عنوان:
عنوان از چهار واژهی این+حنجره+دیگر+نمیخواند تشکیل شدهاست. نویسنده برای عنوان از جمله استفاده کردهاست که درصورت ایجاد تعلیق و سؤال برای خواننده، میتواند انتخاب خوبی باشد. "این حنجره دیگر نمیخواند" تعلیقهایی از جمله "چرا نمیخواند؟ حنجره متعلق به کیست؟" در ذهن پدید میآورد. کلیشهی عنوان حدود ۴۸ درصد است که زیر حد نصاب است و میزان معقولی بهشمار میرود. عنوان احساس تراژدی و درام را منتقل میکند و با ژانرها در تناسب نیست، همچنین تناسبی با مقدمه و خلاصه ندارد. عنوان لودهنده نیست و این به سطح نوشتن کمک میکند، اما با توجه به نکات قبلی گفته شده بهتر است عنوان تعویض شود و از عنوانی گیراتر و مناسب با ژانرها و محتوای داستانک استفاده شود.
ژانرها:
ژانرها روانشناختی و معمایی نامبرده شده که روانشناختی به عنوان ژانر غالب برگزیده شدهاست و با محتوای داستانک نیز همخوانی دارد؛ قتلهایی که آن مرد مرتکب شدهبود و بازیچه بودن دختر، همچنین وجود آن خدمتکار به عنوان همدست و... نمونههایی از وجود ژانر روانشناختی است. ژانر دوم یعنی معمایی نیز در داستانک دیده میشود؛ نوشتهی لای کتاب، کسی که آن نوشتهها را درون جعبه میگذاشت، راز خانه و نامعلومی عاقبت دخترک، نشانههایی از ژانر معمایی هستند. ژانرها با دقت بیشتری انتخاب شدهاند و پوئن مثبتی بهشمار میروند.
جلد:
عکس جلد تصویر دختریست که در آینهای شکسته به انعکاس خود مینگرد و صورت بیحالتی دارد. انعکاس افتاده در آینه کمی از دخترک بزرگتر نشان داده میشود و فضا بهکلی حالت محو و بسیار تیرهای دارد. عنوان رمان با فونتی با لبههای تیز روی آن نوشته شده و خواناست؛ طیف رنگی سبز و آبی محوی برای کلمات بهکار رفته که با تصویر هماهنگی دارند. فضای تیره و طیف رنگی سبز تصویر و تکست جلد میتواند نشانه خوبی از ژانر روانشناختی باشد، اما در تصویر خبری از ژانر معمایی نیست. تکست جلد (گاهی تصویرت در آینه، از تو چیزی بیشتر میداند) ژانر معمایی را نیز در ذهن خواننده به تصویر میکشد و با محتوای رمان نیز تناسب دارد؛ با این حال جلد با عنوان همخوانی و ارتباطی ندارد که باید مورد توجه نویسنده قرار بگیرد.
خلاصه:
خلاصه با لحنی ادبی نوشته شده، ۱۰ خط است که از حجم استاندارد بالاتر است (۳ تا ۹ خط) و باید اصلاح شود. خلاصه با ژانرها در تناسب است اما اثری از تناسب عنوان با رکن خلاصه دیده نمیشود. خلاصه جذاب بود و میتوانست خواننده را به بیشتر خواندن دعوت کند؛ علیرغم این، خلاصه به نسبت زیادی لودهنده بود و بهتر است که با توصیفاتی بیشتر، توضیحاتی غیرمستقیم و لو ندادن داستان، خلاصهای جدید نوشته شود. پیشنهاد میشود بازی با کلمات و خلاقیت در نوشتن خلاصه را در نگارش آن لحاظ کنید. با مقدمه تناسب دارد.
مقدمه:
مقدمه با لحنی ادبی و توسط نویسنده نوشته شده و ۶ خط است که با حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) تناسب دارد. مقدمه نیز با ژانرها و محتوای داستانک در ارتباط بود، اما متأسفانه مقدمه هم مانند خلاصه لودهنده بود و از جذابیت داستانک کم میکرد. مقدمه باید ضمن دارا بودن اندازه مناسب از جذب کافی نیز برخوردار باشد؛ به نویسنده پیشنهاد میشود در مقدمه هم توصیفات بهتری ارائه دهد و کلیت موضوع را واضحاً لو ندهد.
