بهنام ترسیمکنندهی هفترنگ برگهای پاییزی
✍️نقد شورا
◾عنوان: گله خارزار
◾نویسنده: لیلا مرادی
◾ژانر: درام
◾عنوان:
▪️عنوان از دو واژهی «گله» و «خارزار» تشکیل شدهاست.
▪️عنوان دو بخشی میباشد که حجم و اندازهی مناسبی دارد.
▪️«گله» به معنای دسته، گروه، فوج یا جمعیتی میباشد که مفهوم آن در این اثر بیشتر بر مبنای گروه و جمعیت در نظر گرفته شدهاست. «خارزار» به معنای زمینی پوشیده از خار و بوتههای خاردار است. این واژه ترکیبی از «خار» به معنای تیغ یا شاخهی تیز و «زار» که پسوند مکان یا حالت دارد، تشکیل شدهاست. در ادبیات فارسی، «خارزار» علاوه بر معنای فیزیکی، بهصورت استعاری نیز بهکار میرود و نماد مشکلات، موانع یا سختیهای مسیر زندگی است. شاعر و نویسنده ممکن است «خارزار» را به موانع روحی، اجتماعی یا اخلاقی تشبیه کنند. این واژه، بار معنایی منفی دارد و اغلب با دشواری، دردسر یا محیطی نامطلوب همراه است. این کلمه با واژههایی مانند تیغزار، بوتهزار، خارستان و دشتی پرخطر هممعنی است.
▪️واژهی «گله» کلیشهی چندانی ندارد. واژهی «خارزار» نیز کلیشهی پایینی دارد. رمانهایی تشکیلشده از این واژه یافت میشوند، مانند: «مرغان خارزار، پرنده خارزار، پرندگان خارزار» که این واژه حدود ۲۰٪ کلیشه را شامل میشود. عنوان «گله خارزار» روی همرفته، کلیشهی بالایی ندارد و قابل قبول میباشد.
▪️عنوان لودهندگی چندانی ندارد و هرچند حس سختی و دشواری را به خواننده القاء میکند، اما محتوای داستان را فاش نمیکند و برای خواننده ایجاد ابهام و کنجکاوی مینماید.
▪️عنوان با توجه به مفهوم سختی و دشواری که در بر دارد، با «ژانر درام» که در آن شخصیتها با سختیهای اجتماعی و مشکلات احساسی روبهرو میشوند، بهخوبی متناسب میباشد.
▪️«گله خارزار» با توجه به متن خلاصه که اشاره بهسختیها و دشواریهای قشری از جامعه دارد که آنها را به افرادی از جنس خار تشبیه نمودهاست، کاملاً متناسب میباشد.
▪️مضمون مقدمه نیز به جمعیتی اشاره دارد که در سختیها مانند گلهای که بیماری واگیر در آنها افتاده باشد و چون خاری برای شکوفاشدن نیاز به یاری دارند، با عنوان اثر بهخوبی مرتبط میباشد.
▪️محتوای داستان نیز بر همین مبنای دشواریها و مشکلات قشر فراموششدهای در جامعه پیش میرود و با عنوان تناسب خوبی دارد.
◾ژانرها:
▪️ژانر انتخابی نویسنده در اثر یک «ژانر درام» میباشد.
▪️نویسندهی محترم در سرتاسر رمان «ژانر درام» را بهخوبی پیش بردهاند و با پرداختن به زندگی واقعی و احساسات انسانی مانند عشق، ترس، درد، ناامیدی، شادی و غم در خواننده ایجاد همزادپنداری مینمایند و موجب برانگیختن احساسات آنها میشوند که «ژانر درام» کاملاً بر محتوا غالب میباشد.
▪️با توجه به تصویر کشیدن چالشهای زندگی، روابط انسانی و تصمیمات دشوار که مخاطب را به تفکر و تأمل وا میدارد، نیاز به ژانر دیگری در اثر احساس نمیشود.
◾جلد:
▪️تصویر روی جلد زمین خشک و ترکخوردهای را در قلب شهری با ساختمانهای بلندِ در حال تخریبی نشان میدهد که جمعیتی به صورت انفرادی با ظاهری خشک و تکیده و رنجدیده به صورت جداجدا و منزوی، بر روی گسلهای خشک زمین نشستهاند؛ زنجیرهایی از گوشهوکنار ترکخوردگیها بیرون زدهاست. رودی آبیرنگ نیز در قلب بیابان ترکخورده، بین گسلها در جریان است که با رسیدن به هر انسان تکیده، از درون ترکهای زمین به آنها چون شاخههایی از زندگی متصل شدهاند و درون فرد جریان شاخهمانندی دارند. تلألؤ نور زیبای خورشید نیز از بین آسمانخراشهای ویرانشده در آسمان، رو به زمین ترکخورده در حال تابش میباشد.
