▪️عنوان با توجه به مفهوم سختی و دشواری که در بر دارد، با «ژانر درام» که در آن شخصیت‌ها با سختی‌های اجتماعی و مشکلات احساسی روبه‌رو می‌شوند، به‌خوبی متناسب می‌باشد.
▪️«گله خارزار» با توجه به متن خلاصه که اشاره به‌سختی‌ها و دشواری‌های قشری از جامعه دارد که آن‌ها را به افرادی از جنس خار تشبیه نموده‌است، کاملاً متناسب می‌باشد.
▪️مضمون مقدمه نیز به جمعیتی اشاره دارد که در سختی‌ها مانند گله‌ای که بیماری واگیر در آن‌ها افتاده باشد و چون خاری برای شکوفاشدن نیاز به یاری دارند، با عنوان اثر به‌خوبی مرتبط می‌باشد.
▪️محتوای داستان نیز بر همین مبنای دشواری‌ها و مشکلات قشر فراموش‌شده‌ای در جامعه پیش می‌رود و با عنوان تناسب خوبی دارد.

◾ژانرها:
▪️ژانر انتخابی نویسنده در اثر یک «ژانر درام» می‌باشد.
▪️نویسنده‌ی محترم در سرتاسر رمان «ژانر درام» را به‌خوبی پیش برده‌اند و با پرداختن به زندگی واقعی و احساسات انسانی مانند عشق، ترس، درد، ناامیدی، شادی و غم در خواننده ایجاد همزادپنداری می‌نمایند و موجب برانگیختن احساسات آن‌ها می‌شوند که «ژانر درام» کاملاً بر محتوا غالب می‌باشد.
▪️با توجه به تصویر کشیدن چالش‌‌های زندگی، روابط انسانی و تصمیمات دشوار که مخاطب را به تفکر و تأمل وا می‌‌دارد، نیاز به ژانر دیگری در اثر احساس نمی‌شود.

جلد:
▪️تصویر روی جلد زمین خشک و ترک‌خورده‌ای را در قلب شهری با ساختمان‌های بلندِ در حال تخریبی نشان می‌دهد که جمعیتی به صورت انفرادی با ظاهری خشک و تکیده و رنج‌دیده به صورت جداجدا و منزوی، بر روی گسل‌های خشک زمین نشسته‌اند؛ زنجیرهایی از گوشه‌‌وکنار ترک‌خوردگی‌ها بیرون‌ زده‌است. رودی آبی‌رنگ نیز در قلب بیابان ترک‌خورده، بین گسل‌ها در جریان است که با رسیدن به هر انسان تکیده، از درون ترک‌های زمین به آن‌ها چون شاخه‌هایی از زندگی متصل شده‌اند و درون فرد جریان شاخه‌مانندی دارند. تلألؤ نور زیبای خورشید نیز از بین آسمان‌خراش‌های ویران‌شده در آسمان، رو به زمین ترک‌خورده در حال تابش می‌باشد.
▪️تصویر با حس عذاب و سختی انسان‌های رنج‌دیده بر زمین ترک‌خورده و همچنین رود آبی‌رنگی که به آن‌ها حس زندگی می‌دهد و نور زیبای خورشید که نوید شروع زندگی دوباره دارد به‌خوبی با محتوای داستان که بر پایه فقر و اعتیاد و دشواری‌های زندگی‌ست، تناسب دارد.
▪️تصویر با نمایش غم و رنج و امید به زندگی با ژانر درام که بر پایه چالش‌های شخصیت‌ها در زندگی و روزمرگیشان می‌باشد، مرتبط بوده و تناسب خوبی دارد.
▪️رنگ سپیدِ مات و اندازه‌ی فونت با رنگ‌بندی سرد تصویر هم‌خوانی دارد.
▪️رنگ‌ مات و روشن فونت برای ژانر درام که احساسات و اندوه و امید را باهم در بر دارد، مناسب می‌‌باشد.
▪️تکستِ‌ بالای تصویر «بر این تن خسران، پیچک امید تنیده خواهد شد.» اندازه مناسبی دارد و رنگ آن با رنگ عنوان هم‌خوانی دارد و خوانا می‌باشد.
▪️مفهوم تکست که تنی رنج‌کشیده و در عین حال، امیدوار بر رهایی از رنج و اندوه را در بر دارد، به‌خوبی با عنوان و محتوای رمان در ارتباط بوده و «ژانر درام» را نیز که بر این پایه غم و رنج و امید استوار است، در بر می‌گیرد و تناسب خوبی دارد.

خلاصه:
▪️متن خلاصه ادبی می‌باشد که اشکالات نگارشی در آن دیده می‌شود:
«گله‌ی خارزار(گله خارزار) روایتی از قشر سیاه جامعه‌ای است که زندگی‌شان(زندگیشان) توأم با پس‌زدگی، فقر و زوال درهم آمیخته است.(آمیخته‌است.) در آن‌سوی ماجرا، دانشجوی جوانی به نام ستاره که برای اول شدن(اول‌شدن) در مسابقه‌ی عکاسی به دنبال سوژه‌ای متفاوت می‌گردد، به طرز ناگهانی مسیرش با آدم‌هایی گره می‌خورد که در تضاد با دنیای او(،) گوشه‌ای از شهر زندگی می‌کنند،(؛) افرادی از جنس خار که گسل‌های خوابیده‌ی درونش را لرزاند(لرزاندند) و پرده‌ی تاریکی را از روی چشمانش برداشت.(برداشتند!)»
▪️تعداد خطوط خلاصه ۱۰خط می‌باشد که از (۳ تا ۹) خط استاندارد، اندکی بیشتر می‌باشد و باید اصلاح شود.
▪️در متن خلاصه جزئیاتی از محتوا با توجه به اشاره‌ی مستقیم به قشر سیاه و رنج‌دیده‌ی جامعه و نام بردن از شخصیت اصلی رمان و هدف آن، دیده می‌شود که مضمون آن با محتوا متناسب می‌باشد.
▪️متن خلاصه لودهندگی بالایی از محتوای داستان را دارد و با توجه به نام بردن از ستاره و هدف او برای عکاسی و روبه‌رویی با قشر متفاوتی از زندگی او، در حد زیادی سیر رمان را فاش می‌کند و باعث می‌شود کلیشه‌ی بالایی داشته باشد و برای خواننده چندان ایجاد ابهام و کنجکاوی نداشته باشد.
📌نویسنده‌ی عزیز بهتر است ابهام و پیچیدگی بیشتری به متن خلاصه اثر خود بدهند تا خواننده با کنجکاوی بیشتری آن را دنبال کند.
▪️متن خلاصه با ژانر درام هم‌خوانی دارد و با توجه به توضیح در مورد شخصیت رمان و چالش‌های پیش رویش، با مقدمه که بر همین مضمون است و با محتوای داستان نیز مرتبط می‌باشد.

مقدمه:
▪️متن مقدمه ادبی می‌باشد و هم‌خوانی خوبی با متن خلاصه و مونولوگ‌ها دارد.
▪️متن مقدمه توسط خود نویسنده نوشته شده‌است و مرجع خارجی ندارد.
▪️خطوط مقدمه ۸خط می‌باشد که بین (۳ تا ۹) خط، استاندارد می‌باشد.
▪️متن مقدمه با استعاره و پرسش دارای جذابیت و ابهام برای خواننده می‌باشد، هرچند محتوای رمان را تا حدودی با اشاره به چالش‌ها لو می‌دهد.
▪️با توجه به اشاره به فقر و دارابودن و جسم رنجور و چگونگی شکوفه دادن آن، متن دارای کلیشه‌ی روزمرگی و مشکلات جامعه می‌باشد.
▪️مقدمه با مضمون سختی‌ها و تضادها با ژانر درام مرتبط می‌باشد و محتوا را نیز در بر دارد.

