جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | شازده کوچولو و دراکولا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط -پریزاد- با نام نقد شورا | شازده کوچولو و دراکولا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 161 بازدید, 4 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | شازده کوچولو و دراکولا
نویسنده موضوع -پریزاد-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
نام اثر: شازده کوچولو و دراکولا
نویسنده: معصومه بخشی (آفل جور )
ژانر: اجتماعی، تخیلی، عاشقانه
عضو گپ نظارت: S.W.O(10)
خلاصه: وقتی روی چشمه‌ی یخ‌زده نشست؛ تونستم برق نگاه آبیش رو ببینم؛ از حلقه‌ی توی چشم‌هاش ستاره‌ها معلوم بود... اون شب تاریک‌ترین شبی بود که سیاره‌ی خونین به خودش می‌دید.
حتی رقص آتش‌ نتونست سیاهی رو به وجد بیاره تا برق چشم تاریکی رو روشن کنه. همه‌ی ملول‌ها از دراکولای بزرگ می‌خواستن گلوی شازده‌ی کوچیک رو بدره و خون مقدر شده رو به سرزمین خونین هدیه بده؛ ولی شازده دوست شاه بود و دوستی اون‌ها به زیبایی یک گل رز می‌‌رسید، در اون لحظه دراکولا ناچار چه تصمیمی می‌تونست بگیره؟!
 
موضوع نویسنده

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
IMG_۲۰۲۳۰۹۱۰_۱۹۵۴۰۸ (2) (1) (1).jpg
بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم

نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما: @Afeljor

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان بوک

منتقد رمان شما: @Raaz67

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!

*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!

*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تایپک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
|کادر مدیریت تالار نقد|
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,352
18,688
مدال‌ها
7
به نام نویسنده روزگار

عنوان: از چهار واژه شازده+کوچولو+و+ دراکولا تشکیل شده است، درست است که با خلاصه و مقدمه و میانه و جلد مرتبط است، اما با ژانرها مرتبط نیست و نویسنده باید بداند کتاب معروف شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که تنها یک واژه‌ی دراکولا به آن اضافه شده است، اما در واقع این عنوان متعلق به نویسنده دیگری است و باید عنوان دیگری انتخاب کند.

جلد: عکس شازده کوچولو در قاب زیبایی به همراه فونت و رنگ قشنگی به تصویر کشیده شده است، اما باز هم مربوط به کتاب شازده کوچولو می‌شود و دراکولایی در تصویر نیست که به ژانر تخیلی بیاید و همچنین تنها با بدنه و خلاصه هم‌خوانی دارد و نه با ژانرها، که با توجه به این‌که عنوان باید تغییر کند، بهتر است جلد دیگری تهیه شود.

ژانرها: اجتماعی، تخیلی، عاشقانه است. ژانر اجتماعی به خاطر روایت مادربزرگی که به خاطره ثروتش قصد کشتن فلورا را داشت قابل قبول بود و در کنار ژانر تخیلی به نظرم باید ژانر فانتزی هم به خاطره واقعی نبودن یه سری موجودات و خیال پردازی که شده بود ژانر فانتزی را هم در کنارش آورد، همچنین ژانر عاشقانه چندانی به چشم نمی‌خورد و نسبت به باقی کمرنگ‌تر بود.

خلاصه: خلاصه رمان باید بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که از نه خط بیشتر بود و از اندازه استاندارد خارج شده بود. به دور از کلیشه بود و جذب تقریباً کافی برای تشویق به خواندن را به خواننده می‌داد. خلاصه با عنوان و تنها با ژانر تخیلی و میشد گفت به دلیل علاقه به شازده کوچولو، عاشقانه کمی به چشم می‌خورد و با بدنه در ارتباط بود، اما با ژانرهای دیگر ارتباطی به چشم نمی‌خورد. مگر با اضافه کردن باقی ژانرهای گفته شده.

