به نام نویسندهی روزگار
عنوان: از سه واژهی غوغای+ خاموش+ شب تشکیل شده است. نام رمان زیبا و شخصیت اصلی رمان است و با بدنه و جلد و ژانر مرتبط است و جذب کافی را دارد، اما از کلمات کلیشهای استفاده شده که ۶۰ تا ۷۰ درصد کلیشهای میباشد.
ژانرها: عاشقانه، اجتماعی، تراژدی تشکیل شده است که با بدنه ارتباط دارد و عاشقانههای غوغا به برادرش و سپهر و مابقی شخصیتها و موضوع درگیری اجتماعی و عاشقانهی مرضیه و امیر و حتی سقط مریم را در خود جا داده بود، اما نویسنده باید بداند ژانر تراژدی، همیشه با مرگ و غم شخصیت اصلی به پایان میرسد و حواسش به این موضوع باشد.
جلد رمان: تصویر مرد و زنی است که عاشقانه در زیر نور مهتابی شب که کلاغها در حال پرواز بر بالای سرشان هستن و ماه بزرگی پشتشان است، عاشقانه یکدیگر را در آغوش گرفتن که با تم و فونت بسیار زیبایی به تصویر کشیده شده که با بدنه و تنها با ژانر عاشقانه در ارتباط است.
خلاصه: خلاصه اندازهی استانداردی نداشت و کم بود و باید چند خطی با کلمات اسرارآمیز و مبهم به آن اضافه کند. همچنین خلاصه از کلمات بسیار ساده و کلیشهای تشکیل شده بود که با جملهی (ناگهان مرا ترک کرد و رهایم کرد) تا حدودی روال و محتوای اصلی رمان را لو میداد و از جذابیتش کم میکرد.
مقدمه: کلمهی مقدمهای نوشته نشده بود که خواننده متوجه شود آن متنی که بعد از خلاصه نوشته بود مقدمه است، اما اگر همان را هم مقدمه فرض کنیم که نویسنده فراموش کرده است بنویسد، بسیار طولانی بود و مثل این بود که نویسنده متنی از پارتهای آخر رمان را برای مقدمه استفاده کرده بود. اندازهی مناسبی نداشت و نباید بیشتر از نه خط باشد و هیچگونه آرایه ادبی در آن به کار نرفته بود و نمیشد به عنوان مقدمه قبول کرد. در مقدمه باید از کلمات زیبا و اسرارآمیز ادبی استفاده کرد و گاهی چند جملهی کوچکی از رمان را در آن دخیل داد تا برای خواننده جذب کنندگی کافی را داشته باشد و ترغیب به خواندن شود.
آغاز: از توصیف مستقیم ظاهری و شخصیت پردازی مرضیه شروع شده بود که در حال چت با شخص ناشناسی که بعداً امیر نامی بود، شروع شده بود که به دلیل توصیف مستقیم شخصیت پردازی، کلیشهای بود. نویسنده میتوانست از همان کشمکش مرضیه با درخواست مرد ناشناس برای دیدنش، جور دیگری آغاز کند مثلاً به جای ( غوغا چی بهش بگم؟ مرضیه با کلافگی گفت.) که یکم خواننده را سردرگم میکرد که منتظر است مرضیه چیزی بگوید در صورتی که قبل از آن سوالش را پرسیده بود، توصیفات مستقیم را حذف کند و اینگونه بنویسد⬅️ در حالی که موهای قهوهای رنگش را پیچ و تابی میداد، با کلافگی و استرسی که در صورتش هویدا بود و با خوردن پوست لبش نشان میداد گفت:
- غوغا چی بهش بگم؟
در آغاز توصیف مکان مستقیم بود و توصیف صدا و آوا نیز کم بود که توصیه میشود چاشنیاش را زیادتر و به دور از اشارهی مستقیم باشد.