آغاز:
▪️داستان با دختری به نام ستاره که در خانواده‌ای نسبتاً مرفه زندگی می‌کند، آغاز می‌شود. ستاره که به دنبال سوژه‌ای برای مسابقه عکس‌برداری در دانشگاه خود هست به‌طور اتفاقی در روز سردی در پارکی با دختربچه‌ی کم‌بضاعتی که در خیابان دست‌فروشی می‌کند، آشنا می‌شود. به دنبال کنجکاوی از حرف‌های دخترک، نهال، در مورد خانواده و موقعیت زندگی‌اش، با او برای دیدن خانواده و شرایط زندگی‌اش همراه می‌شود.
نهال او‌ را با خود به محله‌ی ضعیف و ذاقه‌نشینی می‌برد که ستاره تا به‌حال با آن روبه‌رو نشده‌بود.
ستاره با خواهر نهال که نوجوانی ۱۳_۱۴ ساله‌است آشنا می‌شود و با ورود به اتاق اجاره‌ای آن‌ها، با مادر مریض آن دو نیز آشنا می‌شود. با سروصدای دعوای صاحب‌خانه‌ی آن‌ها آقاغلام با همسرش، متوجه می‌شود این مرد که اعتیاد دارد بابت اجاره، بچه‌ها را وادار به کار در خیابان می‌کند.
ستاره ابتدا سعی می‌کند با حرف زدن با غلام او را از آزار خانواده‌ی نهال منع کند، اما با دادوهوار همسر غلام و نپذیرفتن پول اجاره توسط ستاره و درگیری لفظی او با غلام، مجبور به ترک آن محل می‌شود. ستاره که پدرش پلیس است و در مأموریت به‌سر می‌برد، با دیدن اوضاع نابه‌هنجار خانه‌ی غلام که همه‌جور خلاف در آن انجام می‌شود، آن‌ها را به همکار پدرش لو می‌دهد و با بازگشت او و ورود پلیس، غلام و همسرش از آن محل فرار می‌کنند.
▪️داستان با کلیشه زندگی‌های امروزی و تجملات و مادری که با مشغله‌ها و خوش‌گذرانی‌‌های خود مشغول است و از لحاظ احساسی از دخترش دور است، آغاز می‌شود. این نوع نگارش از کلیشه بالایی برخوردار است و در اکثر رمان‌ها شاهد چنین نمایشی از شخصیت‌ها هستیم. اطلاعات زیادی از محتوا در ابتدای داستان نقل نمی‌شود و توصیفات به مرور پیش می‌رود.
▪️در آغاز با آشنا شدن ستاره با خانواده‌ی نهال و‌ رویارویی او‌ با شخصیت خلاف‌کاری مانند غلام و لودادن او به پلیس، تعلیقی برای خواننده از کشمکش او و غلام ایجاد می‌شود.
▪️نویسنده در آغاز توصیفات اندکی از شخصیت‌ها دارد و مکان‌ها و احوالیات بیشتر توصیف شده‌اند. کشمکش‌های درونی‌وبیرونی شخصیت‌ها، متناسب با آغاز می‌باشند و به‌خوبی به آن‌ها پرداخته‌ شده‌است.
▪️از نقاط مثبت آغاز، کشمکش‌های بیرونی شخصیت‌ها می‌باشد، مانند درگیری غلام با ستاره.
▪️مثال:
«تا جایی که غلام دست آخر تحملش برید و با آن قیافه‌ی ترسناکش جلو آمد. دستش برای زدن دخترک در هوا بلند شد. آستانه‌ی تحملش برید، بی‌معطلی مقابلش قد علم کرد. به‌حتم از خشم، صورت سفیدش سرخ شده‌بود، این را از گر گرفتگی گونه‌هایش حس می‌کرد.
- زورت به این بچه رسیده؟ خجالت بکش!
پره‌های بینی استخوانی‌اش از خشم باز و بسته میشد. دندان به‌هم سایید و به عقب هلش داد که روی سطح لغزنده‌ی حیاط لیز خورد. به زور خودش را نگه داشت و دست بر قلبش گرفت. صدای فریادهای مرد، همسایه‌های کنجکاو را به پشت‌بام خانه‌هایشان کشاند.
- برو بینم تا نگفتم ترتیبتو بدن، پِتیاره! این‌ غربتی‌ها باید جل و پلاسشون رو تا آخر هفته بردارن و برن.»

▪️از نقلط ضعف آغاز توصیفات مستقیم که کلیشه‌ی بالایی به اثر می‌دهد می‌باشد مانند:
«چکه‌های باران از سوراخ‌های سقف سرازیر میشد و موکت‌ پوسیده‌ی روی ایوان را خیس می‌کرد.»
📌منتقد پیشنهاد می‌دهد برای رفع نقاط ضعف در آغاز، توصیفات غیرمستقیم‌تر باشند و می‌توان آن‌ها را در خلال کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها نیز گنجاند.
▪️توصیفی غیرمستقیم از منتقد:
«چکیدن چکه‌های باران از سوراخ‌های سقف بر صورت سرخ‌شده‌ی ستاره، داغی درونش را بر سرمای خیس و دردناک موکت‌ پوسیده‌ی روی ایوان گره زد.»
▪️آغاز به خوبی با نشان دادن سختی و چالش‌های زندگی‌های کم‌بضاعت با محتوا و ژانر درام هم‌خوانی دارد.

میانه:
▪️در میانه شاهد اوج چندانی در روند رمان نیستیم. اوج اول زمانی رخ می‌دهد که ستاره و دوستش نیلوفر مجدد به محله ذاقه‌نشینی نهال برای کنجکاوی و گرفتن عکس‌های بیشتر بازمی‌گردند و در آنجا با مرد معتادی که ستاره روز آشنایی با نهال او را در آن محله دیده‌بود و به‌نظرش آشنا آمده‌بود، برخورد می‌کنند. دوستش نیلوفر، ناگهان او را که سرووضع درستی هم ندارد، به‌خوبی می‌شناسد که شهریار، نامزد سابقش است که مدتی بعد از رفتنش به کشور آلمان، او را رها کرده‌بود. نیلوفر آنقدری حالش بد می‌شود که آنجا را ترک می‌کنند.
▪️اوج کوچکی نیز در برخورد نیلوفر و ستاره با شهریار در جای خواب او که ساختمان تخریب‌شده‌ای است، صورت می‌گیرد که شهریار در آنجا به حرف می‌آید و علت ترک کردن نیلوفر را برای آن‌ها شرح می‌دهد که با ورشکست‌شدنشان در آلمان و مرگ پدر و مادرش و از دست دادن تمام داراییش، مجبور به دوری از نیلوفر شده‌است و‌ به موادمخدر پناه برده‌است.
▪️اوج اصلی رمان زمانی رخ می‌دهد که ستاره مجدد تنهایی به محله نهال می‌رود و در پی یافتن شهریار و کمک به او به‌طور اتفاقی با غلام و زنی که هم‌دست اوست و در حال پنهان کردن موادمخدر در ساختمان تخریب‌شده‌ای هستند، روبه‌رو می‌شود و در صدد خبر دادن به پلیس برمی‌آید که با هول شدن و افتادن گوشیش، آن‌ها متوجه حضور او می‌شوند و گرفتار می‌شود. ستاره را با زور اسلحه به صندلی می‌بندند و با رها کردن او در آن مخروبه و تقلایش برای رهایی، صندلیش واژگون می‌شود و با پشت سر بر زمین می‌افتد و با آسیب و خون‌ریزی از هوش می‌رود.
▪️داستان زندگی افرادی که در حاشیه‌های شهر زندگی می‌کنند، کودکان کار و گرفتاران به اعتیاد از کلیشه بالایی برخوردار است و در بیشتر رمان‌ها به این سبک زندگی‌ها پرداخته شده‌است.
▪️نویسنده با توصیفات مستقیم از مکان‌ها و نشان‌دادن پیرامون و جو حاکم بر آن، به اوج‌های داستان خود پرداخته‌اند.
▪️نویسنده با پرداختن بر احوالیات شخصیت‌ها در اوج‌های داستان، قدرت قلم خود را بر دل خواننده می‌نشاند.

لحن و بافت:
▪️لحن مونولوگ‌ها ادبی بوده و دیالوگ‌ها لحنی محاوره‌ای دارند.
▪️نویسنده تا حدود زیادی بر یک الگوی لحن و بافت، رمان خود را پیش برده‌اند، اما بعضاً در مونولوگ‌ها «پرش فعل» و در دیالوگ‌ها «پرش لحن» نیز دیده می‌شود.