آغاز:
آغاز داستان از دختری بود که تصویر خود را در آینه حمام میدید و دربارهی آنچه در آینه غیر از او وجود دارد تفکر میکرد، سپس حس توهم و فکر اینکه شخص آنطرف آینه میخواهد با او حرفی بزند با چاشنی احساساتش نسبت به خانه در پی آن میآمد. چنین آغازی جذب کافی را نداشت؛ آغاز در ابتدا از توصیفات کمی بهرهمند بود و بهتر است با توصیفاتی غیرمستقیم مشمول توصیفات مکان، احساسات، شخصیتها داستانک را حرفهایتر و قابل تصورتر کنید. در ابتدا احساسات دختر نشان از حس افسردگی یا ترسش نسبت به خانه میداد، اما این در ادامه با حس کنجکاوی نقض میشد و دارا نبودن شخصیتپردازی درست، آغاز را ضعیف میکرد. آوردن میزان زیادی مونولوگ درونی و شرح طولانی افکار شخصیت در آغاز، امری کلیشهایست که باید اصلاح شود.
آغاز با ژانرهای روانشناختی و معمایی متناسب بود و با باقی محتوا تناسب داشت، اما بهعلت مونولوگ بسیار طولانی و کمبود توصیفات لازم، تعلیقهایی که در آن ایجاد شدهبودند پردازش لازم را نداشتند.
میانه:
نقاط اوج زیادی نداشت. نقطه اوج اصلی باز کردن یادداشتها بود، این قسمت جذب کافی را به خود داشت و خواننده را ناخواسته وادار میکرد که ادامه دهد و بداند دلیل و خالق این نوشتهها کیست؟ اما برای اینکه نقطه اوج به قلم کشیدن دختر در زمان پیدا کردن اتفاقی راز خانه بود، از میزان کلیشه برخوردار بود، ولی اگر فضاسازی و باورپذیری بیشتری اضافه شود میتواند قابلقبول باشد. با این حال به دلیل اینکه تنها نقطه اوج داستان بود، به نویسنده پیشنهاد میشود به نقاط اوج دیگری نیز فکر کند. با توجه به داستانک بودن اثر، توقع دیدن اوج و فرودهای زیادی مانند رمان در آن نمیرود، اما باید علاوه بر اوج اصلی حدأقل اوج ریز دیگری داشته باشیم.
میانه با ژانرها در ارتباط بود و به خوبی ژانرها، بهخصوص ژانر معمایی را به تصویر کشیدهبود؛ کسی که این نوشتهها را خلق کرده کیست؟ چرا؟ از کجا میدانست دختر کتابها را خواهد گشود؟ راز این خانه چیست؟ و... .
با این وجود، میانه با عنوان تناسبی نداشت. همچنین از توصیفات بهرهای نداشت و توصیفات و شخصیتپردازی در میانه بسیار ضعیف و ناچیز بودند. نویسنده میتوانست با اضافه کردن توصیفاتی از خانه، کتابها، پیرمرد، دخترک، خدمتکار و... تصویرسازی را برای خواننده بهتر کند و سطح نوشتار خود را بالا ببرد. اینطور پیشنهاد میشود که با اضافه کردن توصیفات مکان و احساسات، خواننده را برای خواندن بیشتر جذب کند و پوئن مثبت دیگری را به خود اختصاص دهد.
میانه به دلیل نداشتن کشمکش (چه درونی و چه بیرونی) و دیالوگهای گیرا، همچنین بسیار مونولوگمحور بودن و مونولوگ هایی خالی از توصیفات، ضعیف بود.