▪️تصویر با حس عذاب و سختی انسانهای رنجدیده بر زمین ترکخورده و همچنین رود آبیرنگی که به آنها حس زندگی میدهد و نور زیبای خورشید که نوید شروع زندگی دوباره دارد بهخوبی با محتوای داستان که بر پایه فقر و اعتیاد و دشواریهای زندگیست، تناسب دارد.
▪️تصویر با نمایش غم و رنج و امید به زندگی با ژانر درام که بر پایه چالشهای شخصیتها در زندگی و روزمرگیشان میباشد، مرتبط بوده و تناسب خوبی دارد.
▪️رنگ سپیدِ مات و اندازهی فونت با رنگبندی سرد تصویر همخوانی دارد.
▪️رنگ مات و روشن فونت برای ژانر درام که احساسات و اندوه و امید را باهم در بر دارد، مناسب میباشد.
▪️تکستِ بالای تصویر «بر این تن خسران، پیچک امید تنیده خواهد شد.» اندازه مناسبی دارد و رنگ آن با رنگ عنوان همخوانی دارد و خوانا میباشد.
▪️مفهوم تکست که تنی رنجکشیده و در عین حال، امیدوار بر رهایی از رنج و اندوه را در بر دارد، بهخوبی با عنوان و محتوای رمان در ارتباط بوده و «ژانر درام» را نیز که بر این پایه غم و رنج و امید استوار است، در بر میگیرد و تناسب خوبی دارد.
◾خلاصه:
▪️متن خلاصه ادبی میباشد که اشکالات نگارشی در آن دیده میشود:
«گلهی خارزار(گله خارزار) روایتی از قشر سیاه جامعهای است که زندگیشان(زندگیشان) توأم با پسزدگی، فقر و زوال درهم آمیخته است.(آمیختهاست.) در آنسوی ماجرا، دانشجوی جوانی به نام ستاره که برای اول شدن(اولشدن) در مسابقهی عکاسی به دنبال سوژهای متفاوت میگردد، به طرز ناگهانی مسیرش با آدمهایی گره میخورد که در تضاد با دنیای او(،) گوشهای از شهر زندگی میکنند،(؛) افرادی از جنس خار که گسلهای خوابیدهی درونش را لرزاند(لرزاندند) و پردهی تاریکی را از روی چشمانش برداشت.(برداشتند!)»
▪️تعداد خطوط خلاصه ۱۰خط میباشد که از (۳ تا ۹) خط استاندارد، اندکی بیشتر میباشد و باید اصلاح شود.
▪️در متن خلاصه جزئیاتی از محتوا با توجه به اشارهی مستقیم به قشر سیاه و رنجدیدهی جامعه و نام بردن از شخصیت اصلی رمان و هدف آن، دیده میشود که مضمون آن با محتوا متناسب میباشد.
▪️متن خلاصه لودهندگی بالایی از محتوای داستان را دارد و با توجه به نام بردن از ستاره و هدف او برای عکاسی و روبهرویی با قشر متفاوتی از زندگی او، در حد زیادی سیر رمان را فاش میکند و باعث میشود کلیشهی بالایی داشته باشد و برای خواننده چندان ایجاد ابهام و کنجکاوی نداشته باشد.
📌نویسندهی عزیز بهتر است ابهام و پیچیدگی بیشتری به متن خلاصه اثر خود بدهند تا خواننده با کنجکاوی بیشتری آن را دنبال کند.
▪️متن خلاصه با ژانر درام همخوانی دارد و با توجه به توضیح در مورد شخصیت رمان و چالشهای پیش رویش، با مقدمه که بر همین مضمون است و با محتوای داستان نیز مرتبط میباشد.
◾مقدمه:
▪️متن مقدمه ادبی میباشد و همخوانی خوبی با متن خلاصه و مونولوگها دارد.
▪️متن مقدمه توسط خود نویسنده نوشته شدهاست و مرجع خارجی ندارد.
▪️خطوط مقدمه ۸خط میباشد که بین (۳ تا ۹) خط، استاندارد میباشد.
▪️متن مقدمه با استعاره و پرسش دارای جذابیت و ابهام برای خواننده میباشد، هرچند محتوای رمان را تا حدودی با اشاره به چالشها لو میدهد.
▪️با توجه به اشاره به فقر و دارابودن و جسم رنجور و چگونگی شکوفه دادن آن، متن دارای کلیشهی روزمرگی و مشکلات جامعه میباشد.
