جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | مشقت‌های ناپیدا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط MAHROKH با نام نقد شورا | مشقت‌های ناپیدا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 49 بازدید, 3 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | مشقت‌های ناپیدا
نویسنده موضوع MAHROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHROKH
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
فعال انجمن
May
603
1,319
مدال‌ها
2
عنوان: مشقت‌های ناپیدا
نویسنده: نرگس بانو
ژانر: علمی‌تخیلی، عاشقانه

عضو گپ نظارت (9)S.O.W

خلاصه:
کسانی که در تلاش برای حل چالش‌های زندگی، الگوی امیدواری می‌شوند اما طبق قانون نانوشته‌ای باید این خوشی زهر شود.
حادثه‌ای را رقم می‌زنند؛ حادثه‌ای که عقربه‌ها را سردرگم برای ایستادن می‌کند، راز ایستادن عقربه را فقط یک نفر می‌داند. همتا، زنی‌ که قرار است با خود نوید رهایی از مرگ را بیاورد؛ کسی که عقربه را روی طلایی‌ترین عدد نگه‌ می‌دارد و موجب برهم زدن نقشه‌های توطئه‌گران می‌شود.

لینک اثر
 
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
فعال انجمن
May
603
1,319
مدال‌ها
2
1000033626.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@مهزاد


سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@MAHROKH

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@MAHROKH
 
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
فعال انجمن
May
603
1,319
مدال‌ها
2
باسم رب
نقد حرفه‌ای
عنوان: مشقت‌های ناپیدا
نویسنده: نرگس بانو

@مهزاد

· عنوان:
عنوان از دو واژه‌ی مشقت‌ها+ناپیدا تشکیل شده و حجم مناسبی دارد. "مشقت" به معنی آزار، بلا، تعب، رنج و "ناپیدا" به معنی پنهان، غایب، گم است و ترکیب "مشقت‌های ناپیدا" به معنی "سختی‌های پنهان" است. کلمات مشقت و ناپیدا در عناوین رمان‌های زیادی به کار نرفته‌اند و کلیشه اسم حدود ۳۰ درصد است که خوب محسوب می‌شود. عنوان لودهنده نیست. با ژانر علمی‌تخیلی و عاشقانه تناسب ندارد. با خلاصه و مقدمه تناسب دارد اما با محتوای رمان هنوز تناسب چندانی ندارد، مگر این‌که سختی‌های پی‌درپی سهراب را به آن ربط دهیم اما این سختی‌ها چندان ناپیدا نیستند.

· ژانرها:
ژانرهای انتخابی نویسنده علمی‌تخیلی و عاشقانه هستند و علمی‌تخیلی به عنوان ژانر غالب انتخاب شده‌است. ژانر علمی‌تخیلی در طول رمان با شرکت سهراب و تلاش آن‌ها برای ساخت دستگاهی برای بیماران سرطانی و ساخت ماشین‌آلات دیگر، واضح است و انتخاب خوبی برای ژانر غالب است. ژانر عاشقانه اصلاً در رمان دیده نمی‌شود و انتظار می‌رود که نویسنده در آینده کم‌کم آن را وارد رمان کند، در غیر این‌صورت باید از ژانرها حذف شود.

· خلاصه:
خلاصه با لحن ادبی نوشته شده، ۹ خط دارد که مطابق استاندارد است (۳ تا ۹ خط). جزئیاتی از محتوا در آن وجود دارد که با ابهام خوبی بیان شده، اما بند آخر به شدت لودهنده است:
همتا، زنی‌ که قرار است با خود نوید رهایی از مرگ را بیاورد؛ کسی که عقربه را روی طلایی‌ترین عدد نگه‌ می‌دارد و موجب برهم زدن نقشه‌های توطئه‌گران می‌شود.
هنوز شخصیتی با نام همتا در داستان به چشم نمی‌خورد، اما مخاطب از این خلاصه متوجه می‌شود که او کلید تمام مشکلات است و نقشه‌های توطئه‌گران نقش بر آب می‌شوند که بخش بزرگی از داستان شما را لو می‌دهد. پیشنهاد تغییر این بخش و مبهم‌تر کردن آن داده می‌شود. متن خلاصه با هیچ‌کدام از ژانرهای انتخابی ارتباط ندارد و تنها ارتباط آن با مقدمه، بخش "منجیان کوچک" مقدمه است. به علت عدم حضور همتا در داستان، با محتوا نیز ارتباط چندانی ندارد که انتظار می‌رود در آینده رفع شود.

· جلد:
عکس جلد ترکیب دو تصویر است: جنگلی پر از درخت که نور خورشید از میان آن‌ها می‌تابد و عکس نیم‌رخ مردی با موهای بالا داده که روی درختان قرار دارد. چیزی از اجزای صورت مرد واضح نیست و تنها سایه‌ی صورتش معلوم است. عنوان "مشقت‌های ناپیدا" در گوشه عکس جای گرفته و به رنگ سبز با نقطه‌های زرد است.
تصویر با محتوا اندکی تناسب دارد زیرا این‌طور برداشت می‌شود که نیم‌رخ مرد، متعلق به سهراب است، اما جنگل پس‌زمینه تناسب خاصی با محتوا ندارد. با هیچ‌کدام از ژانرهای منتخب و عنوان تناسب ندارد و پیشنهاد تغییر عکس داده می‌شود. متن روی جلد "گویند سنگ لعل شود در مقام صبر، آری شود و لیک به خون جگر شود" با عنوان و محتوای رمان تناسب دارد. فونت و رنگ‌ها با تصویر هم‌خوانی دارند و فقط بهتر بود که اندازه شعر کوچک‌تر و نزدیک‌تر به هم بود.