لحن و بافت:
مونولوگها با لحن ادبی نوشته شدهبودند که انتخاب مناسبی برای داستانی با ژانر روانشناختی و معمایی بود. دیالوگها که در قالب نوشتهها و صداهای زمزمهشده آمدهبودند، ضد و نقیض بودند؛ در جاهایی ادبی و در جاهای دیگری محاوره نوشته شدهبودند. این پرش لحن از لحاظ نگارشی نادرست است، ضعفی محسوب میشود و باعث یکدست نبودن اثر است.
مورد توجه نویسنده قرار گیرد که هر پارت باید با توجه به پارت قبلی نوشته شود، پس نمیتواند نوشتهها را در یکی از پارتها ادبی و در پارتی دیگر محاوره قرار دهد. مثال:
پارتهای اولیه:《وقتی صداش رو شنیدی، در رو باز نکن.》
پارت بعدی:《تو همان کسی هستی که باید بفهمی!》
تصحیح: 《تو همون کسی هستی که باید بفهمه!》
سیر:
سیر داستانک در ابتدا متعادل بود، یعنی نه آنقدر تند که مخاطب متوجه چگونگی گذر اتفاقات نشود و نه آنقدر کند که او را از ادامه خواندن باز بدارد. با این حال، درست آنجایی که پرده از رازها برداشته شد، سیر به شدت تند شد و فهم اتفاقات را کم کرد. تند شدن سیر، آن هم در نقطه عطف داستان، پوئن مثبت متعادل بودن اولیه را حذف میکند. دلیل تند بودن سیر مشکل عدم وجود کشمکش و توصیفات بود که در ارکان بعدی به آن پرداخته میشود. به نویسنده پیشنهاد میشود که برای بازگرداندن تعادل سیر پارتهای اواخر و مهم خود، ویرایش و بازنویسی کند.
چند ایراد باورپذیری نیز در متن داستان مشاهده شد که در ادامه به آن میپردازیم.
● در ابتدا دخترک با احساسی که از گوشهگوشه خانه میگرفت، بهطور غیرمستقیم خود را فردی ترسیده یا حدأقل فردی افسرده نشان میداد، اما این در میانه نقض شد و او با کنجکاویای که میدانست احتمال نابودی انتهایش زیاد است، شخصیتپردازی را زیر سؤال برده و هیچ نشانهی درستی از خود بهجا نگذاشت.
● چگونه در خانهای که حتی طرز نفس کشیدنش زیر نظر است، دخترک میتواند با پلیس تماس بگیرد تا شرایط را لو دهد؟
● اینکه چگونه تمام مدت صدایی برای دخترک پخش میشده و او فکر میکرده جایی دور و برش کسی صحبت میکند، درحالی که فقط یک صدای ضبطشده بودهاست و او متوجه این نکته تقریبا واضح نشدهاست، خارج از باور است!
● چگونه شخصیتی که مو را از لای ماست راز خانه کشید، نتوانست دربارهی لباس خویش چیزی بگوید و با "نمیدانم" و "نفهمیدم چگونه است" درمورد آن صحبت میکند؟
دیالوگ و مونولوگ:
رمان بهشدت مونولوگمحور بود و مونولوگها خالی از توصیفات مهم و شخصیتپردازیهای قابل تصور بودند. این نقطه ضعفی برای اثر بهشمار میرود. در مونولوگهای به کار رفته، علائم نگارشی چندان رعایت نشدهبودند. اگر علائم نگارشی به درستی و بر سرجای خود استفاده میشدند، کار تمیزتر و قابل خوانشتری ارائه میدادند، پس بهتر است این نکته نیز مورد توجه نویسنده قرار گیرد که در رکن ایرادات نگارشی شرح جزئیات آن آورده میشود.
دیالوگها نیز بدون فاصله از مونولوگها نوشته شدهبودند و از درک دیالوگ میکاهیدند. دیالوگها بسیار کم بودند و کمکی به درک و تصور و شناخت کارکترهای داستانک نمیکردند، از این رو وجود دیالوگها بیشتر شبیه رفع تکلیف بود تا داشتن بار معنایی و اطلاعات مهمی از داستان.
شخصیت پردازی:
شخصیتپردازی در داستانک، بسیار ضعیف بود.