▪️مقدمه با مضمون سختیها و تضادها با ژانر درام مرتبط میباشد و محتوا را نیز در بر دارد.
◾آغاز:
▪️داستان با دختری به نام ستاره که در خانوادهای نسبتاً مرفه زندگی میکند، آغاز میشود. ستاره که به دنبال سوژهای برای مسابقه عکسبرداری در دانشگاه خود هست بهطور اتفاقی در روز سردی در پارکی با دختربچهی کمبضاعتی که در خیابان دستفروشی میکند، آشنا میشود. به دنبال کنجکاوی از حرفهای دخترک، نهال، در مورد خانواده و موقعیت زندگیاش، با او برای دیدن خانواده و شرایط زندگیاش همراه میشود.
نهال او را با خود به محلهی ضعیف و ذاقهنشینی میبرد که ستاره تا بهحال با آن روبهرو نشدهبود.
ستاره با خواهر نهال که نوجوانی ۱۳_۱۴ سالهاست آشنا میشود و با ورود به اتاق اجارهای آنها، با مادر مریض آن دو نیز آشنا میشود. با سروصدای دعوای صاحبخانهی آنها آقاغلام با همسرش، متوجه میشود این مرد که اعتیاد دارد بابت اجاره، بچهها را وادار به کار در خیابان میکند.
ستاره ابتدا سعی میکند با حرف زدن با غلام او را از آزار خانوادهی نهال منع کند، اما با دادوهوار همسر غلام و نپذیرفتن پول اجاره توسط ستاره و درگیری لفظی او با غلام، مجبور به ترک آن محل میشود. ستاره که پدرش پلیس است و در مأموریت بهسر میبرد، با دیدن اوضاع نابههنجار خانهی غلام که همهجور خلاف در آن انجام میشود، آنها را به همکار پدرش لو میدهد و با بازگشت او و ورود پلیس، غلام و همسرش از آن محل فرار میکنند.
▪️داستان با کلیشه زندگیهای امروزی و تجملات و مادری که با مشغلهها و خوشگذرانیهای خود مشغول است و از لحاظ احساسی از دخترش دور است، آغاز میشود. این نوع نگارش از کلیشه بالایی برخوردار است و در اکثر رمانها شاهد چنین نمایشی از شخصیتها هستیم. اطلاعات زیادی از محتوا در ابتدای داستان نقل نمیشود و توصیفات به مرور پیش میرود.
▪️در آغاز با آشنا شدن ستاره با خانوادهی نهال و رویارویی او با شخصیت خلافکاری مانند غلام و لودادن او به پلیس، تعلیقی برای خواننده از کشمکش او و غلام ایجاد میشود.
▪️نویسنده در آغاز توصیفات اندکی از شخصیتها دارد و مکانها و احوالیات بیشتر توصیف شدهاند. کشمکشهای درونیوبیرونی شخصیتها، متناسب با آغاز میباشند و بهخوبی به آنها پرداخته شدهاست.
▪️از نقاط مثبت آغاز، کشمکشهای بیرونی شخصیتها میباشد، مانند درگیری غلام با ستاره.
▪️مثال:
«تا جایی که غلام دست آخر تحملش برید و با آن قیافهی ترسناکش جلو آمد. دستش برای زدن دخترک در هوا بلند شد. آستانهی تحملش برید، بیمعطلی مقابلش قد علم کرد. بهحتم از خشم، صورت سفیدش سرخ شدهبود، این را از گر گرفتگی گونههایش حس میکرد.
- زورت به این بچه رسیده؟ خجالت بکش!
پرههای بینی استخوانیاش از خشم باز و بسته میشد. دندان بههم سایید و به عقب هلش داد که روی سطح لغزندهی حیاط لیز خورد. به زور خودش را نگه داشت و دست بر قلبش گرفت. صدای فریادهای مرد، همسایههای کنجکاو را به پشتبام خانههایشان کشاند.
- برو بینم تا نگفتم ترتیبتو بدن، پِتیاره! این غربتیها باید جل و پلاسشون رو تا آخر هفته بردارن و برن.»
▪️از نقلط ضعف آغاز توصیفات مستقیم که کلیشهی بالایی به اثر میدهد میباشد مانند:
«چکههای باران از سوراخهای سقف سرازیر میشد و موکت پوسیدهی روی ایوان را خیس میکرد.»
📌منتقد پیشنهاد میدهد برای رفع نقاط ضعف در آغاز، توصیفات غیرمستقیمتر باشند و میتوان آنها را در خلال کشمکشهای درونی شخصیتها نیز گنجاند.