▪️مثال پرش لحن محاوره‌ای به شکسته‌نویسی:
- برو بینم تا نگفتم ترتیبتو بدن، پِتیاره! ✖️
- برو بینم تا نگفتم ترتیبت رو بدن، پِتیاره! ✔️

▪️مثال پرش لحن محاوره به ادبی:
راستی خونه‌ات کجاست؟ ✖️
راستی خونه‌ت کجاست؟ ✔️
آقاغلام ما رو از خونه‌اش پرت می‌کنه بیرون‌. ✖️
آقاغلام ما رو از خونه‌ش بیرون پرت می‌کنه. ✔️
کیسه‌ی خلیفه‌ات کو؟ ✖️
کیسه‌ی خلیفه‌ت کو؟ ✔️
وگرنه از ده فرسنگی قیافه‌ات داد می‌زنه که چی‌کاره‌ای. ✖️
وگرنه از ده‌فرسنگی قیافه‌ت داد می‌زنه که چی‌کاره‌ای. ✔️
نه، اگه می‌تونین ریشه‌اش رو ببرین؛ ✖️
نه، اگه می‌تونین ریشه‌ش رو ببرین؛ ✔️
خانواده‌اش کجان؟ ✖️
خانواده‌ش کجان؟ ✔️
برو تا نفله‌ات نکردم بچه‌ مایه‌دار! ✖️
برو تا نفله‌ت نکردم بچه‌ مایه‌دار! ✔️
قیافه‌ات یه نموره آشنا می‌زنه. ✖️
- قیافه‌ت یه‌نموره آشنا می‌زنه؟ ✔️
- درست میگی، من همینی‌ام که میگی. ✖️
- درست میگی، من همینیم که میگی. ✔️
فکر کنم هنوز ذره‌ای از خصوصیات گذشته‌ات رو داشته باشی. ✖️
فکر کنم هنوز ذره‌ای از خصوصیات گذشته‌ت رو داشته باشی. ✔️
خدا همه درها رو واسه بنده‌اش نمی‌بنده. ✖️
خدا همه درها رو واسه بنده‌ش نمی‌بنده. ✔️
نتیجه‌اش چندین سال آوارگی✖️
نتیجه‌ش چندین سال آوارگی✔️

▪️مثال از پرش فعل:
ابروهای کم‌پشت قهوه‌ایش بالا پرید. ✖️
ابروهای کم‌پشت قهوه‌ایش بالا پریدند. ✔️
نمی‌دانست از سرما یا خماری بود که شانه‌هایش می‌لرزید. ✖️.
نمی‌دانست از سرما یا خماری بود که شانه‌هایش می‌لرزیدند. ✔️
زن، مشت به سی*ن*ه‌اش می‌کوبید و مدام لعن و نفرین کرد. ✖️
زن، مشت به سی*ن*ه‌اش می‌کوبید و مدام لعن‌ونفرین می‌کرد. ✔️
انگشتانش می‌لرزید ✖️
انگشتانش می‌لرزیدند ✔️
سایه‌‌‌‌های تاریکی در پهنه‌ی تنگ و نمور اطراف خیمه انداخته‌بود. ✖️
سایه‌‌‌‌های تاریکی در پهنه‌ی تنگ و نمور اطراف خیمه انداخته‌بودند. ✔️
شلوار جین کهنه که رنگ آبی کم‌رنگی داشت و یک کاپشن وصله‌دار، تیپی بود که قامت لاغر و خشکیده‌ی مردی را تشکیل می‌داد. ✖️
شلوار جین کهنه که رنگ آبی کم‌رنگی داشت و یک کاپشن وصله‌دار، تیپی بود که قامت لاغر و خشکیده‌ی مردی را تشکیل می‌دادند. ✔️
شانه‌هایش می‌لرزید. ✖️
شانه‌هایش می‌لرزیدند. ✔️

سیر رمان:
▪️سیر رمان در آغاز نه تند پیش می‌رود نه کند و با تعادل و میانه پیش می‌رود؛ از میانه رمان، سیر رمان کند می‌شود.
▪️با اضافه شدن شخصیت‌های حاشیه‌ای در میانه و پرداختن بیشتر بر توصیفات پیرامون، روند رمان در میانه ساکن می‌شود و خواننده برای رسیدن به اوجی در داستان، انتظار زیادی می‌کشد.
▪️فلش‌بکی در روند داستان از سرگذشت شهریار صورت می‌گیرد و آن از زبان خود شهریار نقل می‌شود که موجب سردرگمی و ابهام خواننده نمی‌شود و نیاز به زدن سه‌ستاره«***» یا تیتری ندارد.
▪️در سیر رمان لحن و توصیفاتی ابهام برانگیز نیز به چشم می‌خورد:
▪️مثال:
«- پس چرا غمبرک گرفتی؟» ✖️
- پس چرا غمبرک زدی؟ ✔️
▪️«غمبرک یا قنبرک به حالت چمباتمه زدن و درون خود مچاله شدن گفته می‌شود که برای آن فعل «زدن» استفاده می‌شود و فعل «گرفتن» صحیح نمی‌باشد.»
«خانم غدقن کرده از خونه بیرون نرید.» ✖️
خانم غدقن کرده از خونه بیرون برید. ✔️
▪️«در جمله بالا «غدقن» واژه‌ای نفی‌کننده می‌باشد که فرد را از عملی منع می‌کند و فعل آن نباید نفی باشد.»
«مثل آلو گرفته‌ها»
▪️شاید منظور نویسنده مثل آل‌گرفته‌ها باشد که نوعی جن به نام آل می‌باشد که در خرافه بیشتر برای بردن نوزادان ظاهر می‌شود.
«زیر سنگینی نگاه درشت شده‌ی» ✖️
زیر سنگینی چشمان درشت‌شده‌ی ✔️
«نگاه گرد شدهشان»
چشمان گردشده‌شان ✔️
▪️درشت شدن به چشم‌ها نسبت داده می‌شود و نگاه درشت نمی‌شود.
«شهناز تازه دوهزاری‌اش افتاد.» ✖️
شهناز تازه دوزاری‌اش افتاد. ✔️
▪️کنایه افتادن دوزاری از تلفن‌های سکه‌ای در ابتدای آمدن تلفن باجه‌ای در کشور برداشته شده‌است. بعد از افتادن سکه دوزاری که کمتر از پنج‌زاری و یک تومان بود، درون جایگاه سکه‌ی آن، بوق ممتد تلفن برقرار میشد و تازه می‌توانستند تماس را برقرار کنند. دوهزاری که اسکناس رایج کشور است، چنین خاصیتی ندارد.
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
764
17,552
مدال‌ها
3
دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
▪️مونولوگ‌ها در سیر داستان بیشتر از دیالوگ‌ها می‌باشند، چنانچه شاهد چند دیالوگ پشت هم نیستیم و اثر مونولوگ محور می‌باشد.
▪️عواملی مانند توصیفات پیرامون و احوالیات و کشمکش‌های بیرونی موجب شده، مونولوگ‌ها بیشتر از دیالوگ‌ها باشند و تناسبی بین آن‌ها وجود ندارد.
▪️نویسنده با دقت بالا و قلم قوی خود در متن اثر خود به میزان بالایی از علامت‌های نگارشی به درستی استفاده نموده‌است و حالت بیان جملات صحیح و قابل فهم می‌باشند.
▪️ایرادات و ضعف‌هایی هم در استفاده از علامت‌های نگارشی، مانند عدم استفاده صحیح از نقطه‌ویرگول«؛» در متن به چشم می‌آید که با مثال‌‌هایی ذکر می‌شود.
📌نویسنده عزیز باید توجه داشته باشند که قبل واژه‌های ربطی مانند: «اما، ولی، زیرا، چون‌که...» که جمله را ادامه می‌دهند، گذاشتن نقطه‌ویرگول«؛» یا نقطه«.» صحیح نمی‌باشد و نباید جمله را پایان بخشید، چون با آن واژه‌‌ی ربطی، جمله هنوز ادامه دارد و باید یا از ویرگول«،» استفاده نمود و یا اجازه داد خود واژه‌ی ربطی به جمله مکث و تنفس دهد.
▪️مثال:
اول شدن داشت؛ اما گاهی ناامیدی ✖️
اول شدن داشت، اما گاهی ناامیدی ✔️
خواهر یا برادر کوچک‌تر از خودش داشته باشد؛ اما مادرش هر بار می‌گفت: ✖️
خواهر یا برادر کوچک‌تر از خودش داشته باشد، اما مادرش هربار می‌گفت: ✔️
از روی کمک یا کنجکاوی بود؛ اما دوست داشت ✖️
از روی کمک یا کنجکاوی بود، اما دوست داشت ✔️
لحن تند و سردش او را متعجب کرد؛ اما به روی خود نیاورد✖️
لحن تند و سردش او را متعجب کرد، اما به روی خود نیاورد✔️
آفرین بهت دختر؛ اما باید حواست ✖️
آفرین بهت دختر، اما باید حواست ✔️
به داخلش نداشت؛ اما تمیز بود، ✖️
به داخلش نداشت، اما تمیز بود؛ ✔️
زن جوان بود؛ اما سختی‌های زندگی ✖️
زن جوان بود، اما سختی‌های زندگی ✔️
زن در آغاز با سوء‌ظن براندازش کرد؛ اما بعد از چند لحظه ✖️
زن در آغاز با سوء‌ظن براندازش کرد، اما بعد از چند لحظه ✔️
به خواهرش تشر رفت؛ اما او کوتاه خندید ✖️
به خواهرش تشر رفت، اما او کوتاه خندید ✔️
یه بخور نمیری داشتیم؛ اما وقتی پای اون ✖️
یه‌ بخور نمیری داشتیم، اما وقتی پای اون ✔️
نجات پیدا کنن؛ اما تلاششون بی‌ثمره.» ✖️
نجات پیدا کنن، اما تلاششون بی‌ثمره.» ✔️
این فضای سیاه و بیگانه را ترک کند؛ اما حس افسارگسیخته‌ای ✖️
این فضای سیاه و بیگانه را ترک کند، اما حس افسارگسیخته‌ای ✔️
سوال ذهنش را می‌‌دانست؛ اما از گفتنش واهمه پیدا کرد. ✖️
سؤال ذهنش را می‌‌دانست، اما از گفتنش واهمه پیدا کرد. ✔️
دل رفتن نداشت؛ اما ماندنش هم دردی را دوا نمی‌کرد. ✖️
دل رفتن نداشت، اما ماندنش هم دردی را دوا نمی‌کرد. ✔️
جلویش را بگیرند؛ اما مگر مرهمی ✖️
جلویش را بگیرند، اما مگر مرهمی ✔️
صورت مرد نمی‌انداخت؛ اما این حال و روز ✖️
صورت مرد نمی‌انداخت، اما این حال و روز ✔️
به‌هم می‌ریخت؛ اما نیاز داشت ✖️
به‌هم می‌ریخت، اما نیاز داشت ✔️
همیشه خونه‌مون پلاس بودن؛ اما تا به مشکل ✖️
همیشه خونه‌مون پلاس بودن، اما تا به مشکل ✔️
مشغول کار شدم؛ ولی تنهایی ✖️
مشغول کار شدم، ولی تنهایی ✔️
خواستم بیام پیشت؛ اما روم نشد. ✖️
خواستم بیام پیشت، اما روم نشد. ✔️
وقت سرزنش نیست؛ اما رفتنت ✖️
وقت سرزنش نیست، اما رفتنت ✔️
به نوعی حماقت بود؛ اما برایش ✖️
به نوعی حماقت بود، اما برایش ✔️
به نمایش بگذارد؛ اما نه در حدی که ✖️
به نمایش بگذارد، اما نه در حدی که ✔️
محصول خوبی کشت نمیشد؛ اما برادرش ✖️
محصول خوبی کشت نمیشد، اما برادرش ✔️
فقط منتظر یک اشاره از جانبش بود؛ اما شهریار به گفته‌ی خودش نمی‌خواست فعلاً روی آینده نیلوفر ریسک کند، حداقل تا یک‌ سال می‌خواست دست نگه دارد. ✖️
فقط منتظر یک اشاره از جانبش بود، اما شهریار به گفته‌ی خودش نمی‌خواست فعلاً روی آینده‌ی نیلوفر ریسک کند؛ حداقل تا یک‌‌سال می‌خواست دست نگه دارد. ✔️
▪️بعضاً در جملاتی نیز افعال در پایان جمله قرار نگرفته‌بودند.
▪️مثال:
- به شما ربط نداره خانوم! بهتره از جلوی خونه‌ی ما برید کنار. ✖️
- به شما ربط نداره خانم! بهتره از جلوی خونه‌ی ما کنار برید. ✔️
- فکر کردم دیگه نمیای این‌جا. ✖️
- فکر کردم دیگه اینجا نمیای! ✔️
تو چی خیال کردی پیش خودت ✖️
تو پیش خودت چی خیال کردی ✔️
بسته شده به صندلی، ✖️
به صندلی بسته شده، ✔️