مقدمه: اندازه مناسبی دارد و با بدنه و تا حدودی با ژانرها در ارتباط بود. به دور از کلیشه بود و با سوالی که پرسیده شده بود کنجکاوی را برای خواندن ایجاد می‌کرد. درست است که نباید لو دهنده باشد، اما کمی مبهم بود.

آغاز: شروع رمان خوب بود و اطلاعات زیادی را به خواننده نمی‌داد، اما توصیفات مکان و آوا و صداها به قدری کم بود که توصیف مکان را برای خواننده دشوار می‌کرد و همین موضوع باعث سردرگمی میشد. توصیفی که در مورد چشم و ارتباطش با غروب کرده بودید زیبا و جذاب بود، اما توصیف لارا و دشت و علفزار و سفرشان کم بود و بیش از حد معمایی بودن و مبهم بودنش خواننده را سردرگم می‌کرد، مثلاً چرا لارا در همان ابتدا با فلورا همراه بود، اما یک‌دفعه غیب شد؟ این‌جا مشخص نکرده بودید که توهمات فلورا بود یا لارا جادویی چیزی داشت و یا تفکرات و یادآوری‌های فلورا از مادربزرگش بود.

میانه: میانه به دور از کلیشه بود. اطلاعات و شخصیت‌ها باید به خواننده ناگهانی داده نشود تا باعث سردرگمی نشود. از یه جایی خوب پیش می‌رفت، اما چون سیر رمان تند شده بود؛ اطلاعات ناگهانی وارد میشد و باعث سردرگمی خواننده میشد. نقطه اوج رمان جایی بود که فلورا متوجه می‌شود پیرمرد توسط مادربزرگش اجیر شده بوده که او را مثل بچه‌های دیگر بکشد و به خاطره شازده کوچولو و باقی داستان، ورق برمی‌گردد. بهتر بود یکم با پر و بال دادن به اطلاعات وارده از شخصیت‌ها و اضافه کردن توصیفات و توضیحاتی راجع به شاه و چشمه، اطلاعات را آرام‌تر وارد رمان کنید و از سیر تندش هم جلوگیری کنید تا از جذابیتش کم نشود. همچنین پرش به گذشته و آینده
با علامت*** یا فلش بک یا یه علامتی که بشه پارت گذشته را از پارت آینده جدا کرد وجود نداشت و باعث پرش افکار و گیج شدن خواننده میشد.

لحن و بافت: دیالوگ و مونولوگ هر دو محاوره‌ای بودند که در رمان رعایت شده بودند، اما در یک سری جاها کلمات ادبی میشد.

سیر رمان: همان‌طور که در بالا اشاره کردم سیر رمان تند پیش می‌رفت و اتفاقات پشت سر هم و زود به زود اتفاق می‌افتاد که به دلیل کم بودن توصیفات و توضیحات این اتفاق می‌افتاد که با یک ویرایش ساده این مشکل حل می‌شود. مثلاً نگذاشته بودید تکلیف آن صدایی که شبیه لارا بود و او را برای رفتن به آشپزخانه و غیره فرامی‌خواند مشخص شود و کمی توضیحات و توصیفاتش را بیشتر می‌کردید تا برای خواننده آن شخصیت و آن اتفاق مشخص شود و یک‌دفعه سر و کله پیرمرد پیدا شود و بعداً خوابی که در اثر سوپی که خورده بود و بیهوش شده بود. این روایت‌ها پشت سرهم بود و کمی خواننده را گیج می‌کرد؛ باید می‌گذاشتید خواننده با هر کدام همزاد پنداری کند و آن‌ شخصیت‌ها را بپذیرد و بعداً اتفاقات بعدش رخ بدهد.

دیالوگ و مونولگ‌ها:
تناسب بین دیالوگ و مونولگ‌ها رعایت شده بود که نقطه قوت رمان است. علائم نگارشی جای کار داشت و با یک بازخوانی درست می‌شود. همچنین دیالوگ شخصیت‌ها با هم تا حدودی متفاوت بود، اما مونولوگ و دیالوگ‌ها جای کار داشت و به اندازه کافی اطلاعات کافی را به خواننده نمی‌داد. بهتر است توضیحات و اطلاعات بیشتری وارد کنید.