▪️توصیفی غیرمستقیم از منتقد:
«چکیدن چکههای باران از سوراخهای سقف بر صورت سرخشدهی ستاره، داغی درونش را بر سرمای خیس و دردناک موکت پوسیدهی روی ایوان گره زد.»
▪️آغاز به خوبی با نشان دادن سختی و چالشهای زندگیهای کمبضاعت با محتوا و ژانر درام همخوانی دارد.
◾میانه:
▪️در میانه شاهد اوج چندانی در روند رمان نیستیم. اوج اول زمانی رخ میدهد که ستاره و دوستش نیلوفر مجدد به محله ذاقهنشینی نهال برای کنجکاوی و گرفتن عکسهای بیشتر بازمیگردند و در آنجا با مرد معتادی که ستاره روز آشنایی با نهال او را در آن محله دیدهبود و بهنظرش آشنا آمدهبود، برخورد میکنند. دوستش نیلوفر، ناگهان او را که سرووضع درستی هم ندارد، بهخوبی میشناسد که شهریار، نامزد سابقش است که مدتی بعد از رفتنش به کشور آلمان، او را رها کردهبود. نیلوفر آنقدری حالش بد میشود که آنجا را ترک میکنند.
▪️اوج کوچکی نیز در برخورد نیلوفر و ستاره با شهریار در جای خواب او که ساختمان تخریبشدهای است، صورت میگیرد که شهریار در آنجا به حرف میآید و علت ترک کردن نیلوفر را برای آنها شرح میدهد که با ورشکستشدنشان در آلمان و مرگ پدر و مادرش و از دست دادن تمام داراییش، مجبور به دوری از نیلوفر شدهاست و به موادمخدر پناه بردهاست.
▪️اوج اصلی رمان زمانی رخ میدهد که ستاره مجدد تنهایی به محله نهال میرود و در پی یافتن شهریار و کمک به او بهطور اتفاقی با غلام و زنی که همدست اوست و در حال پنهان کردن موادمخدر در ساختمان تخریبشدهای هستند، روبهرو میشود و در صدد خبر دادن به پلیس برمیآید که با هول شدن و افتادن گوشیش، آنها متوجه حضور او میشوند و گرفتار میشود. ستاره را با زور اسلحه به صندلی میبندند و با رها کردن او در آن مخروبه و تقلایش برای رهایی، صندلیش واژگون میشود و با پشت سر بر زمین میافتد و با آسیب و خونریزی از هوش میرود.
▪️داستان زندگی افرادی که در حاشیههای شهر زندگی میکنند، کودکان کار و گرفتاران به اعتیاد از کلیشه بالایی برخوردار است و در بیشتر رمانها به این سبک زندگیها پرداخته شدهاست.
▪️نویسنده با توصیفات مستقیم از مکانها و نشاندادن پیرامون و جو حاکم بر آن، به اوجهای داستان خود پرداختهاند.
▪️نویسنده با پرداختن بر احوالیات شخصیتها در اوجهای داستان، قدرت قلم خود را بر دل خواننده مینشاند.
◾لحن و بافت:
▪️لحن مونولوگها ادبی بوده و دیالوگها لحنی محاورهای دارند.
▪️نویسنده تا حدود زیادی بر یک الگوی لحن و بافت، رمان خود را پیش بردهاند، اما بعضاً در مونولوگها «پرش فعل» و در دیالوگها «پرش لحن» نیز دیده میشود.
▪️مثال پرش لحن محاورهای به شکستهنویسی:
- برو بینم تا نگفتم ترتیبتو بدن، پِتیاره! ✖️
- برو بینم تا نگفتم ترتیبت رو بدن، پِتیاره! ✔️
▪️مثال پرش لحن محاوره به ادبی:
راستی خونهات کجاست؟ ✖️
راستی خونهت کجاست؟ ✔️
آقاغلام ما رو از خونهاش پرت میکنه بیرون. ✖️
آقاغلام ما رو از خونهش بیرون پرت میکنه. ✔️
کیسهی خلیفهات کو؟ ✖️
کیسهی خلیفهت کو؟ ✔️
وگرنه از ده فرسنگی قیافهات داد میزنه که چیکارهای. ✖️
وگرنه از دهفرسنگی قیافهت داد میزنه که چیکارهای. ✔️
نه، اگه میتونین ریشهاش رو ببرین؛ ✖️
نه، اگه میتونین ریشهش رو ببرین؛ ✔️
خانوادهاش کجان؟ ✖️
خانوادهش کجان؟ ✔️
برو تا نفلهات نکردم بچه مایهدار! ✖️
برو تا نفلهت نکردم بچه مایهدار! ✔️
قیافهات یه نموره آشنا میزنه. ✖️
- قیافهت یهنموره آشنا میزنه؟ ✔️
- درست میگی، من همینیام که میگی. ✖️
- درست میگی، من همینیم که میگی. ✔️
فکر کنم هنوز ذرهای از خصوصیات گذشتهات رو داشته باشی. ✖️
فکر کنم هنوز ذرهای از خصوصیات گذشتهت رو داشته باشی. ✔️
خدا همه درها رو واسه بندهاش نمیبنده. ✖️
خدا همه درها رو واسه بندهش نمیبنده. ✔️
نتیجهاش چندین سال آوارگی✖️
نتیجهش چندین سال آوارگی✔️
▪️مثال از پرش فعل:
ابروهای کمپشت قهوهایش بالا پرید. ✖️
ابروهای کمپشت قهوهایش بالا پریدند. ✔️
نمیدانست از سرما یا خماری بود که شانههایش میلرزید. ✖️.