میانه: دور از کلیشه بود و اطلاعات و شخصیتها آرمآرام گفته و به خواننده داده شده بود که نقطهی مثبت رمان بود. نقطهی اوج رمان هیجان انگیز نبود، اما میتوان به ابراز محبت و عشق اشاره کرد که اینجا کمی باعث سردرگمی میشد، غوغا و سپهر تنها در یک دیدار به طور ناگهانی عاشق هم شده بودن و از پسری با شخصیت سرد سپهر، چنان ابراز که میتواند غوغا را نادیده بگیرد (لعنتی نمیتوانم ) برای نادیده گرفتن غوغا، آن هم بعد از تنها یک برخورد، کمی دور از واقعیت بود و همچنین دوگانگی رفتار غوغا که با آن ابراز محبت در کافه، چرا غوغا هنوز مانده بود که آیا سپهر دوستش دارد یا نه و برایش مهم است یا نه؟ و اوج دیگرش سقط جنین مریم بود که باعث آغاز رابطه آنها میشد که جای سوال داشت هیچ زن بارداری برای سقط آنطور بیهوش، سقط نمیکند؛ حتماً و مسلماً درد طاقت فرسای زایمان را تجربه میکند. تنها یک صورت آن بیهوشی ایجاد میشد آن هم این است که درد و خونریزی ناگهانی در اثر سقط خود به خودی ایجاد شود و سقط انجام شود و بعد از آن بیهوشی ایجاد شود یا در دوران نقاهت که به طور ناگهانی خونریزی غیرعادی در اثر درست دفع نشدن جنین و یا هزاران مورد دیگر به خاطره خونریزی دچار شوک و بیهوشی شود که قابل قبولتر است. به نویسنده پیشنهاد میشود این بخش از رمان را بازنویسی کنند.
لحن و بافت: راستش دیالوگها به نظر میرسید محاورهای است و مونولوگها ادبی، اما در مونولوگها گاهی (را به رو) تبدیل میشد و در دیالوگها برعکس (رو به را) تبدیل میشد و همچنین بعضی از کلمات در عامیانه گاهی ادبی میشد و باعث ضد و نقیض بودن جمله میشد و خواننده را دچار سردرگمی میکرد و رشتهی ادامهی رمان از دست خارج میشد و در ذوق میزد.
سیر رمان: متعادل بود و اتفاقات قدم به قدم در طول داستان رخ میداد و ناگهانی به مخاطب نمیرسید و این خود نقطه مثبت رمان بود.
دیالوگ و مونولوگها: تناسب بین دیالوگ و مونوگها رعایت شده بود، اما از علائم نگارشی مناسبی با حالت و نوع جمله استفاده نشده بود و گاهی دیالوگ شخصیتها شبیه بهم میشد.
شخصیت پردازی: کلیشهای و مستقیم بود. توصیف باید غیرمستقیم در طول داستان گفته شود. شخصیت اخلاقی باید با یکدیگر تناسب داشته باشند مثلاً نمیشود هم شیطون باشد و هم مغرور، که غوغا تا حدودی همینگونه بود.
توصیف مکان: توصیف مکان به درک بهتر موقعیت و حالت شخصیت کمک میکند که به اندازه بود اما مستقیم بود. توصیف مکان باید غیرمستقیم باشد.
توصیف احساسات: توصیف احساسات در درک موقعیت شخصیتها به اندازه کافی بود و به خوبی احساسات عشق به برادر و صحنهها را بیان کرده بود اما در احساسات نسبت به برادر کمی زیادهروی و اغراقآمیز بود و باعث خستگی خواننده میشد.
زاویه دید: در ابتدای رمان شخص اول بود و تا آخر رعایت شده بود و گاهی به سوم شخص تبدیل میشد که درست در جای خودش برای فلش بک اتفاق قبل به سوم شخص تبدیل شده بود و تندتند و بیدلیل عوض نشده بود که خود نقطه مثبت رمان بود.
کشمکش و تعلیق: کشمکش و تعلیق به خوبی رعایت شده بود و کشمکش درونی مثل مشغلههای فکری غوغا را به خوبی به تصویر کشیده بود که نقطه مثبت رمان بود.