شخصیت پردازی:
به دور از کلیشه و غیرمستقیم بود، اما بسیار کم بود و باعث میشد خواننده نتواند آن شخصیت را درست تجسم کند. بهتر است اضافه کنید تا از جذابیت رمان کم نشود.
شخصیت پردازی بیرونی: توصیفات و خصوصیات ظاهری شخصیت‌ها که باید غیر مستقیم و به دور از کلیشه باشد کم بود، مثلاً توصیف ظاهری که بشود لارا یا حتی پیرمرد و حتی خود فلورا را تجسم کرد کم بود و به خوبی در ذهن تصویرشان نقش نمی‌بست.
شخصیت پردازی درونی: در واقع همان
صفات اخلاقی شخصیت‌هاست، مثلاً نمی‌تواند مادربزرگ هم مهربان باشد هم بدجنس یا پیرمرد هم سنگ‌دل باشد هم مهربان، مگر این‌که آن خواب یا رویایی که در مورد شازده دیده بود و تعریفش باعث تغییر خصوصیت اخلاقی پیرمرد شده بود را بیشتر پر و بال بدهید تا باورپذیریش بیشتر شود و برای خواننده قابل قبول باشد

توصیف مکان: توصیف مکان غیرمستقیم بود. توصیف مکان به درک بهتر موقعیت و حالت شخصیت کمک می‌کند که متاسفانه کم بود و باعث کم‌تر شدن درک و تصور خواننده از شخصیت میشد.

توصیف صداها و آوا:
توصیف صدا و آوا در فهم و تصور بهتر خواننده تاثیر دارد مثل خش‌خش برگ، صدای پرندگان، زنگ موبایل و... که وجود داشت، اما کم بود؛ بهتر است با شاخ و برگ دادن به توصیفات به آن اضافه کنید و گیرایی رمانتان را بیشتر کنید.

توصیف احساسات: وجود داشت اما کم بود مثلاً جایی که ترسیده بود می‌توانستید توصیفات بیشتری در مونولوگ وارد کنید و این ترس
را به خواننده هم منتقل کنید و او را با خودتان در تصور درک اون موقعیت همراه کنید.

زاویه دید:
اول شخص بود و تا آخر رمان حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق:
کشمکش و تعلیق وجود داشت و دقیقاً خواننده با سوالی در مورد رفتارهای پیرمرد و جست‌وجوی بیماری و رفتارهای لارا و... کنجکاوی لازم برای ادامه رمان را پیدا می‌کرد. بیشتر کشمکش بیرونی شامل بحث‌های فیزیکی فلورا با پیرمرد و حتی با مادربزرگش دیده میشد، اما از کشمکش درونی کمتر به چشم می‌خورد و یک جاهایی اصلاً وجود نداشت تا خواننده از حال درونی و شخصیت فلورا باخبر شود، مثل: افکار ضد و نقیض یا حتی مشغله‌های زیاد فکری.‌

ایده و پیرنگ:
پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. یعنی اولین ایده کلی داستان که به آن شاخ و برگ داده می‌شود. ایده‌ای که انتخاب کردید که در مورد بچه و بیماری و شوم بودنش که مادربزرگش به او نسبت داده بود و حتی ربطش با انرژی منفی فلورا و بعد از آن معلوم شدن علت رفتارهای مادربزرگ برای از دست دادن فرزندش و مقصر دانستن مادر و در آخر ترس از دست دادن ثروتش، فلورا را مقصر می‌دانست خوب بود، اما پردازش به آن کافی نبود چون خیلی از پارت‌ها انگار خلاصه شده بودند و جا برای توضیح وجود داشت و برای پر و بال دادن و پردازش ایده، تلاش و وقت بیشتری باید بگذارید تا ایدتون بیشتر به چشم بیاد و جذابیتش را برای ادامه خواندن از دست ندهد.
پایان خوبی داشت و با آخر رمان میشد تمام وقایع را بهم مرتبط کرد.