شخصیت‌پردازی‌ها:
«شخصیت‌پردازی بیرونی»
شخصیت‌پردازی‌های بیرونی از شخصیت‌های اصلی رمان، چندان قوی نیستند و خواننده از شخصیت اصلی داستان، ستاره، تا پایان رمان جز چند اشاره به جنس مو و رنگ آن‌ها و صورت کک‌مکی توصیف بیشتری نمی‌گیرد. و از قدوقواره و میمیک‌های صورت و زاویه‌های آن بی‌بهره است.
مثال‌هایی از شخصیت‌پردازی ستاره در سیر رمان:
«دستی زیر موهای به‌هم ریخته‌ی مجعد خرمایی‌اش کشید... »
«نسیم خنکی که می‌آمد، گونه‌های کک‌و‌مکی‌اش را نوازش داد»
«ابروهای کم‌پشت قهوه‌ایش بالا پرید.»
▪️شخصیت‌پردازی نیلوفر با توصیفات غیرمستقیم نیز محدود می‌باشد.
▪️مثال:
«چهره‌ی گندم‌گون و لاغر نیلوفر از عصبانیت گر گرفت.»
▪️شخصیت‌های فرعی رمان با توصیفات مستقیم بیشتر برای خواننده شناسانده شده‌اند.
▪️مثال از شخصیت‌پردازی با توصیف مستقیم از زن غلام:
«زنی با لبان جر خورده و چشمان کبود، در حالی که دستمال بر سر بسته‌بود، تکیه بر نرده‌های زنگ زده‌ی ایوان، هیکل فربه و چاقش را سرپا نگه‌ می‌داشت. خال سیاه گوشتی هم بین موهای هورمونی روی چانه‌اش خودنمایی می‌کرد.»
▪️در شخصیت‌پردازی‌ها به‌خصوص کودکان کار، افراد خلاف‌کار و معتادین، کلیشه بالایی وجود دارد و این سبک از کارکترها در اکثر رمان‌ها یا فیلم‌های سینمایی دیده می‌شوند.
▪️مثال:
«دو سه تن از جوانان ریشو و قلچماق که هر کدام زنجیرهای کلفت زرینی بر گردن داشتند و از قیافه‌‌‌‌هایشان خلاف بیداد می‌کرد، سوار بر ترک موتور، خیره‌خیره سرتاپای او و دوستش نیلوفر را می‌کاویدند.»
«پسرک نوجوانی را پیش‌بند بسته دیدند که پای جدول نشسته‌بود و داشت کفش‌های مرد کت و شلواری را واکس می‌زد. نزدیک‌تر که شدند، قیافه‌اش واضح‌تر دیده شد. صورت تیره و موهای فرفری سیاهی داشت.»

▪️توصیفات غیرمستقیم شخصیت‌ها محدود در سیر رمان و خلال داستان به آن‌ها پرداخته شده‌است، اما در توصیفات مستقیم شخصیت‌ها به یک‌باره شناسانده می‌شوند.
▪️مثال از شخصیت‌پردازی مستقیم شهریار:
«محال بود این مرد با لباس‌های کهنه و مندرس شهریار باشد! آن موهای یک دست مشکی و صورت شش‌تیغه‌اش هیچ شباهتی به این سر و روی آشفته نداشت. انگار سال‌ها بود شانه روی موهایش نخورده‌بود! قد و هیکل ورزشکاری شهریار کجا و این شانه‌های افتاده و لاغر کجا؟»
▪️
از نقاط ضعف شخصیت‌پردازی‌های بیرونی، مستقیم و به یک‌باره توصیف شدن آن‌ها می‌باشد که در مثال بالا می‌توان در خلال داستان به رنگ موها، چشم‌ها و اندام آن پرداخت و در سیر رمان این شخصیت‌پردازی‌ها محدود می‌شوند.
📌پیشنهاد منتقد برای بهبود کیفیت شخصیت‌پردازی‌ها این است که نویسنده‌ی عزیز در مونولوگ‌ها به زاویه‌ها و میمیک‌های صورت، رنگ چشم‌ها و مژه‌ها، حالات ابروها نیز اشاراتی داشته باشند تا خواننده با شخصیت‌های اصلی رمان و میزان جذابیت و زیبایی‌های آنها و یا نقاط ضعفشان بیشتر آشنا شود.
◾«شخصیت‌پردازی درونی»
▪️شخصیت‌پردازی‌های درونی افراد و نشان دادن رفتارومنش آن‌ها به مراتب از شخصیت‌پردازی‌های بیرونی آن‌ها قوی‌تر می‌باشد و در سیر رمان می‌توان با روحیات و اخلاقیات کارکترها به‌خوبی همراه شد.
▪️خواننده با قلم زیبای نویسنده از شخصیت‌پردازی درونی افراد به‌خوبی با حس درماندگی، فقر، ضعف و ناچاری یا درد و اعتیاد آن‌ها همراه می‌شود و با آن‌ها می‌تواند حس همزادپنداری داشته باشد.
▪️مثال از شخصیت‌پردازی درونی پسرک واکسی:
«تازه نگاهش به چند کتاب قطور کنار بساطش افتاد. قدری دلش برایش سوخت. به جای این‌که تمرکزش را سر درس و هدف‌هایش بگذارد، باید چنین کار سختی را هر روز انجام می‌داد. تحسین‌آمیز بود، اما حق این پسر و امثالش نبود؛ آن‌‌ها امیدهای این کشور بودند.»
▪️در مثال بالا، خواننده با شخصیت درونی پسر واکسی همراه می‌شود و با او می‌تواند حس همزادپنداری کند.
📌پیشنهاد منتقد برای بهبود شخصیت‌سازی درونی این است که می‌توان از احوالیات درونی شخصیت اصلی رمان، ستاره، نسبت به دیدش به بقیه شخصیت‌ها، همزادپنداری بیشتری با کارکترها داشت.


