عنوان رمان:
عنوان از کلمه سانآی تشکیل شده که نام دختری است که شخصیت اصلی به آن دل داده. کمتر شنیده شده بودن این نام، باعث نوین بودن عنوان شده و به آن جذابیت بخشیده. با بدنه ارتباط دارد و با مقدمه هم در صورت کنار هم گذاشتن تکیههای پازل، ارتباط پیدا میکند.
ژانر:
ژانر انتخابی نویسنده، ژانر عاشقانه است که با داستان ارتباط دارد و ژانر قالب محسوب میشود. ژانر با مقدمه و بدنه ارتباط دارد اما میتواند ارتباط بهتر و جذابیت تری با خلاصه پیدا کند.
جلد رمان:
جلدی که نویسنده برای این داستان در نظر گرفته، تصویری از یک دختر و پسر سوار بر اسب و در حال سوارکاری است. از نظر عاشقانه بودن، با بدنه در ارتباط است اما باید منتظر ماند و دید که آیا در آینده شاهد همچین صحنهای از شخصیتهای اصلی خواهیم بود یا خیر. متن انتخابی، اگر صرفاً از نظر عاشقانه بودن در نظر گرفته شود، با داستان ارتباط دارد اما باید دید آیا منظور نویسنده صرفاً بعد عاشقانه است یا ژانری دیگر، برای مثال تراژدی یا...، را در نظر دارد یا خیر. رنگ و فونت انتخاب شده نیز مناسب اند.
خلاصه:
اندازهی قابل قبولی دارد اما میتواند جذابتر باشد. با توجه به اصرار نویسنده برای مرموز بودن هامون، شاید بهتر بود این متن با متنی دیگر که این مرموز بودن را بیشتر به رخ بکشد و از افشای حدودی راز پسر جلوگیری کند، جایگزین میشد. جدای از اینها، متن با بدنه ارتباطی دارد که در بالا به نوع آن اشاره کردیم.
مقدمه:
حداکثر اندازهی مجاز است اما به طور کلی میتواند مورد قبول قرار گیرد. استفاده از شعر یکی از بزرگترین و مطرحترین شاعرهای پارسی، باعث شده جذابیت آن بیشتر شود. با متن، ژانر و بدنه ارتباط دارد.
آغاز داستان:
داستان با صحنهای از آهنگری شخصیت اصلی و سپس ملاقاتش با کسی که به او دلبسته، آغاز میشود. آغاز، متناسب با ژانر انتخابی بود و خواننده را به ادامه ترغیب میکرد.
بدنه:
بدنه سیر متناسب و جذابی دارد که با توجه به توصیفات، گویی برای دورهی قاجار است.
سیر داستان:
داستان، سیری متناسب دارد و امید است نویسنده این تناسب را در آینده نیز حفظ کند. جزئیات و اتفاقات داستان، خواننده را از رها کردن داستان بازمیدارد. با توجه به ریشهی اسامی دو شخصیت برجستهی داستان (البته اگر نویسنده آنها را به طور تصادفی انتخاب نکرده باشد)، داستان در یکی از روستاهای ترک نشین اتفاق میافتد و نام پسر، ملاکی برای تشخیص غیرمحلی بودن او میباشد.
میانه:
داستان با سرکشی پسر از رسم احترام به طبقهی اشرافی و ارباب آن روستا ادامه پیدا میکند. این اتفاق، در کنار نفرت دختر، باعث ادامه پیدا کردن داستان میشود. هرچند امید است نویسنده در آینده اتفاقات برنامهریزی شده و جذاب بیشتری وارد داستان کند.
نقطهی اوج داستان تا اینجای کار را میتوان برخورد هامون با ارباب روستا که در نهایت منجر به دوئل و مسابقه میشود، در نظر گرفت. هرچند نویسنده میتوانست از پتانسیل این بخش استفاده کرده و هیجان و جذابیت بیشتری به آن دهد.
لحن و بافت:
دیالوگها محاورهای و گاهاً ادبی ( با توجه به مخاطب مد نظر ) و مونولوگها اکثراً ادبی بود. البته با توجه به سوم شخص بیان شدن داستان، مونولوگها نقش کمی ایفا میکنند. لحن و بافت داستان، با توجه به زمان رویدادن اتفاقات بیان شده و گاهاً از کلمات نسبتاً قدیمی استفاده شده. (در دوران قاجاریه)
دیالوگها و مونولوگها: همانطور که گفته شد، دیالوگها محاورهای و گاهاً ادبی ( با توجه به مخاطب مد نظر ) و مونولوگها اکثراً ادبی بود. هرچند میان مونولوگها و دیالوگها تناسب خوبی برقرار نبود و مونولوگهای بسیار کمتری در مقایسه با دیالوگها داشتیم.