ایرادات نگارشی:
ایرادات نگارشی و غلط املایی کم و بیش وجود داشت که با یک ویرایش و بازخوانی درست می‌شود. مثلاً یک‌سری جاها نقطه را فراموش کرده بودید بذارید.
مثل: شیش⬅️ شش
سلفه‌ای⬅️ سرفه‌ای
حتما⬅️ حتماً
نیومدی می‌خوای بری⬅️ نیومده می‌خوای بری

نقاط قوت:
خلاصه، لحن و بافت، تناسب دیالوگ و مونولوگ، زاویه دید.
نقاط ضعف: عنوان، آغاز، شخصیت پردازی، توصیف مکان، توصیف صدا و آواها، توصیف احساسات، کشمکش و تعلیق... .
سخن منتقد: معصومه عزیزم، من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. قطعاً با پرداختن به نکات گفته شده رمان قشنگی ارائه می‌دید و بنده هر کمکی از دستم بربیاد دریغ نمی‌کنم. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@Afeljor
 

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
341
3,887
مدال‌ها
3
به نام نویسنده روزگار

عنوان: از چهار واژه شازده+کوچولو+و+ دراکولا تشکیل شده است، درست است که با خلاصه و مقدمه و میانه و جلد مرتبط است، اما با ژانرها مرتبط نیست و نویسنده باید بداند کتاب معروف شازده کوچولو اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که تنها یک واژه‌ی دراکولا به آن اضافه شده است، اما در واقع این عنوان متعلق به نویسنده دیگری است و باید عنوان دیگری انتخاب کند.

جلد: عکس شازده کوچولو در قاب زیبایی به همراه فونت و رنگ قشنگی به تصویر کشیده شده است، اما باز هم مربوط به کتاب شازده کوچولو می‌شود و دراکولایی در تصویر نیست که به ژانر تخیلی بیاید و همچنین تنها با بدنه و خلاصه هم‌خوانی دارد و نه با ژانرها، که با توجه به این‌که عنوان باید تغییر کند، بهتر است جلد دیگری تهیه شود.

ژانرها: اجتماعی، تخیلی، عاشقانه است. ژانر اجتماعی به خاطر روایت مادربزرگی که به خاطره ثروتش قصد کشتن فلورا را داشت قابل قبول بود و در کنار ژانر تخیلی به نظرم باید ژانر فانتزی هم به خاطره واقعی نبودن یه سری موجودات و خیال پردازی که شده بود ژانر فانتزی را هم در کنارش آورد، همچنین ژانر عاشقانه چندانی به چشم نمی‌خورد و نسبت به باقی کمرنگ‌تر بود.

خلاصه: خلاصه رمان باید بیشتر از سه خط و کمتر از نه خط باشد که از نه خط بیشتر بود و از اندازه استاندارد خارج شده بود. به دور از کلیشه بود و جذب تقریباً کافی برای تشویق به خواندن را به خواننده می‌داد. خلاصه با عنوان و تنها با ژانر تخیلی و میشد گفت به دلیل علاقه به شازده کوچولو، عاشقانه کمی به چشم می‌خورد و با بدنه در ارتباط بود، اما با ژانرهای دیگر ارتباطی به چشم نمی‌خورد. مگر با اضافه کردن باقی ژانرهای گفته شده.

مقدمه: اندازه مناسبی دارد و با بدنه و تا حدودی با ژانرها در ارتباط بود. به دور از کلیشه بود و با سوالی که پرسیده شده بود کنجکاوی را برای خواندن ایجاد می‌کرد. درست است که نباید لو دهنده باشد، اما کمی مبهم بود.