توصیفات:
▪️توصیفات غیرمستقیم در زیبایی و دل‌نشینی اثر بسیار نقش مهمی دارند که نویسنده‌ی عزیز با قلم زیبایی که دارند به‌خوبی بر ذهن خواننده توصیفات غیرمستقیمی نقش زده‌اند. توصیفات مستقیم از ضعف‌های یک اثر محسوب می‌شود که در این اثر نیز به چشم می‌آیند.
▪️توصیف غیر مستقیم غلام:
«در بین راه پیش خودش فکر می‌کرد که این دختر شیک‌پوش و زیبا چطور می‌خواهد جلوی صاحب‌خانه پیر و خرفتشان با آن کله‌ی کچل و قد دیلاقش بایستد؟!»
▪️توصیف مستقیم غلام:
«شانه‌های استخوانی‌اش تکان خفیفی خوردند. گردن عرق زده و سیاهش را بالا آورد. با دیدنش، اول چشمان فرورفته‌ی قهوه‌ایش قلمبه گشت و بعد ردیف دندان‌های زرد و نامرتبش نمایان شد. جستی از روی لبه‌ی حوض خالی پرید و سیگار نصفه‌اش را زمین انداخت.»
▪️توصیف غیرمستقیم صدا و بو:
«سلانه‌سلانه، از پله‌های عریض و چوبی خانه پایین آمد. رفته‌رفته صدای موسیقی کرکننده‌ میشد.»
«کمی که دور شدند، بغل تیربرق سفید بتنی ایستاد. برنگشت و نفسی تازه کرد تا بینی‌اش از بوی نامطبوع گازوئیل و بنزین خارج شود.»

▪️توصیف مستقیم محیط و صدا:
«صدای خفیف چیزی، مثل جویدن کاغذ و جعبه از گوشه و کنار اتاقک می‌آمد. به احتمال، اینجا لانه‌ی موش‌ها هم بود. در این مکان نمور که روی دیوارهایش تکه‌هایی از کپک مشاهده میشد، تنها یک پاره‌ موکت کف زمین پهن بود که چند سوراخ در اثر سوختگی رویش دیده میشد.»
▪️توصیفات مستقیم کلیشه‌ی بالایی دارند که در داستان این کلیشه وجود دارد. علاوه بر این، کلیشه‌ای توصیف شدن افراد خلاف‌کار نیز به چشم می‌آید.
▪️مثال از توصیف مستقیم و کلیشه‌ای:
«چند دقیقه نگذشت که یک موتوری از کنارشان رد شد و بغل ساختمان توقف کرد. با آن ریش بلند داعشی و زنجیر کلفتی که دور گردنش بود، ناخودآگاه ترسید و کمی عقب رفت. بوی زننده روغن و مخدر زیر بینی‌اش پیچید. سر و وضعش به اراذل می‌خورد! یادش آمد که او را جلوی درب گاراژ دیده‌بود. مرد، تا نگاهش به آن‌‌دو افتاد، در آغاز چشمان سیاهش از تعجب مثل گردو درشت شد و بعد، کم‌کم لبخند کریهی روی لبش نشست. لاتی‌وار جلو آمد و سوئیچش را بین دستانش چرخاند.»
▪️توصیفات شخصیت‌های اصلی داستان گام‌به‌گام صورت گرفته‌است و اما توصیفات در شخصیت‌های فرعی معمولاً مستقیم می‌باشند.
▪️توصیف غیرمستقیم و گام‌به‌گام در سیر رمان از نهال:
«دختربچه ریزنقش پنج شش ساله»
«دستی به موهای فر خرمایی‌اش کشید و صورت سفیدی که در اثر سرما قرمز شده‌بود را نوازش کرد.»
«ابروهای نازک و بورش بالا رفت»

▪️توصیف مستقیم ندا:
«نگاهش سمت ندا سوق پیدا کرد. پشت لب سبز شده و ابروهای پیوسته‌اش، چهره‌اش را عبوس‌تر جلوه می‌داد.»
▪️توصیف گام‌گام و مستقیم در سیر رمان از شهریار:
«شلوار جین زپرتی که چند جایش آثار پارگی روی آن بود، بر تن داشت. در این هوای زمستانی که سوز و سرما از شیارهای بلوک‌های ساختمان می‌آمد، فقط یک تیشرت زهوار در رفته مشکی پوشیده‌بود که انگار هرگز رنگ آب به خود ندیده‌بود.»
▪️توصیفات از باورپذیری خوبی برخوردارند و با قلم زیبای نویسنده برای خواننده ملموس می‌باشند.
▪️مثال از توصیف مستقیم محیط و بو:
«در آستانه‌ی ورودی اتاقک، پلاستیک رنگ و رو رفته و بلندی آویزان بود که لکه‌ها و چرک رویش سفیدی‌اش را پنهان می‌کرد. باد‌های سرد و ناگهانی، آن به اصطلاح پرده را به این‌سو و آن‌سو تاب می‌دادند. بوی گزنده‌ی نفت و دود غلیظ آکنده در هوا، راه ریه‌اش را بست. سایه‌‌‌‌های تاریکی در پهنه‌ی تنگ و نمور اطراف خیمه انداخته‌بود. کم‌کم چشمانش عادت کرد. نصفی از دیوار لباس لجن‌زار به خود داشت. در سمت راست، شکل دو آدمک به چشم می‌خورد که لبخند‌های سبزشان به کم‌رنگی می‌زد.»
▪️توصیف مستقیم از شخصیت فرعی، فال‌گیر:
«فال‌گیری که لباس محلی بلندی پوشیده‌بود، توجهش را جلب کرد. با آن جواهرات بدلی آویزان بر گردنش و خال‌کوبی عجیب روی چانه‌اش، شباهت زیادی به جادوگران داشت. رد سوختگی قدیمی هم در سمت چپ گونه‌‌‌اش دیده‌ میشد که رنگ سفیدش میان پوست قهوه‌ای صورت زبرش توی ذوق می‌زد. مدام هم صدای کلفتش را روی سرش می‌انداخت و چون رادیو وِر وِر می‌کرد.»
📌نویسنده‌ی عزیز باید توجه داشته باشند، توصیفات مستقیمِ پیرامون و شخصیت‌ها از نقاط ضعف اثر محسوب می‌شوند و بهتر است برای رفع آن‌ها در خلال داستان به‌طور غیرمستقیم نقل شوند.
📌مثال غیرمستقیم منتقد از زن فال‌گیر:
«زن فال‌گیر با تکان لباسِ بلندِ محلی که بر تن داشت، صدای جواهرات بدلی آویزان بر گردنش را بلند کرد و نگاه ستاره نیز بر خال‌کوبی عجیب روی چانه‌اش نشست که او‌ را در ذهنش شبیه به جادوگران می‌ساخت.»


زاویه دید:
▪️زاویه دید در اثر، سوم شخص می‌باشد که به آن دانای کل گفته می‌شود و به‌خوبی از هر زاویه‌ای می‌تواند داستان را نقل کند و توصیفات و کشمکش‌های کامل‌تری را رقم بزند.
▪️زاویه دید سوم شخص به‌خوبی توسط نویسنده در تمامی داستان حفظ شده‌است و پرشی ندارد.
▪️این زاویه دید به‌خوبی با سیر رمان و محتوا و ژانر مناسب بوده و‌ راوی با تسلط بر تمام زوایا، اثر را پیش برده‌است.