شخصیتپردازی:
در کل قابل قبول بود و تقریباً اطلاعات لازم را میداد. هر چند میتوانست بیشتر و بهتر نیز باشد.
در بعد بیرونی، ما تا حدودی به چهرههای سانآی و هامون پی بردیم (برای هامون با وضوع بیشتری بیان شده بود). هرچند توصیفات برای باقی شخصیتها کافی نبود و بهتر است به این مورد نیز توجه شود.
در بعد درونی، ما شاهد شخصیتی از هامون بودیم که گویی ظلم را قبول نمیکرد، نسبت به سانآی احساس علاقه داشت و شخصی جدی و مسئولیتپذیر بود. برای سانآی نیز ما متوجه تنفر او از هامون بودیم. هرچند معلوم نبود که آیا این تنفر ظاهری است با حقیقی و یا حتی احساس واقعی او به برزو! برای باقی شخصیتها، گاهاً توصیفاتی صورت میگیرد که بهتر است بیشتر باشد. شخصیتهای مکمل داستان باعث رشد شخصیت اصلی میشوند.
توصیف مکان:
توصیفات مکان مناسب و قابل قبول بودند و خواننده، میتوانست ارتباط برقرار کند. برای مثال، آهنگری یا خانهی هامون.
توصیف احساسات: همانطور که در بالا اشاره کردیم، تا حدودی به احساسات دختر پی میبردیم اما به دلیل واضح نبودن، ضد و نقیض مینماید. برای شخصیت پسر، تقریباً قابل قبول بود و باید روی باقی افراد تمرکز بیشتری گذاشته شود.
زاویهی دید:
انتخاب زاویهی دید سوم شخص برای ژانر عاشقانه، نیاز به دقت و تمرکز بالا برای القای احساس درست و همچنین برقراری ارتباط بین شخصیتها و خواننده ها دارد. امیدواریم نویسنده به این هنر خود ادامه دهد.
ایده و پیرنگ:
ایدههای کلی و اتفاقات کلی داستانهای عاشقانه، اکثراً مشترک و تا حدودی کلیشهای هستند و چیزی که میتواند از کلیشهای بودن آنها بکاهد و به جذابیت آنها بیفزاید، هنر و خلاقیت نویسنده است. ایمان داریم نویسنده با قلم خود از این کلیشهها حدالامکان دوری میکند.
کشمکش و تعلیق:
نویسنده از این پتانسیل تقریباً استفاده کرده بود که در ادامه به آن اشاره میکنیم.
کشمکشها درونی میتواند بیشتر باشد و ما شاهد چیزهایی بیشتر از چند جمله نشان دهندهی جدال میان عقل و قلب هامون برای دلتنگی و... باشیم.
کشمکشهای بیرونی استفاده شده توسط نویسنده مناسب بود و ما شاهد درگیریهای بین هامون و سانآی و همچنین خاندان ارباب بودیم. باید دید نویسنده چه برنامهای برای ادامهی این قضیه دارد.
ایرادات نگارشی:
ایراد بزرگ و قابل توجهی از نظر املای کلمات و... دیده نمیشد جز چند مورد علائم نگارشی اشتباه قرار گرفته و یا قرار نگرفته.
به صدا در آمده بود، را تحریک کرد. __ نیازی به ویرگول نیست.
صدای سم زمین خوردهی اسبهای چاووش و جلیل، هامون را به خود آورد. سانآی و گلاب نفسی از سر آسودگی از اینکه پایان جروبحث به نزاع ختم نشد، کشیدند. گلاب به سمت چاووش رفت و آرام شروع به نجوا کردند. ____ اشتباهاً از اسم چاووش استفاده شده.
نقاط قوت: عنوان_ مقدمه_ کشمکش بیرونی_ بدنه و...
نقاط ضعف: خلاصه_ کشمکشهای درونی_ مونولوگ_ تا حدی شخصیت پردازی(به متن نقد مراجعه شود)
نویسندهی عزیز،
پختگی هرچه بیشتر قلم شما قابل تقدیر و ستایش است. امید است با نقد خود، کمکی برای بهتر شدن و پیشرفت روزافزون قلم شما کرده باشم.
به امید خواندن آثار بیشتر از شما.
با آرزوی موفقیت