به آنکه اگر حکم کند همه محکومیم.
عنوان:
عنوان دلنوشتهی شما من نفرین شده است، که به سه قسمت تقسیم شده من در نقش فاعل و نفرین و شده در نقش فعل قرار دارد.
نفرین از بلاء، نفرین، لعنت، لعن و از این قبیل معنا میشود و بار منفی دارد.
به طور کلی معنای عنوان دلنوشتهی شما از فاعلی که دچار لعن و لعنت شده و عنوان فاعل از ادل شخص مفرد یعنی من میآید و یعنی:
- منی که لعن یا لعت شده
ژانر:
ژانر شما تنها تراژدی بوده در این ژانرها میبایست کل دلنوشته را در بر بگیرد، ولی یک اشکال بزرگ!
حتی تو مقدمه حالت ترس داشته ژانر نه تراژدی، تراژدی یعنی چی؟ یعنی در قالب غمگین ولی دلنوشته قالب ترس رو بیشتر از غمگین حفظ شده بود.
قانون ژانرهای تراژدی یعنی در قالب اصلی یک قالب که حالا هر نوعی در قسمت منفی باشه، باید ۹۰درصد دلنوشته رو نگهداره و بعدش ژانرهایی از قبیل ترس و هیجان و... رو در اون ۱۰ درصد قرار دا ولی من در دلنوشته دیدم که ۶۰درصد ژانر اصلی نگهداشته شده بود و اون قالب اصلی دلنوشته تراژدی رو نداشت.
مقدمه:
مقدمهتون در عین طولانی جذاب بود ولی میدونید خواننده ممکنه از جذابیت دلنوشته بگذره چون طولانی هست!
بهتر بود که اندازهی پارت رو دو خط کمتر میکردید و جمعبندیش رو کاملتر میکردید اینطور بهتر بود.
در مقدمه از تخیلات قوی استفاده شده؛
دنیایی بدون پری و جنها، بدون انسانها همه ما میدونیم هر بخش از هرکجا یک موجود داره زندگی میکنه ممکنه جن باشه ممکنه پری باشه ممکنه حشره باشهو... ولی میدونید اینکه شما هیچ موجودی رو نذاشتید جذابیت مقدمه رو بیشتر کرده.
انسجام:
انسجام پارتهاتون درسته یکی بود و در قالب طولانی بود ولی بازم میگم خوانتده ممکنه از این نوع طولانی خوشش نیاد و بهتره پارتها ۲تا۳ خط کمتر میشد ولی با این حال قالب طولانی بودن در هر یک از پارتها حفظ شده بود و مشکلی نداشت.
ولی یک نکته، به نظرتون وقتی جملات و سطرها پشت سر هم میاد خواننده دلزده نمیشه؟
بهتر بود جملاتتون رو که در یک سطر هست رو کوتاه و به این شکل کنید تا جذابیت بیشتری داشته باشه.
-
هر قدر که عروسکها و مننفرینشده مرده باشیم؛
تو سرشار از زندگی هستی.
ما جاودانههای مرده هستیم؛ اما تو مردهای هستی که هنوز سرشار از زندگی است.
مردهای، اما هنوز فراموش نکردهام که چطور به دنبال پروانههای رنگ رنگ میدویدی؛ با شادمانی تمام گلها را چیده و در ظرف آبی میگذاشتی تا خانه را معطر کنند.
کلبهی ما با گلها رنگ و بو میگرفت؛ اما عمر آنها چند روزه و کوتاه میشد.
گاهی هنگامی که میخواهی چیزی را به دست بیاوری چیز دیگری را به خاطر همان از دست میدهی.
من نفرینشده،
اندوه و هراس میخواستم و در این حین تویی که سرشار از زندگی بودی مردی! برای همیشه!
اشکال نگارشی:
بهتره بگم بهترین قسمت دلنوشته همینجا بود.
نگارشهاتون بینظیر بود در هر جمله با توجه به جمله از علامتها استفاده شده بود، جایی کم یا بیشتر استفاده نشده بود.
آرایهی ادبی:
آرایهای که استفاده شده بود جانبخشی و تشبیه بود.
شما یک چیزی رو به چیز دیگری تشبیه میکردید و جذابیتی که داشت اینبود که ممکنه بود اون مشبه یک اشیای بیجان بود که با جان بخشی و تشبیه جذابیت دوبرابری پیدا میشود.
مثلا:
تضادها مسبب تکامل یکدیگر میشوند. همانند تویی که شمس هستی و منی که قمر نام گرفتهام. من نفرینشده نیمهی تاریک ماه هستم و تو شاید همان نیمهی روشنی هستی که مرا کامل میکنی. من بینیمهی برافروختهام مسبب درخشش ستارهها نمیشوم و تو نمیتوانی در روشناییات درخششی نظاره کنی. تاریکی و روشنایی یکدیگر را تکمیل میکنند و هیچ نیمهای چه سیاهی و چه فروغ بیدیگری مفهومی ندارد.
***
انسان هیچوقت نمیتونه شمس یا قمر باشه ولی وقتی میاید و تشبیه میکنید جذابیتی که خود شمس و قمر و دارن و دارید به انسان هم انتقال میدید.
سخن منتقد:
در کل نقد این دلندشته فقط برای فهمیدن اشکالات شما بوده و قصد توهینی به هیچ شخص را نداشتیم، امیدوارم نقد ما اشکالات مشا رو گوشزد و در موفیقتها کمک کند، با آروزی موفقیت.