آغاز: شروع رمان خوب بود و اطلاعات زیادی را به خواننده نمی‌داد، اما توصیفات مکان و آوا و صداها به قدری کم بود که توصیف مکان را برای خواننده دشوار می‌کرد و همین موضوع باعث سردرگمی میشد. توصیفی که در مورد چشم و ارتباطش با غروب کرده بودید زیبا و جذاب بود، اما توصیف لارا و دشت و علفزار و سفرشان کم بود و بیش از حد معمایی بودن و مبهم بودنش خواننده را سردرگم می‌کرد، مثلاً چرا لارا در همان ابتدا با فلورا همراه بود، اما یک‌دفعه غیب شد؟ این‌جا مشخص نکرده بودید که توهمات فلورا بود یا لارا جادویی چیزی داشت و یا تفکرات و یادآوری‌های فلورا از مادربزرگش بود.

میانه: میانه به دور از کلیشه بود. اطلاعات و شخصیت‌ها باید به خواننده ناگهانی داده نشود تا باعث سردرگمی نشود. از یه جایی خوب پیش می‌رفت، اما چون سیر رمان تند شده بود؛ اطلاعات ناگهانی وارد میشد و باعث سردرگمی خواننده میشد. نقطه اوج رمان جایی بود که فلورا متوجه می‌شود پیرمرد توسط مادربزرگش اجیر شده بوده که او را مثل بچه‌های دیگر بکشد و به خاطره شازده کوچولو و باقی داستان، ورق برمی‌گردد. بهتر بود یکم با پر و بال دادن به اطلاعات وارده از شخصیت‌ها و اضافه کردن توصیفات و توضیحاتی راجع به شاه و چشمه، اطلاعات را آرام‌تر وارد رمان کنید و از سیر تندش هم جلوگیری کنید تا از جذابیتش کم نشود. همچنین پرش به گذشته و آینده
با علامت*** یا فلش بک یا یه علامتی که بشه پارت گذشته را از پارت آینده جدا کرد وجود نداشت و باعث پرش افکار و گیج شدن خواننده میشد.

لحن و بافت: دیالوگ و مونولوگ هر دو محاوره‌ای بودند که در رمان رعایت شده بودند، اما در یک سری جاها کلمات ادبی میشد.

سیر رمان: همان‌طور که در بالا اشاره کردم سیر رمان تند پیش می‌رفت و اتفاقات پشت سر هم و زود به زود اتفاق می‌افتاد که به دلیل کم بودن توصیفات و توضیحات این اتفاق می‌افتاد که با یک ویرایش ساده این مشکل حل می‌شود. مثلاً نگذاشته بودید تکلیف آن صدایی که شبیه لارا بود و او را برای رفتن به آشپزخانه و غیره فرامی‌خواند مشخص شود و کمی توضیحات و توصیفاتش را بیشتر می‌کردید تا برای خواننده آن شخصیت و آن اتفاق مشخص شود و یک‌دفعه سر و کله پیرمرد پیدا شود و بعداً خوابی که در اثر سوپی که خورده بود و بیهوش شده بود. این روایت‌ها پشت سرهم بود و کمی خواننده را گیج می‌کرد؛ باید می‌گذاشتید خواننده با هر کدام همزاد پنداری کند و آن‌ شخصیت‌ها را بپذیرد و بعداً اتفاقات بعدش رخ بدهد.

دیالوگ و مونولگ‌ها: تناسب بین دیالوگ و مونولگ‌ها رعایت شده بود که نقطه قوت رمان است. علائم نگارشی جای کار داشت و با یک بازخوانی درست می‌شود. همچنین دیالوگ شخصیت‌ها با هم تا حدودی متفاوت بود، اما مونولوگ و دیالوگ‌ها جای کار داشت و به اندازه کافی اطلاعات کافی را به خواننده نمی‌داد. بهتر است توضیحات و اطلاعات بیشتری وارد کنید.