کشمکش و تعلیق:
تعلیق‌ها:
▪️در سیر رمان شاهد چند تعلیق کوچک‌و‌بزرگ هستیم، اما تعلیق‌ها کنجکاوی و ابهام زیادی در بر ندارند.
▪️تعلیق کوچکی در ابتدای رمان از رویارویی ستاره با قشری که با او متفاوت است به وجود می‌آید که با رو در رو قرار گرفتن او با غلام، تعلیق بزرگ‌تر می‌شود.
▪️تعلیق بزرگ دیگر رویارویی نیلوفر با شهریار است که ذهن خواننده را کنجکاو به دانستن راز زندگی شهریار و علت ترک نیلوفر می‌کند.
▪️تعلیق‌ها در سیر رمان کم و با فاصله صورت می‌گیرند و به موقع و اندازه نمی‌باشند که این داستان را تا حدودی ساکن و کند نموده‌‌است.
▪️تعلیق‌ها برای خواننده ایجاد جذابیت می‌کنند، به‌خصوص تعلیق رو در رو قرار گرفتن ستاره با غلام از جذابیت بالایی برخوردار است که خواننده مدام منتظر تلافی غلام از لودادنش، توسط ستاره هست که به اندازه به آن پرداخته نشده‌است.
📌پیشنهاد منتقد برای نویسنده‌ی عزیز این است که روی تعلیق رو در رو شدن غلام و ستاره بیشتر فضاسازی کنند و‌ می‌توان نشان داد که غلام به دنبال انتقام از ستاره به علت آوارگی از خانه و فرارش هست، تا خواننده با کنجکاوی و‌ هیجان بیشتری اثر را دنبال کند.
کشمکش درونی:
▪️
نویسنده‌ی عزیز به کشمکش‌های درونی در سیر رمان نیز محدود پرداخته‌اند و بیشتر از کشمکش‌های درونی افراد، بر پیرامون و محیط و جو حاکم بر آن‌ها می‌پردازند.
▪️تنها کشمکش درونی و محدود از ستاره نقل شده‌است که احوالیات قشر کم‌بضاعت جامعه، باعث کشمکش درونی او می‌شود و از دیگر شخصیت‌ها، کشمکش درونی نقل نمی‌شود.
کشمکش بیرونی:
▪️در کشمکش‌های بیرونی اثر، بیشتر شاهد کشمکش انسان با انسان هستیم.
▪️ابتدا کشمکش غلام با زنش رخ می‌دهد که زن را به زیر کتک و ناسزا می‌گیرد.
▪️کشمکش بیرونی بعدی درگیری لفظی ستاره با زن غلام و سپس با خود اوست که غلام را نیز هل می‌دهد.
▪️کشمکش دیگر رویارویی نیلوفر با شهریار است که پیراهن او‌ را در مشت می‌گیرد.
▪️کشمکش دیگر ربوده شدن کیف ستاره و فرار پسر کیف‌قاپ می‌باشد.
▪️کشمکش بزرگ‌تر به دام افتادن ستاره به‌دست غلام و خاوربختی می‌باشد که موجب اسارت و آسیب دیدن او می‌شود.
▪️به کشمکش‌های بیرونی بیشتر از کشمکش‌های درونی در سیر رمان پرداخته شده‌است و نویسنده به‌خوبی و به موقع هیجان از کشمکش‌ها را به خواننده منتقل نموده‌است.

ایده و پیرنگ:
▪️ستاره دانشجویی که به دنبال سوژه عکاسی برای مسابقه در دانشگاهش می‌باشد‌ و به‌طور اتفاقی با دخترک کم‌سنی به نام نهال که دست‌فروشی می‌کند آشنا می‌شود و با دل‌سوزی و‌ کنجکاوی او‌ را به خانه‌اش که در محله‌ی ذاقه‌نشینی هست، می‌رساند. در آنجا با مادر بیمار و خواهر نوجوان او آشنا می‌شود. با دعوای صاحب‌خانه آن‌ها غلام با همسرش، می‌فهمد که او آدم خلاف‌کار و معتادی است که در قبال کرایه اتاقی که در اختیار آن‌ها قرار داده، دختران را اجبار به کار در خیابان می‌کند. ستاره سعی می‌کند کرایه آن‌ها را پرداخت کند، اما با مخالفت و ناسزاگویی آن‌ها روبه‌رو می‌شود و ناچار به خانه باز می‌گردد و جاومکان آن‌ها را که می‌داست با گروهی در حال انجام کار خلاف در خانه‌اش هست به دوست و همکار پدرش که سروان است، لو می‌دهد. ریختن پلیس به آن محل، سبب فرار غلام و‌ زنش می‌شود.‌
روز بعد ستاره به ذهنش می‌رسد که عکاسی از آن مردمان و‌ محل می‌تواند سوژه‌ی خوبی برای مسابقه دانشگاه شود و باز هم به همراه دوستش، نیلوفر به آن محل باز می‌گردد. در آن محل به‌طور اتفاقی با مرد معتاد و آشفته‌ای روبه‌رو می‌شوند که شهریار، نامزد سابق دوستش نیلوفر بوده‌است. با پیگیری و‌ کنجکاوی بیشتر از راز زندگی او باخبر می‌شوند که چه بلایی سرش آمده‌است. شهریار با ورشکست شدن در کشور آلمان و‌ مرگ پدر و مادرش به اعتیاد کشیده شده‌است. آن‌ها به کمک برادر نیلوفر، محسن که به ستاره علاقه‌مند هست، در صدد کمک به شهریار بر می‌آیند و در یکی از رفت‌وآمدهای ستاره به آن محل، توسط غلام و زن خلاف‌کاری گیر می‌افتد و غلام که از سر لو‌دادنش از او کینه داشت با بستنش به صندلی، او را در ساختمان مخروبه‌ای رها می‌کند که با تقلای ستاره با پشت سر بر زمین می‌افتد و با آسیب دیدن سرش، بی‌هوش می‌شود. ستاره به‌هوش که می‌آید خود را در بیمارستان بستری می‌بیند و می‌فهمد شهریار او‌ را یافته و‌ به پلیس اطلاع داده‌است و غلام نیزدست‌گیر شده‌است.
ستاره به کمک محسن و نیلوفر به شهریار روحیه می‌دهند؛ او‌ را حمایت می‌کنند تا ترک کند و با توجه به تحصیلاتش که کارگردانی خوانده‌است، فیلمی از زندگی خود و مردمان ذاقه‌نشین بسازد و این‌گونه شهریار بار دیگر به زندگی باز می‌گردد.
▪️داستان از کلیشه‌ی بالایی برخوردار است. ایده این سبک داستان‌ها که از محیط‌های ذاقه‌نشینی و کم‌بضاعت و افراد معتاد و خلاف‌کار که از کودکان کار استفاده ابزاری می‌نمایند، بسیار پرداخته شده‌است‌.
▪️کلیشه‌‌ی بالای اثر با قلم زیبای نویسنده، دارای جذابیت خوبی می‌باشد.
▪️نویسنده‌ی عزیز با قلم زیبای خود از توصیفات مکان‌ها و کشمکش‌های بیرونی موجود در چنین اماکنی، به‌خوبی خواننده را با شرایط و احوالیات افراد آشنا کرده‌اند.