نمیدانست از سرما یا خماری بود که شانههایش میلرزیدند. ✔️
زن، مشت به سی*ن*هاش میکوبید و مدام لعن و نفرین کرد. ✖️
زن، مشت به سی*ن*هاش میکوبید و مدام لعنونفرین میکرد. ✔️
انگشتانش میلرزید ✖️
انگشتانش میلرزیدند ✔️
سایههای تاریکی در پهنهی تنگ و نمور اطراف خیمه انداختهبود. ✖️
سایههای تاریکی در پهنهی تنگ و نمور اطراف خیمه انداختهبودند. ✔️
شلوار جین کهنه که رنگ آبی کمرنگی داشت و یک کاپشن وصلهدار، تیپی بود که قامت لاغر و خشکیدهی مردی را تشکیل میداد. ✖️
شلوار جین کهنه که رنگ آبی کمرنگی داشت و یک کاپشن وصلهدار، تیپی بود که قامت لاغر و خشکیدهی مردی را تشکیل میدادند. ✔️
شانههایش میلرزید. ✖️
شانههایش میلرزیدند. ✔️
◾سیر رمان:
▪️سیر رمان در آغاز نه تند پیش میرود نه کند و با تعادل و میانه پیش میرود؛ از میانه رمان، سیر رمان کند میشود.
▪️با اضافه شدن شخصیتهای حاشیهای در میانه و پرداختن بیشتر بر توصیفات پیرامون، روند رمان در میانه ساکن میشود و خواننده برای رسیدن به اوجی در داستان، انتظار زیادی میکشد.
▪️فلشبکی در روند داستان از سرگذشت شهریار صورت میگیرد و آن از زبان خود شهریار نقل میشود که موجب سردرگمی و ابهام خواننده نمیشود و نیاز به زدن سهستاره«***» یا تیتری ندارد.
▪️در سیر رمان لحن و توصیفاتی ابهام برانگیز نیز به چشم میخورد:
▪️مثال:
«- پس چرا غمبرک گرفتی؟» ✖️
- پس چرا غمبرک زدی؟ ✔️
▪️«غمبرک یا قنبرک به حالت چمباتمه زدن و درون خود مچاله شدن گفته میشود که برای آن فعل «زدن» استفاده میشود و فعل «گرفتن» صحیح نمیباشد.»
«خانم غدقن کرده از خونه بیرون نرید.» ✖️
خانم غدقن کرده از خونه بیرون برید. ✔️
▪️«در جمله بالا «غدقن» واژهای نفیکننده میباشد که فرد را از عملی منع میکند و فعل آن نباید نفی باشد.»
«مثل آلو گرفتهها»
▪️شاید منظور نویسنده مثل آلگرفتهها باشد که نوعی جن به نام آل میباشد که در خرافه بیشتر برای بردن نوزادان ظاهر میشود.
«زیر سنگینی نگاه درشت شدهی» ✖️
زیر سنگینی چشمان درشتشدهی ✔️
«نگاه گرد شدهشان»
چشمان گردشدهشان ✔️
▪️درشت شدن به چشمها نسبت داده میشود و نگاه درشت نمیشود.
«شهناز تازه دوهزاریاش افتاد.» ✖️
شهناز تازه دوزاریاش افتاد. ✔️
▪️کنایه افتادن دوزاری از تلفنهای سکهای در ابتدای آمدن تلفن باجهای در کشور برداشته شدهاست. بعد از افتادن سکه دوزاری که کمتر از پنجزاری و یک تومان بود، درون جایگاه سکهی آن، بوق ممتد تلفن برقرار میشد و تازه میتوانستند تماس را برقرار کنند. دوهزاری که اسکناس رایج کشور است، چنین خاصیتی ندارد.