شخصیت پردازی درونی: شخصیتی که از دخترک در اوایل داستان نشان داده شد، کاملا با شخصیتی که در میانه دیده میشد و همچنین شخصیتی که در آخر داستان دیده میشد، متفاوت بود و حتی در اواخر داستان نیز مشخص نبود که دخترک دقیقاً چه شخصیتی دارد. ویژگیهای او نه شبیه دختر ترسیدهی اول داستان بود، نه دختر کنجکاو وسط داستان و نه دختر جسور آخر داستان؛ انگار که هر قسمت دربارهی فرد جدیدی سخن گفته میشد. نویسنده توجه داشته باشد که شخصیتپردازی سبب درک بهتر خواننده از شخصیت میشود و کمبود و نبود آن، از قدرت پردازش اثر میکاهد.
شخصیت پردازی بیرونی: ظاهر شخصیتها نیز در رمان به میزان اندکی وجود داشت و به صورت مستقیم آمدهبود؛ همان یکی_دو جایی که درباره طرح لباس پوشیدن و ظواهر صحبت شدهبود، با مفهوم نمیدانم و نفهمیدم و ندانستم چگونه است شرح داده شدهبود. مثال: «با لباسی که نه رنگ داشت نه فرم. نه سفید، نه خاکستری.»
نویسنده توجه داشته باشد که توصیفات باید به صورت غیرمستقیم باشند تا جذبی داشته باشند؛ مثال از متن رمان: «با آن پوست سفید و تن نیمهمرده».
توصیفات صحنه:
توصیف مکان: توصیف مکان در رمان وجود نداشت. نویسنده در نظر داشته باشد که دربارهی مکانهایی مانند اتاق فردی قاتل، زیرزمین، اتاقک دختری که قرار است قربانی باشد، توصیفات خوب و جذابی میتوانست نوشته شود و برای داشتن حدأقلِ تصور به این توصیفات نیاز است.
توصیف صدا و آوا: توصیفات صدا و آوا نیز مانند دیگر توصیفات یا وجود نداشت و یا به صورت کاملاً مستقیم گفته شدهبود. پیشنهاد میشود نویسنده با تشبیه توصیفات به چیزهای قابل لمس و باورکردنی، به سطح نوشتار خود و تصورات خواننده کمک کند. صدای فردی کنجکاو، ترسیده، بیمار و کسی که میخواهد دیگری را به سمت و سویی جذب کند، میتواند توصیفات خوبی برای صدا و آوای افراد ایجاد کند و همچنین زمانی که در زیرزمین یا اتاق یا حمام هستند، صداها و آواهای قابل شرح دادنی وجود دارد.
توصیف احساسات: نویسنده در هیچ کجای داستانک سعی نکردهبود با تشبیهات، احساسات افراد را شرح دهد و این از سطح قلم و توانایی باور کردن خواننده کم میکرد.
به نویسنده توصیه میشود احساسات دخترک که کل داستان حول محور او میچرخید را با مهارت خود تشبیه کند و ضمن کمک به مخاطب، سطح قلم خود را افزایش دهد و باورپذیری بینظیری را به داستان و خواننده انتقال دهد.
زاویه دید:
زاویه دید از ابتدای داستان اول شخص بود و هیچ نوع پرشی دیده نمیشد؛ برای داستانی با چنین پیرنگ و ژانری، زاویه دید اول شخص مناسب بود اما نویسنده میتواند با استفاده از زاویه دید سوم شخص، به توصیفاتی از دیگر کارکترهای داستان نیز بپردازد و به توصیفات احساسات، مکان، آوا و صداها و... نیز کمک کند.
کشمکش و تعلیق:
شخصیت اصلی داستانک نه درونی و نه بیرونی هیچ کشمکشی نداشت؛ تنها تعلیقاتش با کسی که برایش نامه مینوشت بود و این موضوع هم از جذابیت داستان و هم از امکان شخصیتپردازی کم کردهبود.