شخصیت پردازی: به دور از کلیشه و غیرمستقیم بود، اما بسیار کم بود و باعث میشد خواننده نتواند آن شخصیت را درست تجسم کند. بهتر است اضافه کنید تا از جذابیت رمان کم نشود.
شخصیت پردازی بیرونی: توصیفات و خصوصیات ظاهری شخصیت‌ها که باید غیر مستقیم و به دور از کلیشه باشد کم بود، مثلاً توصیف ظاهری که بشود لارا یا حتی پیرمرد و حتی خود فلورا را تجسم کرد کم بود و به خوبی در ذهن تصویرشان نقش نمی‌بست.
شخصیت پردازی درونی: در واقع همان
صفات اخلاقی شخصیت‌هاست، مثلاً نمی‌تواند مادربزرگ هم مهربان باشد هم بدجنس یا پیرمرد هم سنگ‌دل باشد هم مهربان، مگر این‌که آن خواب یا رویایی که در مورد شازده دیده بود و تعریفش باعث تغییر خصوصیت اخلاقی پیرمرد شده بود را بیشتر پر و بال بدهید تا باورپذیریش بیشتر شود و برای خواننده قابل قبول باشد

توصیف مکان: توصیف مکان غیرمستقیم بود. توصیف مکان به درک بهتر موقعیت و حالت شخصیت کمک می‌کند که متاسفانه کم بود و باعث کم‌تر شدن درک و تصور خواننده از شخصیت میشد.

توصیف صداها و آوا: توصیف صدا و آوا در فهم و تصور بهتر خواننده تاثیر دارد مثل خش‌خش برگ، صدای پرندگان، زنگ موبایل و... که وجود داشت، اما کم بود؛ بهتر است با شاخ و برگ دادن به توصیفات به آن اضافه کنید و گیرایی رمانتان را بیشتر کنید.

توصیف احساسات: وجود داشت اما کم بود مثلاً جایی که ترسیده بود می‌توانستید توصیفات بیشتری در مونولوگ وارد کنید و این ترس
را به خواننده هم منتقل کنید و او را با خودتان در تصور درک اون موقعیت همراه کنید.

زاویه دید: اول شخص بود و تا آخر رمان حفظ شده بود که خود نقطه قوت رمان بود.

کشمکش و تعلیق: کشمکش و تعلیق وجود داشت و دقیقاً خواننده با سوالی در مورد رفتارهای پیرمرد و جست‌وجوی بیماری و رفتارهای لارا و... کنجکاوی لازم برای ادامه رمان را پیدا می‌کرد. بیشتر کشمکش بیرونی شامل بحث‌های فیزیکی فلورا با پیرمرد و حتی با مادربزرگش دیده میشد، اما از کشمکش درونی کمتر به چشم می‌خورد و یک جاهایی اصلاً وجود نداشت تا خواننده از حال درونی و شخصیت فلورا باخبر شود، مثل: افکار ضد و نقیض یا حتی مشغله‌های زیاد فکری.‌

ایده و پیرنگ: پیرنگ در واقع اسکلت داستان است. یعنی اولین ایده کلی داستان که به آن شاخ و برگ داده می‌شود. ایده‌ای که انتخاب کردید که در مورد بچه و بیماری و شوم بودنش که مادربزرگش به او نسبت داده بود و حتی ربطش با انرژی منفی فلورا و بعد از آن معلوم شدن علت رفتارهای مادربزرگ برای از دست دادن فرزندش و مقصر دانستن مادر و در آخر ترس از دست دادن ثروتش، فلورا را مقصر می‌دانست خوب بود، اما پردازش به آن کافی نبود چون خیلی از پارت‌ها انگار خلاصه شده بودند و جا برای توضیح وجود داشت و برای پر و بال دادن و پردازش ایده، تلاش و وقت بیشتری باید بگذارید تا ایدتون بیشتر به چشم بیاد و جذابیتش را برای ادامه خواندن از دست ندهد.
پایان خوبی داشت و با آخر رمان میشد تمام وقایع را بهم مرتبط کرد.

ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی و غلط املایی کم و بیش وجود داشت که با یک ویرایش و بازخوانی درست می‌شود. مثلاً یک‌سری جاها نقطه را فراموش کرده بودید بذارید.
مثل: شیش⬅️ شش
سلفه‌ای⬅️ سرفه‌ای
حتما⬅️ حتماً
نیومدی می‌خوای بری⬅️ نیومده می‌خوای بری

نقاط قوت: خلاصه، لحن و بافت، تناسب دیالوگ و مونولوگ، زاویه دید.
نقاط ضعف: عنوان، آغاز، شخصیت پردازی، توصیف مکان، توصیف صدا و آواها، توصیف احساسات، کشمکش و تعلیق... .
سخن منتقد: معصومه عزیزم، من معتقدم کسی که قلم دست می‌گیرد و می‌نویسد، نویسنده‌ی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. قطعاً با پرداختن به نکات گفته شده رمان قشنگی ارائه می‌دید و بنده هر کمکی از دستم بربیاد دریغ نمی‌کنم. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@Afeljor
اول از همه یک خسته نباشید محکم بهتون میگم و این‌که لذت کافی رو از نقدتون بردم اما یک چیزی فراموش کردید که این یک داستان کوتاه!؟ صد البته که با نکاتی که گفتید یک رمان زیبا تبدیل میشه با پردازش جزئیات شخصیت و غیره اما من به این فکر که قراره یک داستان کوتاه بنویسم دست به قلم شدم و یادمه وقتی این داستان رو نوشتم توی مسابقه‌ی مدرسه‌ای بود که محدودیت داده بودند بیشتر از این... خط نشه برای همین سیر تندی در پیش گرفتم تا ایدم رو داخل این خط‌ها جا بدم هر چند مسابقه تموم شد و الان دیگه محدودیتی نیست اما اگه بخوام پر و بالش بدم دیگه تبدیل به داستان کوتاه که نه یک داستان بلند میشه. و خب راجب جلد داستان بله متاسفانه خودم نقشی توی طراحیش نداشتم در واقعه من این عکس رو به طراح دادم تا درستش کنه.
img_۲۰۲۳۰۴۲۶_۱۹۵۹۱۱_69s.png
که گفتند کیفیت نداره و ردش کردند یک ماه طول کشید تا همین جلدی که دیدید رو درست کنند و از نظر من باید یک قوانین ایجاد بشه اینکه نویسنده به علاوه تکس و... ژانر اثر رو بیان کنه که اگه خود طراح به دنبال عکس میره با چنین ژانر‌هایی مطابقت بده. راستش به خاطر اینکه یک ماه طول کشیده بود منم بهشون گفتم هر چی دوست دارند بزنند ولی فقط بزنند و خداروشکر که زدند و من با یک سختی به این مرحله نقد رسیدم.

خب میمونه عنوان، من شخصیت شازده کوچولو رو قرض گرفتم تا داستان من رو پررنگ‌تر کنه و خیلی نویسند‌های دیگه همین کار رو می‌کنند شما انیمیشن شازده کوچولو با یک ورژن دیگه رو دیدید!؟ که شازده کوچولو مثلا بزرگ شده و یک نویسنده خارجی هم اون شخصیت رو قرض گرفته تا داستانش دیده بشه من هم همین کار رو کردم.

غیر از این‌ها با تمام نقدتون موافقم و اصلاحشون می‌کنم باز هم متشکرم.
 