اشکالات نگارشی:
▪️علامت‌های نگارشی و نیم‌فاصله‌ها تا حد زیادی به‌خوبی رعایت شده‌اند‌، اما ایرادات نگارشی نیز وجود دارد که نویسنده‌ی عزیز توجه داشته باشند که کل متن اثرشان نظارت شده‌است و با ویرایش مجدد اثر خود می‌توانند اشکالات نگارشی موجود را نیز برطرف بفرمایند.
▪️مثال:
هجده سالگی‌اش(هجده‌سالگی‌اش)
موهای به‌هم ریخته‌ی(موهای به‌هم‌ریخته‌ی)
یک ماه(یک‌ماه )
بیست‌ روزی تا پایان ماموریت کاری‌اش مانده‌بود(بیست‌روزی تا پایان مأموریت کاری‌اش مانده‌بود)
قول می‌دم سر دو ساعت برگردم.(قول میدم سر دوساعت برگردم.)
بوی خاک نم‌ خورده(بوی خاک نم‌خورده)
حدوداً پنج یا شش ساله،(حدوداً پنج یا شش‌ساله،)
دست‌های مشت شده‌اش را(دست‌های مشت‌شده‌اش را)
رنگ‌ و رو رفته‌ای(رنگ‌‌ورورفته‌ای)
سوال(سؤال)
دست دراز شده‌اش(دست درازشده‌اش)
خوش آب و هوای تهران(خوش‌آب‌وهوای تهران)
حلب‌های زنگ زده،(حلب‌های زنگ‌زده،)
بالاخره(بالأخره)
باغچه گل‌کاری شده‌‌،(باغچه‌ی گل‌کاری‌شده‌‌،)
- بس کنید بچه‌ها، چه خبرتونه؟(- بس کنین بچه‌ها، چه خبرتونه؟)
این‌قدر(اینقدر)
نشون می‌دی.(نشون میدی.)
از خدا خواسته(از خداخواسته)
- ببخشید خانم!(- ببخشین خانم!)
- این حرف رو نزنید خانم!(- این حرف رو نزنین خانم!)
- لطفاً فکر بد نکنید! این کم‌ترین حق شماست که راحت زندگی کنید.(- لطفاً فکر بد نکنین! این کم‌ترین حق شماست که راحت زندگی کنین.)
زرد و ورم کرده‌ی(زرد و ورم‌کرده‌ی)
صد بار(صدبار)
جدا نمی‌شه( جدا نمیشه)
ندا و نهال هم چون جوجه‌اردک پشت سرش حرکت کردند.(ندا و نهال هم چون جوجه‌اردک‌هایی پشت سرش حرکت کردند.)
سه پله‌ی ترک خورده(سه پله‌ی ترک‌خورده‌ی)
درب و داغانی(درب‌وداغانی)
فرط‌و‌فرط سیگار می‌کشید.(فرت‌و‌فرت سیگار می‌کشید.)
- پس آقاغلام شمایید؟(- پس آقاغلام شمایین؟)
نئشگی(نشئگی)
- با شمام آقا! صدام رو می‌شنوید؟(- با شمام آقا! صدام رو می‌شنوین؟)
گردن عرق زده(گردن عرق‌زده)
پشت‌سر(پشت‌ سر)
گدا گشنه‌ها(گداگشنه‌ها)
نرده‌های زنگ زده‌ی ایوان،(نرده‌های زنگ‌زده‌ی ایوان،)
انگار نه انگار(انگارنه‌انگار)
مشت و لگدهای(مشت‌ولگدهای)
دختر شیش ساله(دختر شیش‌ساله)
- من نه سالمه(- من نه‌سالمه)
هاگیر و واگیر(هاگیرواگیر)
این‌قدر(اینقدر)
هر چی(هرچی)
دو ماهه اجارتون عقب افتاده.(دوماهه اجاره‌تون عقب افتاده.)
احد و ناسی(احدالناسی)
- اگه یه ذره عقل داشتی الان زمستونی هم خودت نونوار شده بودی(- اگه یه ذره عقل داشتی، الان زمستونی هم خودت نونوار شده‌بودی)
برین گمشین،(برین گم‌شین،)
گر گرفتگی(گُرگرفتگی)
جل و پلاسشون(جل‌وپلاسشون)
سروان محجوب(سروان‌محجوب)
پوست خشک شده‌ی لبش(پوست خشک‌شده‌ی لبش)
چهره‌ی یکه خورده‌ی غلام( چهره‌ی یکه‌خورده‌ی غلام)
ایما و اشاره(ایماواشاره)
دست و پا کن.(دست‌وپا کن.)
لولاهای زنگ زده‌اش(لولاهای زنگ‌زده‌اش)
زن غلام غیض کرده،(زن غلام غیظ‌کرده،)
ابروی تیغ زده‌اش را(ابروی تیغ‌زده‌اش را)
- مهمونمون زیرلفظی می‌خواد؟(- مهمونمون زیرلفظی می‌خوان؟)
- برین گمشین دِهه!(- برین گم‌شین دِهه!)
چهره‌ی رنگ پریده‌اش زد.(چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش زد.)
سن و سالش را(سن‌وسالش را)
باران‌های جمع شده‌ی درونش،(باران‌های جمع‌شده‌ی درونش،)
پوشانده بود(پوشانده‌بود)
کم و بیش(کم‌وبیش)
چاله‌ چوله‌ها(چاله‌‌چوله‌ها)
بهت خبر می‌دیم.(بهت خبر میدیم.)
به گفتن «ببخشیدی»(به گفتن «ببخشینی»)
لب‌های کش آمده‌اش را(لب‌های کش‌آمده‌اش را)
هوای گرگ و میش(هوای گرگ‌ومیش)
بهت گفته بودم(بهت گفته‌بودم)
- من که میگم گیر میوفتی.(- من که میگم گیر می‌افتی.)
کمی دستپاچه شد.(کمی دست‌پاچه شد.)
چهره‌ی رنگ پریده‌اش،(چهره‌ی رنگ‌پریده‌اش،)
مات و مبهوت(مات‌ومبهوت)
مثل برق گرفته‌ها(مثل برق‌گرفته‌ها)
پیراهن رنگ و رو رفته‌ی(پیراهن رنگ‌‌ورورفته‌ی)
بلوک‌های انباشته‌ی شده‌ی(بلوک‌های انباشته‌‌شده‌ی)
چهار سال پیش(چهارسال پیش)
در این چهار سال(در این چهارسال)
کم‌ سن‌و‌سال،(کم‌سن‌و‌سال،)
موسسه‌ها(مؤسسه‌ها)
پیش‌بند بسته(پیش‌بندبسته)
مرد کت و شلواری(مرد کت‌وشلواری)
- سن و سالمون رو می‌خوای چیکار خانوم؟(- سن‌وسالمون رو می‌خوای چیکار خانم؟)
وگرنه ننه‌ام که من رو شب خونه راه نمی‌ده.(وگرنه ننه‌م که من رو شب خونه راه نمیده.)
خرج دو تا بچه رو می‌دم.(خرج دوتا بچه رو میدم.)
عجیب و غریب،(عجیب‌وغریب،)
به طرز دستپاچه‌ای،(به‌طرز دست‌پاچه‌ای،)
ساک دستی(ساک‌دستی)
فقیر فقرا(فقیرفقرا)
قول می‌دم(قول میدم)
خدا می‌دونه چی‌شد که شبونه مرد بیچاره شال و کلاه کرد و معلوم نیست کدوم قبرستونی رفته.(خدا می‌دونه چی‌ شد که شبونه، مرد بیچاره شال‌وکلاه کرد و معلوم نیست کدوم قبرستونی رفته؟!)
ازت رو گرفته(ازت روگرفته)
موسسه و ارگان‌ها(مؤسسه‌ها و ارگان‌ها)
با این وضع به‌ وجود آمده،(با این وضع به‌‌وجودآمده،)
حرف حساب سرت نمی‌شه؟(حرف حساب سرت نمیشه؟)
نفس بند آمده‌اش(نفس بندآمده‌اش)
جعبه‌های بسته‌بندی شده(جعبه‌های بسته‌بندی‌شده)
آن‌قدر استرس داشت(آنقدر استرس داشت)
فلز زنگ زده(فلز زنگ‌زده)
مثل جوجه اردک به دنبالش رفتند.(مثل جوجه اردک‌هایی به دنبالش رفتند.)
دستبند(دست‌بند)
مات و مبهوت(مات‌ومبهوت)
آن‌قدر گفت(آنقدر گفت)
صدای ناله و زجه‌های ضعیفی(صدای ناله و ضجه‌های ضعیفی)
زوزه‌های از سر نعشگی(زوزه‌های از سر نشئگی)
پوسیدگی‌شان(پوسیدگیشان)
پشتی رنگ و رو رفته‌ی(پشتی رنگ‌ورو‌رفته‌ی)
خاته‌ی پدری‌اش(خانه‌ی پدری‌اش)
هم‌سن و سال شما،(هم‌سن‌وسال شما،)
جلوی هر احد و ناسی دست دراز کنه( جلوی هر احدالناسی دست دراز کنه)
بازدارد(باز دارد)
این خواب از سر نعشگی بود.(این خواب از سر نشئگی بود.)
احساسات فوران کرده‌اش، (احساسات فوران‌کرده‌اش،)
چهار سال پیش رفتین(چهارسال پیش رفتین)
بالا و پایین میشد.(بالاوپایین میشد.)
بلوک سر و ته شده‌ی(بلوک سروته‌شده‌ی)
برید از اون‌ها عکس بندازید.(برید از اون‌ها عکس بندازین.)
دق و دلی(دق‌ودلی)
کمر تا شده‌اش چرخید‌.(کمر تاشده‌اش چرخید‌.)
در فضای قندیل بسته‌ی اتاقک پیچید(در فضای قندیل‌بسته‌ی اتاقک پیچید)
زن و بچه دارن،(زن‌وبچه‌دارن،)
حرف و حدیث(حرف‌وحدیث)
زرق و برق(زرق‌وبرق)
روزهای تباه شده(روزهای تباه‌شده)
گم و گور می‌کرد.(گم‌وگور می‌کرد.)
غل و زنجیر(غل‌وزنجیر)
اکنون آن همه تقلا بازنده‌ای بیش نبود(اکنون با آن همه تقلا بازنده‌ای بیش نبود)
می‌دونی بعد دو ماه بی‌خبری وقتی نامزدی رو به‌هم زدی چقدر از بقیه گوشه و کنایه خوردم؟(می‌دونی بعد دوماه بی‌خبری، وقتی نامزدی رو به‌هم زدی، چقدر از بقیه گوشه‌وکنایه خوردم؟)
نه سرخ و سفید شد؛(نه سرخ‌وسفید شد؛)
لبخند گل و گشاد(لبخند گَل‌وگشاد)
- یه‌کم از این بخور.(- یکم از این بخور.)
- تقاص قلب شکسته‌‌ات رو(- تقاص قلب شکسته‌‌ت رو)
بیرون زده‌اش(بیرون‌زده‌اش)
تلوتلو‌خوران دور خودش می‌چرخید(،)
از حرکت بازماند.(از حرکت باز ماند.)
عشق بر باد رفته(عشق بر بادرفته)
برای کسی خودش بشود(برای خودش کسی بشود)
یک دست کت و شلوار(یک‌دست کت‌وشلوار)
سالخوردگان(سال‌خوردگان)
رویش تاثیر بگذارد(رویش تأثیر بگذارد)
تأسفی سوزانده که تا فیها خالدون(تأسفی سوزنده که تا فیهاخالدون)
یک‌بار، دو بار... . ضربات بعدی(یک‌بار، دوبار... ضربات بعدی)
صدای فریاد دخترک مثل بمبی بر سرش ترکید.(:)
بی هیچ(بی‌هیچ)
این‌قدر دلش نمی‌سوخت(اینقدر دلش نمی‌سوخت)
وضع و اوضاع(وضع‌واوضاع)
دو ماه هم دووم نیاورد.(دوماه هم دووم نیاورد.)
آرام و قرار نداشت.(آرام‌وقرار نداشت.)
این‌قدر داغون بودم(اینقدر داغون بودم)
نارو زدن(ناروزدن)
زنده شدن(زنده‌شدن)
گرد و غبار(گردوغبار)
کم‌سن و سالی(کم‌سن‌وسالی)
یک دقیقه نشد(یک‌دقیقه نشد)
در حالی که پلک نازک می‌کرد،(در حالی‌که پشت پلک نازک می‌کرد،)
قد و قامت(قدوقامت)
کج و کوله‌اش(کج‌وکوله‌اش)
دست و پایش را(دست‌وپایش را)
بالا و پایین کرد.(بالاوپایین کرد.)
حول و حوش،(حول‌وحوش،)
کم و کسر(کم‌وکسر)
به این سامانه گفتم(به این سامانِ گفتم)
نمی‌شه اعتماد کرد(نمیشه اعتماد کرد)
می‌گفت نیکی بذری است که دست به دست می‌چرخد و خارزار پیر و سرد را به باغ گلشن تبدیل می‌کند.(می‌گفت «نیکی بذری است که دست‌به‌دست می‌چرخد و خارزار پیر و سرد را به باغ گلشن تبدیل می‌کند.»)
انباشته شده‌ی(انباشته‌شده‌ی)
تل خاک‌های جمع شده(تل خاک‌های جمع‌شده)
نق زدن(نق‌زدن)
خط و ربطی(خط‌وربطی)
دستپاچه موبایلش(دست‌پاچه موبایلش)
دو نیم شده(دو نیم‌شده)
پر استهزایش،(پر استهزائش،)
تا انگشتم بره زیر ماشه(تا انگشتم بره روی ماشه)
از هم گسیخته‌‌ی(از هم‌گسیخته‌‌ی)
بسته شده به صندلی،(به صندلی بسته شده)
دلهره‌‌ی مستولی شده(دلهره‌‌ی مستولی‌شده)
ساختمان فراموش شده،(ساختمان فراموش‌شده،)
آن‌قدر بد بسته‌بود(آنقدر بد بسته‌بود)
زهوار در رفته‌ی(زهوار دررفته‌ی)
هم‌سن و سال خودش باشد،(هم‌سن‌وسال خودش باشد،)
سوالات زیادی(سؤالات زیادی)
چشمان سیاه شده‌اش(چشمان سیاه‌شده‌اش)
جون به جونت کنن(جون‌به‌جونت کنن)
- دو ساعت پیش(- دوساعت پیش)
سوال می‌پرسید(سؤال می‌پرسید)
بالاخره پدر توانست(بالأخره پدر توانست)
آروم و قرار نداشت،(آروم‌وقرار نداشت،)
- ببخشید بابایی.(- ببخشین بابایی.)
دستگیر شده‌بودند.(دست‌گیر شده‌بودند.)
ترمز بریده‌اش(ترمزبریده‌اش)
بالاخره رضایت داد(بالأخره رضایت داد)
ورق تا شده‌‌‌ای(ورق تاشده‌‌‌ای)
سطر به سطرش(سطربه‌سطرش)
درون از هم گسسته‌اش(درون از هم‌گسسته‌اش)
نمی‌دانست چرا این‌قدر(نمی‌دانست چرا اینقدر)
شیشه‌ی بخار گرفته‌ی(شیشه‌ی بخارگرفته‌ی)
برخلاف هم‌سن و سال‌هایشان(برخلاف هم‌سن‌وسال‌هایشان)
دستان کوچک و یخ زده‌اش(دستان کوچک و یخ‌زده‌اش)
خانوادگی‌شان(خانوادگیشان)
سوال‌پیچش(سؤال‌پیچش)
عطر بهاری و باران خورده‌اش(عطر بهاری و باران‌خورده‌اش)
نگاه بالا جسته‌اش(نگاه بالاجسته‌اش)
چهره‌ی به‌هم‌ ریخته‌(چهره‌ی به‌هم‌‌ریخته‌)
داخل آیینه‌ی جلو(داخل آینه‌ی جلو)
زبانزد(زبان‌زد)
شک و تردید(شک‌وتردید)
یا زنگی زنگ یا رومی روم!(یا زنگی‌زنگ یا رومی‌روم!)
پیشروی(پیش‌روی)
شکل و شمایل(شکل‌وشمایل)
دیدار سرکوب شده‌(دیدار سرکوب‌شده‌)
شهریار بالاخره(شهریار بالأخره)
هیکل خشک شده‌اش(هیکل خشک‌شده‌اش)
بار این بدهی آن‌قدر(بار این بدهی آنقدر)
اگه همین‌جا من رو بکشی راضی‌ام.(اگه همین‌جا من رو بکشی راضیم.)
شهریار بالاخره جرعت به خرج داد و نگاه فرو رفته(شهریار بالأخره جرأت به خرج داد و نگاه فرورفته)
متکای به‌هم ریخته‌ای(متکای به‌هم‌ریخته‌ای)
بنای رها شده(بنای رهاشده)
انبوه ریشی که که صورت لاغرش را( انبوه ریشی که صورت لاغرش را)
غرور و صلابتی سرکوب شده(غرور و صلابتی سرکوب‌شده)
اما هممون(اما همه‌مون)
- بالاخره تموم میشه،(- بالأخره تموم میشه،)
رویش تاثیر بگذارد.(رویش تأثیر بگذارد.)
- چرا لجبازی می‌کنی؟ میخوای تا آخر عمرت همین‌طوری زندگی کنی، آره؟(- چرا لج‌بازی می‌کنی؟ می‌خوای تا آخر عمرت همین‌طوری زندگی کنی؟ آره؟!)
- دیروز به چند‌جا موسسه سر زدم،(- دیروز به چند‌تا مؤسسه سر زدم،)
سرجایش میخکوب کرد(سرجایش میخ‌کوب کرد)
میخکوب ماند،(میخ‌کوب ماند،)
دست و پنجه(دست‌وپنجه)
کیپ تا کیپ(کیپ‌تاکیپ)
نهال و ندا که همراه مادرشان روی ردیف جلو نشسته‌بودند(،)لبخند روی لبش وسعت گرفت،(؛)
به اندازه‌ی یک‌ سال(به اندازه‌ی یک‌‌سال)
شهریار آن‌قدر(شهریار آنقدر)
آن‌قدر رفتند و آمدند(آنقدر رفتندوآمدند)
با صورت سرخ شده از خجالت برایش خط و نشان می‌کشید.(با صورت سرخ‌شده از خجالت برایش خط‌ونشان می‌کشید.)
ازبین ببرد(از بین ببرد)