نویسنده توجه کند که اگر داستان دارای کشمکش و تعلیقات بیشتری باشد، قابل تصورتر، جذابتر و بهتر خواهد بود. از آنجا که اثر داستانک است، فرصت پردازش زیاد و طول دادن سیر را ندارد و فراز و فرودها باید با سرعت بیشتری اتفاق بیفتند.
هر داستان نیاز به درک از طرف خواننده دارد، درواقع با کشمکشها خواننده با شخصیت همذاتپنداری میکند و با درک او میتواند خوی بیشتری با داستان بگیرد و در نتیجه ترغیب به ادامه خواندن شود، این درحالی است که نبود کشمکش دقیقاً نتیجه عکس میدهد و اگر نویسنده به دنبال جذابیت بیشتری در داستان خود است، نباید این نکته را از یاد ببرد.
ایده و پیرنگ:
داستان دربارهی دختری در خانهای است که در ابتدا دلیل وجودش در آن خانه نامشخص است. او با پیدا کردن یادداشتهایی، به دنبال رمز و راز خانه و صاحبخانه میگردد. هرچه جلوتر میرود به این نتیجه میرسد که این خانه بیش از یک ارباب دارد، اما سورپرایز داستان دقیقاً آنجاست که متوجه میشود این خانه هرگز قرار نیست اربابی بهجز این قاتل بیرحم داشته باشد! چگونگی آگاهیاش از این امر، در طول داستان مجهول ماندهاست.
ایده برای رمانی معمایی، کلیشهای محسوب میشود. سیر تند رمان در اینجا مانع از فهمیدن درست ایده و پیرنگ شده و نویسنده با نداشتن توصیف و توضیح درستی از چگونگی پردهبرداری از حقایق، متن داستان را سختفهم کردهاست. به نویسنده پیشنهاد میشود که به فکر رفع مجهولات باشد.
ایرادات نگارشی:
۱. استفاده از نیمفاصله برای افعال غیر مرکب. مثال:
داشتهباشد❌ داشته باشد✅
۲. عدم استفاده از نیمفاصله برای افعال مرکب. مثال:
ایستاده است❌ ایستادهاست✅
مانده بود❌ ماندهبود✅
نوشته بود❌ نوشتهبود✅
۳. استفاده از نقطه قبل از حروف ربط. مثال:
گوش میدهد. ولی لبهایش ❌
گوش میدهد ولی لبهایش✅
لبهای بسته. اما من❌
لبهای بسته اما من✅
واقعیام. اما تنها صدایی❌
واقعیام اما تنها صدایی✅
۴. خط دیالوگ. خط دیالوگ خط کوچک است - و این -- کاملا اشتباه است. مثال:
— اگه راه رو اشتباه بری،❌
- اگه راه رو اشتباه بری،✅
– فکر کردی❌
- فکر کردی✅
۵. عدم انسجام متن
متن داستان باید پشت سر هم نوشته شود و تنها برای دیالوگ یا پس از اتمام پاراگرافی مفصل، با تغییر موضوع به خط بعدی برود. چنین چیزی در داستان شما دیده نشد و انفصال متن به چشم میخورد که باید با کمک ناظر ویرایش و اصلاح گردد.
اشتباهات تایپی و املایی وجود نداشتند و پرشهای زمانی و مکانی با سه ستاره رعایت شدهبودند.
نقاط قوت و نقاط ضعف:
نقاط قوت: ژانرها، جلد، سیر در ابتدا، زاویه دید.
نقاط ضعف: عنوان، خلاصه، مقدمه، آغاز، میانه، لحن و بافت، سیر در میانه و اواخر، دیالوگ و مونولوگ، شخصیتپردازی، توصیفات صحنه، کشمکش و تعلیق، ایده و پیرنگ، ایرادات نگارشی.
سخن پایانی منتقد با نویسنده:
نویسنده عزیز، امیدوارم این نقد بتواند در روشنتر شدن برخی نقاط قوت و کاستیهای اثر سودمند باشد. بیتردید تلاش و خلاقیت شما در آفرینش این اثر ارزشمند است و امید دارم در نوشتههای آینده نیز شاهد پویایی و شکوفایی بیشتر قلم شما باشیم.