ROKH
سطح
3
<|سرپرست بخش کتاب|>
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
تدارکاتچی انجمن
همیار سرپرست عمومی
مدیر تالار نقد
ویراستار انجمن
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- May
- 1,313
- 5,278
- مدالها
- 8
فیلم سوم هانگر گیمز یعنی Mockingjay قسمت اول، با دو قسمت اول یه فرق اساسی داره. دیگه خبری از بازیهای مرگ به اونشکل نیست و داستان بیشتر میره سمت سیاست، تبلیغات و شورش. همین تغییر لحن باعث شد یه عده بگن فیلم کُند شده ولی بهنظرم لازمهی قصه بود. بالأخره بعد از دو قسمت پر از اکشن، وقتش بود دنیای پانم و ریشهی شورشها رو بهتر بشناسیم.
کتنیس تو این قسمت خیلی شکنندهتر نشون داده میشه. دیگه فقط یه قهرمان بازمانده نیست، بلکه یه دختر خسته و آسیبدیدهست که ازش انتظار میره نماد انقلاب شه. جنیفر لارنس عالی بازی کرده و نشون داده قهرمان بودن همیشه به معنی شجاعت مطلق نیست. گاهی یعنی با همهی ترسها و زخمهات ادامه بدی. اون صحنههایی که باید برای تبلیغ شورش جلوی دوربین شعار بده خیلی واقعی و ملموسن، چون خودش هم هنوز مطمئن نیست آمادهی این نقش هست یا نه؟
فیلم از نظر فضاسازی هم خوب کار کرده. منطقهی ۱۳ و پناهگاه زیرزمینیش بهخوبی حس سرکوب و محدودیت رو منتقل میکنه، در مقابلش تصاویر تبلیغاتی کپیتال پر از رنگ و لعابه. این تضاد پیام اصلی داستان رو تقویت میکنه که مبارزه فقط توی میدان جنگ نیست، توی رسانهها و ذهن مردم هم شکل میگیره.
از نظر شخصیتها، پیتا حضورش کمتره ولی همون اندک سکانسها تأثیرگذاره، مخصوصاً وقتی میبینیم تحت فشار و شستوشوی مغزی قرار گرفته. دیدن سقوط تدریجی این شخصیت آروم و مهربون واقعاً تلخ و تکوندهندهست. رابطهی کتنیس و گیل هم اینجا بیشتر به چشم میاد، ولی همچنان فیلم سعی میکنه تمرکز اصلی رو روی موضوعات بزرگتر نگه داره و وارد مثلث عشقی سطحی نشه.
از نظر ریتم، درسته که اکشن مستقیم کمتره، اما تنش روانی بالاست. سکانس حمله به سد و پخششدن آواز یکی از قویترین بخشهای فیلمه که نشون میده چطور یه نماد میتونه دل مردم رو به حرکت واداره. پایان فیلم هم با شوکِ وضعیت پیتا، یه ضربهی اساسی به مخاطب میزنه و کاملاً برای قسمت چهارم زمینهسازی میکنه.
در کل، قسمت اولِ فیلم آخر سری هانگر گیمز یه درام سیاسی و روانیه که نشون میده انقلاب فقط به قهرمان داشتن نیست و قربانی و هزینه هم داره. شاید ریتمش برای بعضیها کند باشه، اما اگه با فضای کلی داستان همراه بشی لایههای جدیدی از دنیای هانگر گیمز رو بهت نشون میده.
کتنیس تو این قسمت خیلی شکنندهتر نشون داده میشه. دیگه فقط یه قهرمان بازمانده نیست، بلکه یه دختر خسته و آسیبدیدهست که ازش انتظار میره نماد انقلاب شه. جنیفر لارنس عالی بازی کرده و نشون داده قهرمان بودن همیشه به معنی شجاعت مطلق نیست. گاهی یعنی با همهی ترسها و زخمهات ادامه بدی. اون صحنههایی که باید برای تبلیغ شورش جلوی دوربین شعار بده خیلی واقعی و ملموسن، چون خودش هم هنوز مطمئن نیست آمادهی این نقش هست یا نه؟
فیلم از نظر فضاسازی هم خوب کار کرده. منطقهی ۱۳ و پناهگاه زیرزمینیش بهخوبی حس سرکوب و محدودیت رو منتقل میکنه، در مقابلش تصاویر تبلیغاتی کپیتال پر از رنگ و لعابه. این تضاد پیام اصلی داستان رو تقویت میکنه که مبارزه فقط توی میدان جنگ نیست، توی رسانهها و ذهن مردم هم شکل میگیره.
از نظر شخصیتها، پیتا حضورش کمتره ولی همون اندک سکانسها تأثیرگذاره، مخصوصاً وقتی میبینیم تحت فشار و شستوشوی مغزی قرار گرفته. دیدن سقوط تدریجی این شخصیت آروم و مهربون واقعاً تلخ و تکوندهندهست. رابطهی کتنیس و گیل هم اینجا بیشتر به چشم میاد، ولی همچنان فیلم سعی میکنه تمرکز اصلی رو روی موضوعات بزرگتر نگه داره و وارد مثلث عشقی سطحی نشه.
از نظر ریتم، درسته که اکشن مستقیم کمتره، اما تنش روانی بالاست. سکانس حمله به سد و پخششدن آواز یکی از قویترین بخشهای فیلمه که نشون میده چطور یه نماد میتونه دل مردم رو به حرکت واداره. پایان فیلم هم با شوکِ وضعیت پیتا، یه ضربهی اساسی به مخاطب میزنه و کاملاً برای قسمت چهارم زمینهسازی میکنه.
در کل، قسمت اولِ فیلم آخر سری هانگر گیمز یه درام سیاسی و روانیه که نشون میده انقلاب فقط به قهرمان داشتن نیست و قربانی و هزینه هم داره. شاید ریتمش برای بعضیها کند باشه، اما اگه با فضای کلی داستان همراه بشی لایههای جدیدی از دنیای هانگر گیمز رو بهت نشون میده.