نقاط ضعف و قوت:
از نقاط قوت:
عنوان، ژانر، جلد، مقدمه، آغاز، لحن و بافت، مونولوگ‌ها، شخصیت‌پردازی درونی، زاویه دید، کشمکش‌های بیرونی، ایده و پیرنگ.
از نقاط ضعف: خلاصه، میانه، سیر رمان، دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی بیرونی، توصیفات، تعلیق و کشمکش‌های درونی، اشکالات نگارشی.

سخن پایانی منتقد:
📌نویسنده‌ی خوش‌قلم به عنوان خواننده‌ی اثر شما، مانند دیگر آثار دل‌نشینتان، بسیار لذت بردم و‌ رقص قلمتان در توصیفات پیرامون و‌ محیط نقش ماندگاری در ذهن من داشت.
امید به موفقیت‌های چشم‌گیر در عرصه نویسندگی برای شما عزیز.
ساناز هموطن
 

Leila Moradi

سطح
4
 
نویسنده افتخاری انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
731
15,647
مدال‌ها
4
خداقوت به شما ساناز عزیزم
در اسرع وقت اشکالات گفته شده رو حتماً اصلاح می‌کنم. ممنون از وقتی که گذاشتی
 
منتقد کتاب انجمن
منتقد کتاب انجمن
ناظر آزمایشی
کاربر ممتاز
Jul
764
17,552
مدال‌ها
3
خداقوت به شما ساناز عزیزم
در اسرع وقت اشکالات گفته شده رو حتماً اصلاح می‌کنم. ممنون از وقتی که گذاشتی
قربونت گلم.
انجام وظیفه بود قشنگم.
براتون آرزوی موفقیت‌های چشم‌گیر دارم عزیزم.
 
بالا پایین