· مقدمه:
مقدمه با لحن ادبی نوشته‌شده که مناسب است. توسط خود نویسنده نوشته‌شده، اما ۱۲ خط است که از حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) بالاتر است و باید اصلاح و کوتاه شود. با این‌که با قلم جذابی نوشته شده، ابهام و تعلیق خاصی ندارد. کار مقدمه این است که بعد از خلاصه، تعلیقاتی در ذهن مخاطب ایجاد کند و او را با نوع فضای رمان آشنا کند تا مخاطب مشتاق به خواندن ادامه‌ی رمان باشد. مقدمه شما ارتباط چندانی با محتوای رمان ندارد، مگر این‌که تلاش سهراب و کارمندانش برای ساخت دستگاه را به آن ربط دهیم. با عنوان تناسب دارد، اما تناسبی با هیچ‌کدام از ژانرها ندارد و نویسنده محترم باید با ویرایش مقدمه و آوردن ابهامات و ایجاد سوالاتی در ذهن مخاطب، شروع خوبی برای یک رمان گیرا رقم بزند.

· آغاز:
در آغاز رمان، سهراب که شخصیت اصلی است با سردرد بدی مبارزه می‌کند. پس از خوردن قرص و آماده شدن برای رفتن به شرکت، با همسایه احوال‌پرسی می‌کند و سوار ماشین می‌شود. در حین راندن به سمت شرکت، دوست و همکارش محمد به او تلفن می‌کند و خبر از برد مناقصه‌ای حساس می‌دهد که در ساخت دستگاهی برای بیماران سرطانی به آن‌ها کمک خواهد کرد. سهراب به شرکت می‌رود، با محمد کار می‌کنند و پس از سر و کله زدن با خانم شریفی، همکار سر به هوایش، از شرکت خارج شده و به سمت دفتر دکتر مقدم می‌راند. در آن‌جا با مانلی حقیقی، دختر جوانی که رئیس شرکت رقیب سهراب است، مواجه می‌شود که از تصمیم دکتر مقدم برای انتخاب شرکت سهراب ناراضی است. پس از رفتن مانلی، سهراب قراردادهای دکتر مقدم را امضا می‌کند و با کیف سامسونتی که حاوی محتوای مرموز است به شرکت بازمی‌گردد.
شروع رمان کلیشه‌ای نیست و در ذهن مخاطب تعلیق‌هایی ایجاد می‌کند، مثلاً: این دستگاه چگونه به بیماران سرطانی کمک می‌کند؟ داخل آن کیف چیست که کسی نباید بفهمد، حتی رفیق قدیمی سهراب؟
در آغاز رمان ما به سه مکان سر می‌زنیم: خانه‌ی سهراب، شرکت سهراب و دفتر دکتر مقدم. با این وجود، هیچ توصیفاتی از این اماکن ارائه نشده (جز شلختگی خانه‌ی سهراب) و مخاطب هیچ تصوری از آن‌ها ندارد. بهتر است توصیفاتی گام به گام و غیرمستقیم در متن آورده‌شود تا مخاطب بتواند بهتر تصویرسازی کند. این عدم توصیفات درمورد آوا نیز صدق می‌کند؛ شخصیت‌ها چه‌جور صدایی دارند؟ لهجه دارند؟ لکنت یا طرز صحبت خاصی دارند؟
شخصیت‌پردازی بیرونی نسبتاً بیشتر انجام شده و توصیفات کوچکی از ظاهر محمد و مانلی ارائه شده که باز هم بهتر است بیشتر باشد و شامل حال باقی شخصیت‌ها نیز شود. البته چون آغاز رمان است، توقع توصیفات ظاهری کامل نمی‌رود، فقط چیزی که شخصیت را از گنگی در ذهن مخاطب بیرون بیاورد. شخصیت‌پردازی درونی نیز تاحدودی انجام گرفته و شاهد یکی‌دو کشمکش درونی سهراب هستیم، اما کشمکش‌های درونی باقی شخصیت‌ها را مشاهده نمی‌کنیم. با توجه به زاویه دید سوم‌شخص، انتظار می‌رود ما چیزهای بیشتری از افکار باقی شخصیت‌ها و احساساتشان مشاهده کنیم.

· میانه:
اوج‌هایی در میانه دیده می‌شود، اما به نسبت ژانرهای رمان می‌توانستند بیشتر باشند. از اوج‌های ریز رمان می‌توان به دعوای بین کارمندان شرکت و برملا شدن کمی از گذشته‌ی سهراب با آمدن عمه‌نازنین اشاره کرد. تا به این‌جا، اوج اصلی که گره‌گشایی در پی آن بیاید دیده نمی‌شود و این‌طور برداشت می‌شود که نویسنده محترم درحال زمینه‌چینی برای رسیدن به آن است، پس به اوج آمدن عمه‌نازنین می‌پردازیم. عمه به خانه‌ی سهراب می‌آید و سهراب برخلاف میل مادر و خواهرش، با او به گستاخی رفتار می‌کند و اتهام خوردن مال یتیم به او می‌زند که بعد معلوم می‌شود منظور اموال پدرش بوده. عمه سخت دلخور می‌شود و به سرعت خانه را ترک می‌کند. نحوه پرداختن به این اوج کمی کلیشه است زیرا از قبل هیچ سرنخی به آمدن عمه داده‌نشده و مخاطب ناگهان در جریان کار قرار می‌گیرد. همچنین نویسنده محترم می‌توانست با گنجاندن توصیفات بیشتری از رفتار و زبان بدن شخصیت‌ها و توصیف بیشتری از احساسات هریک از آن‌ها، این اوج را بیشتر بسط دهد و حس آن را به مخاطب نیز القا کند. پیشنهاد بازخوانی اوج‌های رمان و گنجاندن اطلاعات لازم برای هیجانی‌تر کردن آن‌ها داده می‌شود.
همچنین شخصیت‌ها به صورت ناگهانی وارد داستان می‌شوند. مثلاً ورود فرهاد به داستان و آمدن عمه‌نازنین و... بهتر بود که از قبل سرنخی به آن داده‌میشد یا برای آن زمینه‌سازی میشد.

· لحن و بافت:
لحن مونولوگ‌ها ادبی و دیالوگ‌ها محاوره است که در همه پارت‌ها رعایت شده و پرش لحنی از جانب نویسنده محترم دیده نمی‌شود.

· سیر رمان:
سیر رمان خیلی تند پیش می‌رود. با وجود تعادل میزان دیالوگ و مونولوگ، کمبود توصیفات کافی در رمان شما و عدم توقف روی یک اتفاق یا مکان به میزان کافی، باعث تندی سیر رمان می‌شود. روی هر مکان نصف یا یک پارت توقف می‌شود و بعد به مکان بعدی می‌رویم.
توضیحات زیادی درمورد کار سهراب داده‌نشده. می‌دانیم که او با دکتر مقدم قرارداد بسته و شرکتش روی دستگاهی برای کمک به بیماران سرطانی کار می‌کند، اما این‌که دستگاه آن‌ها دقیقاً چه هدفی دارد و چطور ساخته می‌شود و اصلاً چه شکلی دارد را نیز نمی‌دانیم. از سابقه او نیز خبر نداریم، شرکت او به چه معروف است؟ پروژه‌های سابق او چه بوده‌اند که این‌گونه درخشانند؟
در اوایل رمان، بدون توضیحات قبلی درمورد کار روی بُرد، داشتن شیلد به صورت و سنجیدن فشار دستگاه صحبت شده که وقتی مخاطب ایده‌ای از هدف و توضیح پشت این‌کارها نداشته‌باشد باعث گنگی متن و سردرگمی مخاطب می‌شود.
هم‌چنین رمان از کاری به کار دیگر پرش دارد، مثلاً در یک خط می‌خوانیم که سهراب از خانم‌جمشیدی آش می‌گیرد و در خط بعد دارد رنگ چای‌ای که ریخته را می‌سنجد. عدم نوشتن اتفاقاتی که در این بین رخ می‌دهد، باعث تندی سیر رمان برای مخاطب می‌شود و بهتر است اصلاح شود و کمی بسط داده‌شود. البته این انتظار نمی‌رود که برای هرچیزی، ریز اتفاقات را بنویسید، فقط طوری که کار و مکان شخصیت با عقل جور دربیاید و پرش نداشته‌باشد.
مثالی از پرش:
بعد از رفتن ستاره از طبقه بالا، هر دو اتاق را از آن خودش کرد. یکی را اتاق گیم، و دیگری را برای خواب و درس خواندن کرده بود.
خبر جدید امروز تولد محمد بود.
سهراب: حالا از این ارواحی که گفتی چیا می‌دونی؟ الان من چیکار کنم دور بشن؟

مثالی از پرش:
شریفی: گفتم که افاده‌ایه! راه رفتنشو! الان پای چپش پشت پای دیگش گیر می‌کنه!
** در این‌جا خانم‌شریفی می‌گوید "گفتم که افاده‌ایه!" اما اگر در متن رمان به قبل رجوع کنیم می‌بینیم که چنین چیزی گفته‌نشده. پرش‌های متعدد در سیر رمان و حذف یا جاانداختن صحنه‌های بین هرکار، باعث می‌شود مخاطب سردرگم شود.

·
دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
داستان میزان دیالوگ و مونولوگ‌های مناسبی دارد. گاهی اوقات وقتی مکالمه بین چند نفر شکل می‌گیرد، داستان به سمت دیالوگ‌محوری می‌رود که نویسنده محترم می‌تواند با اضافه کردن کمی توصیف بین دیالوگ‌ها این اثر را از بین ببرد. در استفاده از علائم نگارشی مشکلاتی مشاهده شد که در رکن "ایرادات نگارشی" تماماً بیان می‌شود.

· شخصیت‌پردازی:
الف. شخصیت‌پردازی بیرونی
شخصیت‌پردازی بیرونی به معنی ویژگی‌های ظاهری هر شخصیت است. ظاهر هر شخصیت باید متناسب با شخصیت درونی او، فرهنگ، خلق‌وخو، شغل، درآمد و ژنتیک خانوادگی او باشد. در رمان، توصیفات ظاهری گاهی مستقیم انجام شده و گاهی نه. توصیف مستقیم، اشتباه است و اطلاعات باید گام به گام و پراکنده در متن رمان آورده‌شوند. مثالی از توصیف مستقیم:
حسامی که اوایل ورودش به شرکت نمی‌گذاشت ریش‌هایش حتی جوانه بزنند، حال ته‌ریشی کوتاه هم‌رنگ موهای نیمچه فرفری‌ قهوه‌ای‌اش داشت؛ چهره‌اش نزدیک به افشین بود با تفاوت رنگ مشکی و اینکه ابروهایش همانند حسام پرپشت نبود.
و توصیف غیرمستقیم بسیار خوبی که داشته‌اید توصیف چهره سهراب و محمد است که در هر پارت، اطلاعاتی از آن آورده‌اید و یک‌جا نیست، اما بهتر بود که بیشتر اطلاعات می‌آوردید تا خواننده پس از خواندن ۴ صفحه از رمان بتواند اشراف خوبی به تمام صورت آن‌ها داشته‌باشد. (جای زخم روی صورت دارند؟ چشمانشان چه حالتی دارد؟ حالت بینی چطور است؟ و...) همین نیز درمورد باقی شخصیت‌ها صدق می‌کند. درمورد شخصیت‌های فرعی مانند همکاران سهراب، بعضی از آن‌ها تنها با موی مشکی توصیف شده‌اند و چیزی آن‌ها را از هم متمایز نمی‌کند، نویسنده محترم باید با گذاشتن وجه تمایز میان آن‌ها این امر را برطرف کند.
شخصیت‌های اصلی تماماً به خوبی توصیف شده‌اند، هرچند که پیشنهاد می‌شود بیشتر توصیف شوند، و به خوبی از هم متمایز هستند.

ب. شخصیت پردازی درونی یا رفتاری:
هر شخصیت برحسب خلق‌وخو دارای ویژگی‌های رفتاری مخصوص به‌خود است. در واقع هر فرد برحسب موقعیت‌ها و کنش‌هایی که از دیگران یا محیط دریافت می‌کند، واکنش‌ها یا رفتارهایی را بروز می‌دهد که به شخصیت درونی یا خلق و خوی او بستگی دارد. شخصیت‌های رمان شما از لحاظ صفات اخلاقی تناسب دارند، هرکدام ضعف‌های اخلاقی خود را دارند و به خوبی از هم متمایزند. تنها چیزی که شخصیت‌پردازی درونی شما را بهتر می‌کند، کشمکش درونی‌ست که در رکن کشمکش و تعلیق به آن پرداخته می‌شود.

· توصیفات صحنه:
شامل توصیف مکان، آوا و صدا و احساسات و هیجان‌ها می‌شود. توصیفات زیادی از مکان یا آوا در رمان به چشم نمی‌خورد و نویسنده محترم باید با بازخوانی رمان، هرجا که لازم است توضیحاتی بدهد. مثلاً با تصور کردن صدای شخصیت‌ها، از آن برای مخاطب توصیفاتی بیاورد. ناگفته نماند که این توصیفات باید گام به گام در متن رمان انجام شوند. مثال توصیف مستقیم مکان:
طبقه پایین‌شان هم کم وسعت نبود و تقریبا دو اتاق بیست و چهار متری پایین داشت با یک آشپزخانه که فرشی دوازده متری کامل درونش پهن می‌شد. تنها مزیت خوبه خانه وجود حمام و سرویس هم در طبقه بالا و هم در طبقه پایین بود.

جعبه‌های خالی پیتزا از دو شب پیش روی میز بودند. لیوان‌های چایی همین‌طور کنار سماور ردیف شده بود. وضعیت رو اُپن که چندان خوشایند نبود؛ سقف هم که تحت عملیاتی ناموفق در راستای پختن آبگوشت با روغن طراحی کردند.

این نوع توصیف کلیشه‌ای است و به جای آن، می‌توانستید مثلاً در پارت اول راه رفتن سهراب روی فرش آشپزخانه و وسعت خانه را توصیف کنید و بار بعدی که او در خانه‌اش است، از وجود حمام و سرویس در هر دو طبقه بگویید و... . این نوع توصیف گام به گام است و باعث می‌شود مکان کم‌کم برای مخاطب رنگ بگیرد. همین درمورد صدا نیز صدق می‌کند؛ جدا از صدای شخصیت‌ها، صدای کارگاه شرکت چطور است؟ مشخصاً شلوغ است و با توصیف این می‌توانید به رمان رنگ بیشتری ببخشید.
توصیفات احساسات و هیجانات چندان انجام نشده، مثلا در مثال زیر:
برای تولد هر یک از افراد شرکت، سطل آب سردی سرش می‌ریختند تا ورودش به سن جدید را به تمام اعضا و جوارحش بفهمانند.
حسام شمع‌ها را روشن کرد و کنار رفت. خیلی هم بدون کثیف‌کاری تولد نگرفتند، ظرف پر خامه‌ای آماده بود تا پس از فوت کردن شمع‌ها، روی صورتش بنشیند. شمع سی و دو سالگی را که فوت کرد و خامه‌ها در صورتش خورد، نوبت به کادوهایش رسید.

واکنش محمد به سطل آب سرد چیست؟ می‌خندد؟ فریاد می‌کشد؟ از سرما می‌لرزد؟ واکنشش به خوردن خامه در صورتش چیست؟ آیا اعضای شرکت برایش شعر می‌خوانند؟
این‌ها از جمله توصیفاتی‌اند که فضا و شخصیت‌ها را از گنگ بودن خارج می‌کنند و حس رمان را به مخاطب القا می‌کنند. با نبودن توصیفات کافی در رمان شما، فضا گنگ تلقی می‌شود و مخاطب نمی‌تواند حس چندان خاصی از صحنه‌ها بگیرد که او را برای ادامه رمان دل‌سرد می‌کند.
مثال ۲:
تازه نفسش بالا آمده بود که نازنین جلوی در آشپزخانه ایستاد و عینکش را به چشمانش زد. ثریا برای چندلحظه فقط نگاهش کرد و سپس پرسید:

-کجا؟...غذا درست کردم!
نازنین انگار تلاش برای حرف زدن می‌کرد و هرازگاهی نگاهش را رو به پله‌هایی می‌گرداند، که منتهی به اتاق آن مارموز‌ نیش‌زن می‌شد.

در این پاراگراف معلوم نیست که آیا نازنین ناتوان در سخن گفتن است یا این‌که دارد سخن می‌گوید اما ثریا متوجه نمی‌شود، زیرا چند خط بعد ثریا درحال دعوا با سهراب می‌گوید "عمتو که با اشک از خونه بیرون انداختی". در هیچ‌جای متن به اشک نازنین اشاره نشده‌است و معلوم نیست او به ثریا چه می‌گفت.

· زاویه دید:
زاویه دید رمان شما، سوم‌شخص راوی است. به توجه به اهمیت دیدن رمان از زاویه دید چند شخصیت، انتخاب درستی است. در تمامی پارت‌ها زاویه دید به خوبی رعایت شده و هیچ پرشی به چشم نمی‌خورد. زاویه دید با سیر رمان، محتوا و ژانرها تناسب خوبی دارد.

· کشمکش و تعلیق:
تعلیق: اولین چیزی که نویسنده باید بتواند در ذهن خواننده ایجاد کند این است که حس کند سوالی برای جواب دادن یا مسئله‌ای برای حل کردن وجود دارد. تعلیق همان سوالی است که مخاطب از خودش می‌پرسد. در رمان شما تعلیق‌های زیادی به چشم نمی‌خورد. تعلیق‌های موجود عبارتند از نقشه مانلی درمورد سهراب و سرانجام پروژه‌ی سهراب. این تعلیق‌ها جذابیت خوبی دارند، اما باید بیشتر روی آن‌ها تأکید شود. با توجه به ژانرها و سیر رمان، انتظار می‌رود تعلیق‌های ریز و درشت بیشتری وارد آن شود تا مخاطب برای پیدا کردن جواب سوالی که در ذهنش است وادار به خواندن رمان شود.

کشمکش درونی: این کشمکش‌ها درون ذهن شخصیت‌ها هستند و حالت فیزیکی ندارند؛ مثل افکار ضد و نقیض یا مشغله‌های زیاد فکری بعضی شخصیت‌ها. در رمان کشمکش‌های درونی خوبی به چشم می‌خورد، اما مشکل این است که زیاد نیستند. آوردن یک کشمکش درونی خوب در لحظه‌ای حساس، قوای بسیار زیادی به رمان می‌بخشد و پیشنهاد می‌شود نویسنده عزیز با بازبینی صحنه‌های احساسی یا هیجانی رمان، اندکی از افکار شخصیت‌ها را به آن بیفزاید.
نمونه کشمکش درونی خوب از متن رمان:
خواست به دنبالش برود اما پیش چشم بقیه نمی‌توانست کاری بکند که بعدها بگویند بین دوستش و همکارانش تبعیض قائل می‌شود یا به دوستش خیلی بها می‌دهد! شاید هم عذاب وجدانی به‌خاطر پریا شریفی نداشت، داشت؟ اگر یک روزی می‌شنید که محمد ذره‌ای علاقه به شریفی دارد، قطعاً بعد از اخراج او را در کوره ذوب فلز حل می‌کرد.

نمونه نیاز به توصیف بیشتر:
شنیدن صدای مهیب از کارگاه تولید، سریع خودش را آنجا رساند. مثل همیشه خسارت زده‌بودند! آقای مشرقی که نرمال مجموعه بود، با دیدن صحنه رو به رویش و قطعه‌های تکه شده روی زمین گفت:
- این دستگاه نیاز به فناوری بالا داره ما این کاره نیستیم!
مانلی عصبی از توجیه‌های غلط آن‌ها داد زد:
- شماها نمی‌تونید! این‌همه مدت خوردید و خوابیدید حالا یک قطعه نمی‌تونید درست کنید؟

کشمکش بیرونی:
شامل کشمکش انسان با انسان، انسان با طبیعت و انسان با وقایع است. در رمان شما کشمکش انسان با انسان (کارمندان شرکت با هم، مانلی با سهراب، سهراب با مادرش و...) و کشمکش انسان با وقایع (در تنگنا بودن شرکت به علت تحریم‌ها و موانع بسیار سر راه ساخت قطعه) به چشم می‌خورد که با توجه به ژانرها و ایده‌ی رمان، همین انتظار نیز می‌رفت. کشمکش‌های بیرونی رمان به خوبی پرداخته شده‌اند و برای مخاطب جذابیت خوبی دارند.
نمونه‌ای از کشمکش بیرونی خوب در متن رمان:
حتی موقع بغل کردن هم، جوری دستش را پشت کمر عمه گذاشت که اصلاً نیرویی به لباس وارد نشد! هرچه ستاره و مادرش خود را در آشپزخانه چنگ و دندان می‌کشیدند، سهراب آبروی جمع شده را کیلو کیلو بر باد می‌داد. نازنین سریع خودش را جمع کرد و انگار نه انگار که رفتار برادرزاده‌اش با او پس از سال‌ها سرد و خشک بود، پرسید:
- چه خبر عمه؟ از مامانت شنیدم مهندس شدی! سرت شلوغه، نه؟ حالا واقعاً این همه وقت تو شرکتی؟
با اینکه توقع این جواب را نداشت ولی گوش‌هایش مفتخر به شنیدن پاسخی سخت شد:
- مگه مامانم نگفته من مهندس کجام؟ من مهندس اموال ایتامم، کسایی که پدراشون فوت می‌کنن میرم اونجا که اموالو تقسیم کنم برای همین خیلی سرم شلوغه.

·
ایده و پیرنگ:
ایده‌ی رمان درمورد مردی به نام سهراب ستوده است که همراه باقی کارمندان شرکتش، درحال ساخت دستگاهی برای کمک به بیماران سرطانی هستند. به علت تحریم‌ها و قطع صادرات قطعاتی به ایران، خودشان مجبور به ساخت قطعات می‌شوند و از لحاظ مالی و زمانی در تنگنا قرار دارند. از آن‌طرف، مانلی حقیقی که صاحب شرکت رقیب آن‌هاست در مرز ورشکستی است و در تلاش است شرکت سهراب را به نحوی شکست دهد تا در مناقصه‌ی بعدی، شرکت خودش برنده باشد. مانلی با نقشه‌کشی و رشوه دادن، تلاش می‌کند به اطلاعات شرکت سهراب دست پیدا کند و لای چرخ کارهای او چوب بیندازد. تیر او مدام به سنگ می‌خورد، اما باید دید در آینده چه پیش می‌آید.
ایده‌ی داستان جذابیت دارد و درصد کلیشه‌ی آن به نسبت کم است. با شخصیت‌پردازی خوب و کشمکش‌های بیرونی، به جذابیت آن افزوده شده اما عدم وجود توصیفات و تعلیق‌های کافی باعث می‌شود ایده همچنان در مرحله‌ی گنگ بودن قرار داشته‌باشد. با بازنگری و برطرف کردن ایرادات نام‌برده، سطح جذابیت و پردازش ایده بالا می‌رود و رمانی گیرا به مخاطب ارائه می‌شود.

· ایرادات نگارشی:
درباره‌ی رعایت علائم نگارشی در رمان ایراداتی دیده شد که در زیر، به آن‌ها پرداخته می‌شود.
استفاده از کاما بین جملات گاهی به چشم نمی‌خورد یا درجای نادرستی به کار رفته بود. مثال:
در شخصیتش نبود کت و شلوارش را اتو کند برای همین، هر روز کت و شلوار جدید می‌پوشید ❌️
در شخصیتش نبود کت و شلوارش را اتو کند، برای همین، هر روز کت و شلوار جدید می‌پوشید ✅️

- سلام بله ممنون. ❌️
- سلام. بله، ممنون. ✅️

نه یک مرتبه بلکه مکرر تماس می‌گرفت! ❌️
نه یک‌مرتبه، بلکه مکرر تماس می‌گرفت. ✅️

با‌ر‌ها در مناقصه‌ها انتخاب شده‌بود اما این‌بار حساس‌تر از دفعات پیش بود ❌️
با‌ر‌ها در مناقصه‌ها انتخاب شده‌بود، اما این‌بار حساس‌تر از دفعات پیش بود ✅️

چندسالی بود که شرکت دانش بنیان را مدیریت می‌کرد اما هیچ‌گاه ❌️
چندسالی بود که شرکت دانش بنیان را مدیریت می‌کرد، اما هیچ‌گاه ✅️

می‌دانست بینشان همیشه شوخی هست برای همین از هم دلگیر نمی‌شدند. ❌️
می‌دانست بینشان همیشه شوخی هست، برای همین از هم دلگیر نمی‌شدند. ✅️

سیل تبریکاتشان به سویش روان شد، جوابشان را داد ❌️
سیل تبریکاتشان به سویش روان شد. جوابشان را داد ✅️

ساخت این قطعه زمان بر بود، لب به اعتراض باز کرد: ❌️
ساخت این قطعه زمان‌بر بود. لب به اعتراض باز کرد: ✅️

خانوم شریفی، مسئول کنترل کیفیت مجموعه به سمتش آمد ❌️
خانم شریفی، مسئول کنترل کیفیت مجموعه، به سمتش آمد ✅️

فکر می‌کرد همه کمین کرده‌اند، تا حق او را بخورند! ❌️
فکر می‌کرد همه کمین کرده‌اند تا حق او را بخورند. ✅️


در رمان، استفاده‌ی زیادی از علامت تعجب دیده می‌شود که درست نیست. علامت تعجب در آخر جمله‌های تعجبی، تأکیدی و عاطفی؛ بعد از اصوات، و برای مخاطب قرار دادن اشخاص به کار می‌رود.
نور به چشمانش بخشیده شد!
دستپاچه پرسید: ❌️
نور به چشمانش بخشیده‌شد. دستپاچه پرسید:
✅️

دلش شاد بود! در طول مسیر پارکینگ تا شرکت، صد ایده رنگی داد! ❌️
دلش شاد بود! در طول مسیر پارکینگ تا شرکت، صد ایده رنگی داد. ✅️

هرچه بود او دلش می‌خواست آدم قابل احترام و معتبری شود، مانند پدرش! ❌️
هرچه بود او دلش می‌خواست آدم قابل احترام و معتبری شود، مانند پدرش. ✅️

دیگر به حرف محمد گوش نمی‌داد و تا دو شب فیلم مضخرف نمی‌دید! چشمانش جایی را نمی‌دیدند! ❌️
دیگر به حرف محمد گوش نمی‌داد و تا دو شب فیلم مزخرف نمی‌دید! چشمانش جایی را نمی‌دیدند. ✅️


همچنین دیده می‌شود که گاهی ؛ را به عنوان کاما به کار برده‌اید که اشتباه است و باید ویرایش شود. با این‌حال استفاده‌ی درست از ؛ هم در طول رمان دیده می‌شود.
مانلی به سرعت از کنارش عبور کرد و رفت؛ دکتر نفس عمیقی کشید ❌️
مانلی به سرعت از کنارش عبور کرد و رفت. دکتر نفس عمیقی کشید ✅️

محوطه شرکت بزرگ بود؛ اگر می‌توانست بخشی از کارگاه را بیرون ببرد یا حتی آن بخش را به کارگاه اضافه کند، خیلی خوب می‌شد. ❌️
محوطه شرکت بزرگ بود، اگر می‌توانست بخشی از کارگاه را بیرون ببرد یا حتی آن بخش را به کارگاه اضافه کند، خیلی خوب می‌شد. ✅️

حرف تمام شرکت‌های دانش بنیانی که در زمینه پزشکی و... فعال بودند؛ الگو قرار دادن شرکت ستوده، برای خودشان بود. ❌️
حرف تمام شرکت‌های دانش بنیانی که در زمینه پزشکی و... فعال بودند، الگو قرار دادن شرکت ستوده برای خودشان بود. ✅️


به جای گیومه «»، از 《》استفاده شده که درست نیست و باید در تمامی پارت‌ها ویرایش شود.
《با اجازه‌ای》❌️
«با اجازه‌ای» ✅️
《نه》ای گفت ❌️

«نه»ای گفت ✅️

نیم‌فاصله برای افعال ماضی نقلی و بعید گاهی رعایت شده اما گاهی خیر. در نوشتن "ها" و "های" جمع، نیم‌فاصله گاهی رعایت نشده و در نوشتن کلمات مرکب نیم‌فاصله رعایت نشده.
زمان بر ❌️
زمان‌بر
✅️
آماده شده هست ❌️
آماده‌شده هست ✅️
هفت ماه ❌️
هفت‌ماه ✅️
یادش آمده باشد ❌️
یادش آمده‌باشد ✅️
پارتی بازی ❌️
پارتی‌بازی ✅️
چشم آبی ❌️
چشم‌آبی ✅️
مبل های ❌️
مبل‌های✅️
برگه ها❌️
برگه‌ها✅️
برادری‌هم ❌️
برادری هم ✅️
نمیکنه ❌️
نمی‌کنه ✅️
آقای‌دکتر ❌️
آقای دکتر ✅️
حیرت زده ❌️
حیرت‌زده ✅️


تناسب فعل و فاعل اکثراً رعایت شده‌بود، اما چند مورد عدم تناسب و همچنین چند مورد پرش زمانی به چشم می‌خورد:
صدای داد و بیداد‌های دختری نظرش را جلب کرد؛ رو به منشی دکتر مقدم توپید: ❌️
در این جمله، فعل "توپید" به شخصیت داستان ما برمی‌گردد که نظرش جلب شده و نه به دختری که در حقیقت فاعل این کار است.
صدای داد و بیداد‌های دختری نظرش را جلب کرد. دختر رو به منشی دکتر مقدم توپید: ✅️
یا
صدای داد و بیداد‌های دختری نظرش را جلب کرد که رو به منشی دکتر مقدم می‌توپید: ✅️

محمد آرام کیف را گذاشت و قاب عکس را برداشت؛ می‌دانست قطعاً رفیق ده ساله‌اش از این رمز ندادنش ناراحت شده، اما چاره ای نداشت. ❌️
در این‌جا قسمت اول متن به محمد و قسمت دوم به سهراب مربوط است، اما به علت استفاده از ؛ و نام نبردن فاعل، این‌طور برداشت می‌شود که مربوط به محمد است.
محمد آرام کیف را گذاشت و قاب عکس را برداشت. سهراب می‌دانست قطعاً رفیق ده ساله‌اش از این رمز ندادنش ناراحت شده، اما چاره ای نداشت. ✅️

حین کار، محمد برگه‌هایی را از روی میز به سمت او هل داد؛ نیم‌نگاهی به کاغذ ها کرد و گفت: ❌️
همان توضیحات بالا درمورد این جمله صدق می‌کند.
حین کار، محمد برگه‌هایی را از روی میز به سمت او هل داد. سهراب نیم‌نگاهی به کاغذها کرد و گفت: ✅️

چنان دروغ‌های شاخ‌داری از خودش می‌ساخت، که قصد کرد همانجا مهر اخراج را بر پرونده‌اش بکوبد. ❌️
قسمت اول جمله به خانم شریفی و قسمت دوم به سهراب مربوط است.
دخترک چنان دروغ‌های شاخ‌داری از خودش می‌ساخت، که او قصد کرد همانجا مهر اخراج را بر پرونده‌اش بکوبد. ✅️
 
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
فعال انجمن
May
603
1,319
مدال‌ها
2
برگه های قرارداد را مرتب شده جلوی او قرار گرفت؛ خودکار را از روی میز داشت و تک‌تک برگه ها را مروری کوتاه می‌کرد و امضا می‌زد؛ دکتر پیشانی‌اش را کمی ماساژ داد و با عقب راندن موهای جو گندمی‌اش به عقب گفت:
- می‌دونم تقاضای سنگینی هست اما چاره‌ای نیست. باید این دستگاه ظرف هفت ماه دیگه تحویل داده بشه.
با تردید پرسید:
- می‌تونین دیگه؟ ❌️ (فعل جمله اول هماهنگ نیست و استفاده نا به جا از ؛ همچنین فعل "پرسید" به دکتر بازنمی‌گردد و به غلط، به سهراب بازمی‌گردد)
برگه‌های قرارداد را مرتب‌شده جلوی او قرار داد و خودکار را از روی میز برداشت. تک‌تک برگه ها را مروری کوتاه می‌کرد و امضا می‌زد. دکتر پیشانی‌اش را کمی ماساژ داد و با عقب راندن موهای جو گندمی‌اش، به عقب گفت:
- می‌دونم تقاضای سنگینی هست اما چاره‌ای نیست. باید این دستگاه ظرف هفت‌ماه دیگه تحویل داده‌بشه.
با تردید ادامه داد:
- می‌تونین دیگه؟ ✅️


پرش‌های زمانی:
هدفون را از روی گوش‌هایش بر‌می‌دارد و نگاهی به برگه‌های پیش رویش می‌اندازد. ❌️
هدفون را از روی گوش‌هایش برداشت و نگاهی به برگه‌های پیش رویش انداخت. ✅️

توانست سهراب را که معطوف نقطه‌ای نامعلوم در آینه است، بیرون بکشد. ❌️
توانست سهراب را که معطوف نقطه‌ای نامعلوم در آینه بود، بیرون بکشد. ✅️


به شیشه کوبید و به خیالش می‌خواهد گلی چیزی بفروشد. ❌️
به شیشه کوبید و به خیالش می‌خواست گلی چیزی بفروشد. ✅️

موارد دیگر:
کی همیشه برات ازین غربت لباس می‌فرستاد؟کی کتابای فنی مهندسی می‌فرستاد؟حالا دکتر شدی برای من قیافه میای؟...چه داداش با معرفتی داشتم خبر نداشتم! ❌️
کی همیشه برات از این غربت لباس می‌فرستاد؟ کی کتابای فنی مهندسی می‌فرستاد؟ حالا دکتر شدی برای من قیافه میای؟! چه داداش بامعرفتی داشتم خبر نداشتم! ✅️
*نشانه نگارشی هیچ‌گاه به واژه‌ی بعد از خودش نمی‌چسبد.


دستور زبان در اکثر رمان رعایت شده و فقط یکی دو مورد به‌هم ریختگی ارکان جمله به چشم می‌خورد:
دعوای بدی کردند سر گرفتن میز دوم ردیف ❌️
دعوای بدی سر گرفتن میز دوم ردیف کردند✅️
حتی محمد همان زمان هم آرایشگر درون داشت.❌️
محمد حتی همان زمان هم آرایشگر درون داشت.✅️


مورد دیگری که زیاد در رمان مشاهده شد، استفاده از ِ آخر جمله به جای "ه" است که باید ویرایش شود:
کلید فایل پشت قاب عکسِ. ❌️
کلید فایل پشت قاب عکسه. ✅️
عملاً یک نیروی اضافیِ! ❌️
عملاً یک نیروی اضافیِ! ✅️
اینجا محل کارِ؟ ❌️
این‌جا محل کاره؟ ✅️


هم‌چنین ایرادی در نوشتار دیالوگ‌های بین اشخاص در سراسر رمان دیده شد که باید اصلاح گردد:
محمد خونسرد گفت:
- کلید فایل اتاقتو پیدا نمی‌کنم، کجا گذاشتی؟
سهراب: سر قبرم! ❌️
محمد خونسرد گفت:
- کلید فایل اتاقتو پیدا نمی‌کنم، کجا گذاشتی؟
- سر قبرم! ✅️
** در این‌جا، گفتگوی تلفنی تنها بین محمد و سهراب است و نیازی به آوردن اسم نیست. اسم در صورتی آورده می‌شود که گوینده‌ی حرف از قبل مشخص نباشد یا بیشتر از دو نفر در گفتگو حضور داشته‌باشند. این امر زیاد در رمان دیده می‌شود و نیاز به ویرایش دارد.


در رمان غلط‌های تایپی به چشم می‌خورد که با یک‌بار بازنگری رمان و با دقت بررسی کردن هر پارت توسط نویسنده محترم رفع خواهد شد.
آشفته خانه ❌️
آشفته‌ی خانه ✅️
دو هفته دیگر ❌️
دو هفته‌ی دیگر ✅️
دو نفره ❌️
دونفره ✅️
نوچ ❌️
نُچ ✅️
**نوچ صفتی‌ست که برای چسبناک بودن چیزی به کار می‌رود.
خانوم ❌️
خانم ✅️
یه خورده ❌️
یه خُرده ✅️
اشتباهایی ❌️
اشتباه‌هایی ✅️
خودکار را از روی میز داشت ❌️
خودکار را از روی میز برداشت ✅️
محمد دور انگشت اشاره‌اش پیچید ❌️
محمد دستش را دور انگشت اشاره‌اش پیچید ✅️
با کاغذ برانده بود. ❌️
با کاغذ بریده‌بود. ✅️
چواب ❌️
جواب ✅️
ستاره با چشمانش از حدقه درآمد! ❌️
ستاره چشمانش از حدقه درآمد. ✅️
ازین ❌️
از این ✅️
میزاری ❌️
می‌ذاری ✅️
بیافته ❌️ بیفته ✅️
بلاخره ❌️ بالاخره ✅️
حین بلندی کشید. ❌️
هین بلندی کشید. ✅️
مضخرف❌️
مزخرف ✅️

پرش‌های زمانی و مکانی به خوبی با *** تفکیک شده‌اند و عدم رعایت این مورد به چشم نمی‌خورد.

· ضعف‌ها و نقطه قوت:
نقاط قوت: عنوان، ژانرها، لحن و بافت، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، شخصیت‌پردازی درونی، زاویه دید، کشمکش بیرونی، ایده
نقاط ضعف: خلاصه، جلد، مقدمه، آغاز، میانه، سیر رمان، شخصیت‌پردازی بیرونی، توصیفات صحنه، تعلیق، کشمکش درونی، پیرنگ، ایرادات نگارشی

· سخن آخر منتقدو دیدگاه کلی از نظر یک خواننده:
دوست عزیز، ایده‌ی جدید و جالبی دارید و بی‌صبرانه منتظر دیدن گسترش اون و رشد رمانتون هستم. از خوندن رمانتون لذت بردم و خوشحالم که کمکی به پردازشش کرده باشم. با آرزوی پیشرفت روزافزون، قلمتون مانا 🌷
 
بالا پایین