ایده و پیرنگ: راستش من هنوز ایده نویسنده را متوجه نشدم که چه اتفاقی قرار است در ادامهی رمان رخ بدهد، مگر اینکه پای رقیب عشقی در رابطه با سپهر و غوغا با آن شخص مرموز که حس میکنم امیر است رخ دهد که کمی کلیشهای است. ما بارها شاهد چنان رقابتها و دعوا و کینهتوزیهای عشقی بودهایم، مگر آنکه نویسنده، ایدهی تازهای در سر داشته باشد و متفاوتتر به تصویر بکشد و پایان متفاوتی داشته باشد که پردازش نسبتاً خوب بود و امیدوارم در پارتهای بعد سوپرایز ویژهای را به تصویر کشد.
ایرادات نگارشی: زیاد بود و من تنها تا حدودی از آن را بازگو میکنم که مابقی را مطابق با همین موردها اصلاح کنید.
⚠️این کلمات بهم چسبیده نوشته شده بودن که باعث بدخوانی میشد.
تاجایی⬅️تا جایی
باتمامی⬅️ با تمامی
واردخانه⬅️ وارد خانه
⚠️غلطهای املایی که نیاز به اصلاح دارند.
کثری از ثانیه⬅️ کسری از ثانیه
پیجید⬅️پیچید
حمایل⬅️حائل
سورمهای⬅️ سرمهای
هرزگاهی⬅️ هرازگاهی
دهشتناک⬅️ وحشتناک
حرارات⬅️حرارت
اسفند⬅️ اسپند
⚠️این کلمان باید با نیم فاصله نوشته شود که زیاد بود و من به چند مورد اشاره کردم.
سریعتر⬅️ سریعتر
سالها⬅️سالها
چهره اش⬅️ چهرهاش
منم⬅️ من هم
الانم⬅️ الان هم
آبمیوه⬅️ آبمیوه
بچت⬅️بچهات
عاقل اندر سفیهی⬅️ عاقل اندر سفیهای
تعریشا⬅️تعریفش رو
نیشگان⬅️ نیشگون
نمیشه⬅️ نمیشه
⚠️ کلماتی که (ها) را برای تأکید به کار میبریم باید فاصلهی کامل بگیرن.
دعوت کردیها⬅️ دعوت کردی ها!
پررو میشیا⬅️ پررو میشی ها!
باتواما⬅️ با توام ها!
⚠️ میان یه سری جملهها علامت تعجب یا پرانتز و نقطه و ویرگول گذاشتین که اصلاً نیازی نداره مثل:
خدانکنه! عموجون.⬅️ خدا نکنه عمو جون!
بسمالله! بگو.⬅️ بسمالله بگو!
نفسم برای لحظهای قطع شد و)⬅️ نیازی به پرانتز نداره
⚠️ اعداد را باید به صورت حروف نوشت.
۴۰ ساله⬅️ چهل ساله
دو، ده و چهار صندلی
⚠️ یه سری وصف و جملات نامفهوم بود که معنی خاصی نداشتن و من منظور وصفتون را متوجه نشدم مثل:
اکنون اهم اخبار⬅️ یعنی چی
از پشت کوه سید محمد⬅️ یعنی چی
⚠️ استفاده از کلمات فیلترینگ
⚠️ کلمات تنویندار و باید حتماً رعایت بشند.
کاملا⬅️ کاملاً
حتما⬅️ حتماً بعدا⬅️ بعداً
نقطه قوت: ژانر، جلد، کشمکش و تعلیق و زاویهی دید، توصیف احساسات، سیر رمان.
نقاط ضعف: عنوان، آغاز ، میانه، خلاصه، مقدمه ، لحن و بافت، توصیف مکان، شخصیت پردازی، ایرادات نگارشی، ایده و پیرنگ.
سخن منتقد: مژگان عزیز، من معتقدم کسی که قلم دست میگیرد و مینویسد، نویسندهی کوچکی در دست و ذهنش دارد که کافی است با اجتماع و تجربه، پرورشش دهد و دست از نوشتن برندارد تا روحش خلاق شود. به جمع نویسندگان خوش آمدید، قلمتون مانا.
@mojgan