Raaz67

سطح
4
 
منتقد ارشد کتاب
منتقد ارشد کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Apr
1,352
18,688
مدال‌ها
7
اول از همه یک خسته نباشید محکم بهتون میگم و این‌که لذت کافی رو از نقدتون بردم اما یک چیزی فراموش کردید که این یک داستان کوتاه!؟ صد البته که با نکاتی که گفتید یک رمان زیبا تبدیل میشه با پردازش جزئیات شخصیت و غیره اما من به این فکر که قراره یک داستان کوتاه بنویسم دست به قلم شدم و یادمه وقتی این داستان رو نوشتم توی مسابقه‌ی مدرسه‌ای بود که محدودیت داده بودند بیشتر از این... خط نشه برای همین سیر تندی در پیش گرفتم تا ایدم رو داخل این خط‌ها جا بدم هر چند مسابقه تموم شد و الان دیگه محدودیتی نیست اما اگه بخوام پر و بالش بدم دیگه تبدیل به داستان کوتاه که نه یک داستان بلند میشه. و خب راجب جلد داستان بله متاسفانه خودم نقشی توی طراحیش نداشتم در واقعه من این عکس رو به طراح دادم تا درستش کنه.
مشاهده فایل‌پیوست 180246
که گفتند کیفیت نداره و ردش کردند یک ماه طول کشید تا همین جلدی که دیدید رو درست کنند و از نظر من باید یک قوانین ایجاد بشه اینکه نویسنده به علاوه تکس و... ژانر اثر رو بیان کنه که اگه خود طراح به دنبال عکس میره با چنین ژانر‌هایی مطابقت بده. راستش به خاطر اینکه یک ماه طول کشیده بود منم بهشون گفتم هر چی دوست دارند بزنند ولی فقط بزنند و خداروشکر که زدند و من با یک سختی به این مرحله نقد رسیدم.

خب میمونه عنوان، من شخصیت شازده کوچولو رو قرض گرفتم تا داستان من رو پررنگ‌تر کنه و خیلی نویسند‌های دیگه همین کار رو می‌کنند شما انیمیشن شازده کوچولو با یک ورژن دیگه رو دیدید!؟ که شازده کوچولو مثلا بزرگ شده و یک نویسنده خارجی هم اون شخصیت رو قرض گرفته تا داستانش دیده بشه من هم همین کار رو کردم.

غیر از این‌ها با تمام نقدتون موافقم و اصلاحشون می‌کنم باز هم متشکرم.
ممنون عزیزم، شما هم خسته نباشید. نه گلم فراموش نکردم که این داستان کوتاهه، اما پارت‌ها برای مونولوگ و دیالوگ‌های بیشتری حتی برای یک داستان کوتاه جا داشت و خیلی خلاصه شده بود که حیفه. فکر می‌کنم که هر پارتی جا برای چهل یا شصت خط رو داشته باشه. نه عزیزم شما می‌تونید همین رو هم با کمی پر و بال دادن بهش به صورت همون داستان کوتاه نگه‌دارید و اما چه اشکالی داره که حتی به یک رمان بلند تبدیل بشه؛ وقتی صرفاً مسئله نوشتن نباشه و نویسنده بخواد رمان زیبایی رو بنویسه و ارائه بده. من برای جلد کاملاً درکتون می‌کنم، اما من وظیفه‌ام بود که گوشزدم رو بکنم که برای تگ دچار مشکل نشید. ببینید متوجه‌ام که شما از شازده کوچولو برای جذابیت داستانتون استفاده کردید، اما باید بهتون بگم که عنوان هر کتابی مربوط به همون نویسنده است و جز رزومه کاریش میشه شما می‌تونید از شخصیت شازده کوچولو در داستانتون استفاده کنید اما عنوانتون باید با خود کتابی که نویسنده اصلی نوشته و متعلق به آثار خودشه فرق داشته باشه و برای خودتون یک رزومه کاری دیگه‌ای درست کنید. در واقع هر عنوان از هر نویسنده‌ای باید فقط به یک نویسنده تعلق داشته باشه. می‌تونید عنوان دیگه‌ای انتخاب کنید اما از شخصیت شازده کوچولو در رمانتون استفاده کنید.
خواهش می‌کنم عزیزم. هر راهنمایی که خواستید برای اصلاحش در توانم بود انجام وظیفه می‌کنم و نمایه در خدمتونم.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین