به نام خالق قلم
عنوان: چنگار
نوشته: حنانه بامیری @حـــنـــا
عنوان:
چنگار، از یک واژه تشکیل شده است و به معنی خرچنگ و معنی عربی آن سرطان است. در فرهنگ عمید نوعی بیماری که ورم و زخمش شبیه پای خرچنگ است معنی شده است. عنوان تک کلمهای و از اندازه مناسبی برخوردار است، هیچ کلیشهای ندارد و جذابیت خوبی هم برای مخاطب دارد؛ در عینحال لودهنده داستان نیست و ابهام خوبی را ایجاد میکند. با توجه به اینکه داستان درباره دورانیست که بیماری کرونا شیوع پیدا کرده بود، عنوانی درست و درخور است که میتواند با ژانرهای اجتماعی و همچنین جنایی مرتبط باشد. اما ژانر عاشقانه را در بر نمیگیرد. همچنین عنوان با خلاصه، مقدمه و محتوا ارتباط خوبی دارد.
ژانر:
ژانر انتخابی نویسنده عزیز
اجتماعی، جنایی، عاشقانه است. براساس اولین انتخاب نویسنده، ژانر اجتماعی ژانر غالب رمان در نظر گرفته شده است که تا اینجای داستان میتوان به بیماری کرونا و تاثیرات آن بر جامعه اشاره کرد. بهطور مثال میتوان به خیابانهای خلوت و دانشگاه خالی از حضور دانشجویان اشاره کرد یا ترس و اضطرابی که شیوع کرونا در آحاد جامعه ایجاد کرده بود. درباره ژانر جنایی با اینکه تا اینجای داستان تنها یک جنایت رخ داده است که کاملا شرایط ژانر جنایی را دارد چرا که درباره صحنه جنایت بهخوبی توصیفاتی صورت گرفته است. اما از انجا که جنبه مسائل پلیسی پررنگتر است پیشنهاد میکنم ژانر پلیسی را هم اصافه کنید و در صورتی که جنبه جنایی داستانتان در همین حد باقی خواهد ماند میتوانید ژانر جنایی را حذف و پلیسی را جایگزین کنید. در غیر این صورت میتوانید هر دو ژانر را در کنار هم داشته باشید. درباره ژانر عاشقانه هم تا اینجای داستان به عشق سایه و همسرش و همینطور نامه عاشقانه ماهان محبی به سایه میتوان اشاره کرد اما از آنجا که هنوز در ابتدای داستان قرار داریم انتظار عاشقانههای بیشتر از این را در آینده داریم.
خلاصه:
خلاصه به زبان ادبی سادهای نوشته شده است، کلیشه فراوانی دارد و ابهامی برای مخاطب ایجاد نمیکند. نویسنده عزیز باید در نظر داشته باشد خلاصه بعد از عنوان اولین بخش داستان است که خواننده آن را میخواند. پس باید خلاصه در ذهن خواننده ابهام و سوال ایجاد کند. خلاصه باید جزئیاتی از داستان را تحت جملههایی زیبا و پر از خلاقیت داشته باشد که درعین حال لو دهنده سیر رمان هم نباشد. اما خلاصه رمان شما بهشدت لو دهنده است و این از جذابیتش برای مخاطب کم میکند.
خلاصه بیشتر از اینکه با ژانرهای انتخابی یعنی اجتماعی، جنایی و عاشقانه مرتبط باشد، با ژانر معمایی هماهنگی دارد. نامه خودکشی همکار دکتر معتضد که کلید شروع ماجراهای داستان است بیشتر به ژانر معمایی ارتباط دارد و همینطور ذکر منجلابی که دکتر معتضد را با خود درگیر میکند.
حجم خلاصه در حد استاندارد (۳ تا ۹ خط) است و با مقدمه و محتوای داستان هم ارتباط خوبی دارد.
جلد:
تصویر جلد، تصویری از شهریست به هنگام گرگ و میش هوا که به نظر میآید خالی و مخروبه است و فردی پشت به تصویر با تفنگ و کولهای بر دوش قرار دارد. تصویر جلد با هیچکدام از ژانرهای انتخابی هماهنگی ندارد و بیشتر به ژانر تریلر میخورد. تنها میتوان به علت خرابی و آتشسوزی شهر و خلوتی آن که در تصویر مشخص است کمی آن را با ژانر اجتماعی مرتبط دانست اما این مقدار هم چندان قابل تامل نیست.
فونت بهکار رفته و طراحی و رنگ آن زیباست و با تصویر هماهنگی خوبی دارد و جمله درج شده در بالای آن مصرعی از شعری از سناییست که به عنوان مقدمه هم آمده است. مصرع فوق با عنوان مرتبط است و از ذات پلیدی میگوید که برای ضربه زدن به دیگران و رسیدن به جایگاهی برتر دست به هر کاری میزند. مصرع آورده شده با ژانر اجتماعی ارتباط خوبی دارد اما با ژانر جنایی و عاشقانه ارتباطی ندارد.
مقدمه:
سه بیت شعر از میان قصیدهایست از سنایی که از ذات پلید و اهریمنی میگوید و حرص و آز رسیدن به جایگاه بلندمرتبه آن هم با هر روش ناپسند و یا ضرر رساندن به دیگران. بیتهای انتخاب شده از میان قصیدهای بلند، بسیار زیبا و پرمعنی هستند. مقدمه کلیشهای ندارد و در حد استاندارد(۳تا۹ خط) است. مقدمه زیباست و جذابیت خوبی برای مخاطب دارد. اگرچه کمی کوتاه است اما به ذات بد کسانیکه بهخاطر منفعت خود حاضر به ویرانی دیگران هستند اشاره میکند که با ژانر اجتماعی هماهنگی دارد. شاید تا حدی و در واقع خیلی کم، از آن جهت که جنایتکاران هم همین خصوصیات اخلاقی را دارند بتوان به ژانر جنایی هم نسبتش داد اما نهچندان.
داستان هنوز در آغاز خود قرار دارد و چندان نمیتوان بهمیزان ارتباط مقدمه با محتوای داستان پی برد و باید منتظر ادامه آن بود.
آغاز:
داستان از جایی شروع میشود که سایه، که پزشک متخصص زنان است به دیدن نوزادی که صبح همان روز خودش او را دنیا آورده بود میرود. نوزادی که در هفت ماهگی و به علت ابتلای مادرش به کرونا به دنیا آمده و مادرش را در بدو تولد از دست داده و پدرش هم به دلیل ابتلا به کرونا در بخش مراقبتهای ویژه بستریست. موضوعی که ذهن سایه را به خود مشغول کرده آینده نوزادیست که بیمادر به دنیا آمده و پدرش هم حال خوبی ندارد.
آغاز با قلم زیبای نویسنده از جذابیت خوبی برخوردار است و کلیشهای هم ندارد. آغاز با ابهاماتی که سوالها و تعلیقهایی را ایجاد کردهاند شروع شده است؛ مثل اینکه کرونا قرار است چه تاثیری روی زندگی سایه بگذارد؟ که میتواند یکی از تعلیقهای ابتدایی و خوب داستان هم باشد. یا سرنوشت نوزاد تازه متولد شده که بعد مشخص میشود پدرش هم فوت میکند، چیست؟ و این نشاندهنده این است که در شروع رمان خود موفق عمل کردهاید اما کمی در توصیفات مکان و آوا ضعیف عمل کردهاید مثلا محیط بیمارستان و محلی که نوزاد در آن وجود دارد نیاز به توصیف بیشتری دارد. همچنین توصیف آوا که اگرچه به دو مورد اشاره کرده بودید که صدای بم مرجان از پشت چند لایه ماسک و بعد صدای پیج کردن از بلندگوی بیمارستان بود اما توصیفات شما میتوانست بیشتر از اینها باشد. چرا که بیمارستان آن هم در دوران کرونا قطعا شلوغتر و مملو از صداهاست. اما در توصیف شخصیتهای درونی و بیرونی خوب عمل کردهاید. درواقع میتوان گفت این مقدار توصیف برای آغاز کافیست. کشمکشهای درونی و بیرونی هم کافی و مناسب هستند.
تنها مسئلهای که وجود دارد که باعث سردرگمی خواننده میشود؛ در همان آغاز رمان و در پارت اول و دوم بهنظر میرسد در دو جا فاصله زمانی و مکانی را بدون گذاشتن (***) و پشت سر هم آوردهاید. یکی جایی که سایه مقابل در شیشهای ایستاده و برای نوزادی که مادرش مرده دل میسوزاند و بعد ناگهان با صحنه برخورد سایه و مرجان مواجه میشویم بیآنکه متوجه شویم چه شد؟! صحنه بعد هم آنجاییست که پدر نوزاد تازه متولد شده با به زبان آوردن نامی که انتخاب او و همسرش برای فرزندشان بوده میمیرد. این دو قسمت را بهتر است با (***) جدا کنید تا خواننده دچار سردرگمی نشود.
میانه:
اوج و فرودهای بسیار خوب و جذابی در داستان وجود دارد. میانه با مرگ پدر نوزادی که سایه او را به دنیا آورده و بعد ابتلای سایه به کرونا و پس از آن هم مرگش ادامه پیدا میکند.
اما اوج داستان تا اینجا که نوشته شده مربوط به زمانیست که مخاطب از وقوع قتلی که به ظاهر خودکشیست پی میبرد. قتل پزشکی که همکار سایه بوده و طی نامهای پر از احساس او را معشوق خود خوانده است و میگوید خودش را میکشد تا در آن دنیا به وصل او نائل آید. مسئول پرونده پس از بررسی نشانهها و مدارک به دکتر معتضد که همسر سایه بوده به عنوان مجرم احتمالی مشکوک و او را دستگیر میکند. قتلی که خود به تنهایی تعلیقها و سوالهای بسیار خوبی را در ذهن خواننده ایجاد میکند و او را تشویق به ادامه خواندن داستان میکند.
از طرفی اوج دیگری هم در داستان وجود دارد آن هم رشد و تولد قریبالوقوع فرزند سایه و دکتر معتضد است که از طریق رحم اجارهای ماههای آخر رشد جنینیاش را میگذراند. مسئلهای که به خوبی احساسات و عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد و داستان وقتی جالب میشود که درست در لحظه تولد کودکی که حالا برای دکتر معتضد، مادر و خواهر سایه حکم یادگار و بازمانده او را دارد، دکتر معتضد دستگیر میشود.
بازی با کلمات و آوردن کشمکشهای درونی و بیرونی مناسب، شخصیتپردازی درونی خوب و توصیف احساسات درست در داستان شما باعث شده اثر شما اثری جذاب و خواندنی شود که این نشاندهنده این است که شما در این امر بسیار توانمند هستید.
تنها چیزی که به نظر میرسد در رمان شما کمی نیاز به پرداخت بیشتر دارد توصیفات مکان و تا حدی آوا و صداست و همچنین کمی بیشتر توصیفات بیرونی شخصیتها که در ادامه بیشتر به آن میپردازیم.
سیر رمان:
سیر رمان متعادل است و داستان نه تند جلو میرود و نه کند. اتفاقات پشت سرهم یا دیر رخ نمیدهند یا افراد بیجهت و بیمقدمه وارد داستان نمیشوند اما در سیر رمان شما چند ایراد جزئی وجود دارد.
مثلا در یک پارت این جمله را آوردهاید و سایه را با نام فامیل سراج معرفی کردهاید:
"جُور تعهّد به کارت رو من باید بکشم
خانم دکتر سراج.(۸#)
اما در پارت بعد و بعد از آن سایه با نام فامیل سعادت شناخته میشود که بهتر است این مورد را ویرایش کنید.
"در طول روز چون
خانم سعادت وقت رسیدگی به خودشون رو ندارن و حواسشون پرت مریضهاست، شبا مریض میشن.(۹#)"
مورد بعدی هم در جایی که صحنه خودکشی محبی را شرح میدهید در ابتدا از طنابی که قرمز رنگ است میگویید و بعد از طناب قهوهای.
مورد بعدی هم مربوط میشود به زنیکه رحمش را برای حمل جنین خانواده معتضد اجاره داده است که در ابتدا اشاره کردهاید که زن با پسر ۸ سالهاش زندگی میکند اما بعد در هنگام زایمانش سروکله شخصی که همسر اوست پیدا میشود. این قسمت کمی گنگ است اگر زن همسر دارد بهتر است در همان گفتوگوی کسری و خواهر سایه این موصوع را هم بگنجانید تا خواننده دچار سردرگمی نشود.
مونولوگها و دیالوگها:
تناسب بین دیالوگها و مونولوگها بهخوبی رعایت شده است.
در دیالوگها و مونولوگها از علائم نگارشی مناسب با حالت و نوع بیان جمله و شخصیتها استفاده شده است که به درک و فهم بهتر آنها کمک میکند.
لحن و بافت:
لحن داستان درحالت مونولوگهای ادبی و دیالوگهای محاورهایست و این امر در همه پارتها رعایت شده است و پرش لحن در آنها دیده نمیشود.
شخصیت پردازی:
به توصیف شخصیت که شامل شخصیتپردازی درونی یا رفتاری و همچنین بیرونی و ظاهریست گفته میشود. شخصیتپردازی رکن مهمیست که باعث جذب خواننده و همذاتپنداری او با شخصیتهای داستان میشود. توصیفات شخصیتها چه بیرونی و چه درونی باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند.
شخصیتپردازی بیرونی خوب است اما با توجه به سیر رمان میتواند بیشتر از اینها هم باشد. گاهی هم از توصیفات مستقیم شخصیتها استفاده کردهاید که بهتر است به توصیفات غیرمستقیم تبدیل شوند چرا که توصیفات مستقیم اثر زیبای شما را دچار کلیشه میکنند و از جذابیت توصیفات شما میکاهند.
برای مثال:
"دست کسری میان موهای پرپشت جو گندمیاش نشست. اگر چه سنّش به چهل نرسیده بود، اما دست روزگار زودتر از موعد گرد پیری را بر ریش و بر مویش نشانده بود.
و
کسری چشمان فندق رنگش را نثار صورت ترسیده اما متظاهر سایه کرد."
توصیفی خوب و زیبا از شخصیت دکتر معتضد که به صورت گامبهگام انجام شده و غیر مستقیم است. و این همان چیزیست که در همه توصیفات انتظارش را داریم. اما با اینحال توجه داشته باشید که توصیف ظاهری شخصیتها تنها به رنگ مو و ریش و چشمانشان برنمیگردد؛ قد و قواره، خصوصیات ویژه ظاهری، نحوه پوششان که خود میتواند نشاندهنده شخصیت خاصشان باشد و یا وجود ویژگیهای خاص مثل جای زخم، لک، خال یا نشانههای دیگر هم میتوانند بخشی از توصیف بیرونی شخصیتها باشند.
شخصیت پردازی درونی بهخوبی انجام شده است؛ آنقدر که میتوان برای شخصیتها ویژگیها و خصوصیات اخلاقی و رفتاری خاصی قائل شد. برای مثال شخصیت دکتر معتضد شخصی آرام و تحصیل کرده است که حتی در شرایط سخت عزاداری همسر دوست داشتنیاش میتواند خوددار باشد.
یا شخصیت سرگرد ثابت که فردی دقیق و تیزبین و بسیار باهوش است و از قرار در شغل خود بسیار حاذق و مسئولیتپذیر است.
"انگشتان دستانش را درهم قلاب کرد و طبق عادت گره اخمش درهم تنیده شد؛ هروقت عمیق میاندیشید، پیشانیاش چین میافتاد و ابرویش خم میشد."
توصیفی از شخصیت درونی سرگرد ثابت که نشان میدهد در هنگام تفکر چگونه عمل میکند.
توصیفات:
توصیفات لازمه صحنهپردازیها و فضاسازی یک داستان هستند و در باورپذیری و جذابیت داستان نقش مهمی را ایفا میکنند. باید این را هم درنظر داشت که توصیفات از هم مجزا نیستند و در کنار یکدیگر توصیفات کاملتری را ارائه میدهند.
توصیفات باید غیرمستقیم و به دور از کلیشه باشند و بهصورت گامبهگام انجام شوند.
توصیفات مکان را میتوان کم و بیش در داستان شما دید که گاهی مناسب و زیبا و گاهی هم بهصورت مستقیم صورت گرفتهاند اما همانها هم چندان کافی نیستند. با توجه به مکانهایی که داستان شما در آنها روایت میشوند مثل بیمارستان، دانشگاه، خانه دکتر معتضد، اداره آگاهی و محل کار سرگرد ثابت و یا حتی محل قتل ماهان محبی، همگی مکانهایی هستند که معمولا با توصیفات جزئی وصف شدهاند.
برای مثال:
"نگاهش سرتاسر اتاق را کاوید؛ طناب قرمز که به لوستر آویخته شده بود، تکّههای ریخته شدۀ گچ و کریستال دایرهای لوستر که به میانۀ اتاق و زیر چهارپایه گریخته بود، چهار پایۀ چوبین واژگون و لنگۀ دمپایی رو بستۀ مخملگونِ خاکیرنگ که از پا بیرون آمده بود."
توصیفی که درباره اتاق مقتول داستان که قتل هم در آن اتفاق افتاده بود صورت گرفته است. توصیفاتی که مستقیم هستند و از طرفی هم کافی نیستند و میتوانستند به جزئیات بیشتری آن هم به شکل غیر مستقیم انجام شوند و صحنه جنایت را بیشتر از این شرح دهند.
توصیف صدا و آوا هم کموبیش وجود داشت. توصیف صداها در شخصیتپردازی، توصیف مکان و فضای داستان و صحنهپردازی آن کاربرد زیادی دارد که شما تا حدی آن را انجام داده بودید که بیشتر به نحوه صدای افراد اشاره کرده بودید. مثلا:
"سکوت سنگین قبرستان وقیحانه به رویش نیشخند میزد؛ دیگر حتّی صدای گاه و بیگاه کلاغان در قبرستان خالی از جمعیت مملو از مرده نمیپیچید."
توصیفی زیبا و ملموس که درعین ابراز سکوت سنگینی که بر فضای قبرستان مستولیست، دلیل سکوت را هم بیان میکند.
توصیف احساسات و هیجانات بسیار عالی هستند. شما بهخوبی و با قلم زیبای خود توانستهاید احساسات و حالات رفتاری شخصیتهای داستانتان را توصیف کنید و میتوانم بگویم در این امر بسیار عالی عمل کردهاید.
برای مثال:
"آشفته و پریشانحال روی صندلی انتظار بیمارستان نشسته بود؛ گاهی صدای صاعقه رشتۀ مضطرب افکارش را میزدود، گاهی صدای پیج بیمارستان.
از جا برمیخاست؛ ثانیههای طولانی مقابل درب ممنوعۀ اتاق عمل میایستاد و وقتی ناکام میماند از دیدن نوزاد و مادرش، مستأصل سرجایش بازمیگشت.
مشتاق و محتاج بود؛ برای در آغوش گرفتن طفلی که اگرچه در بطن عشقش نبود، اما ثمرۀ عشقشان بود؛ ثمرۀ روزها حسرت و حاصل ماهها افسوس."
شما بهخوبی لحظات پرتب و تاب انتظار دیدن فرزند را از سوی یک پدر که همسرش را هم از دست داده و درعین حال بهشدت مشتاق دیدن ثمره عشقشان است توصیف کردهاید. آنقدر که میتوانید مخاطب را در چنین صحنهای با شخصیت خود همراه کنید.
زاویه دید:
داستان توسط سوم شخص روایت میشود و تا اینجای داستان تغییری در زاویه دید دیده نمیشود. برحسب ژانرها، سیر و محتوای داستان بهنظر میرسد انتخاب شما برای زاویه دید بسیار بهجا و مناسب است چرا که زاویه دید سومشخص دست شما را برای توصیفات و ایجاد تعلیق و کشمکش بیشتر بهخوبی باز میگذارد.
کشمکش و تعلیق:
شروع داستان با تعلیقهای خوبی که پیشتر به آنها اشاره کردم آغاز میشود. تعلیقها در طول رمان ادامه مییابند و بزرگترین آنها معماها و رازهای پشت قتل ماهان محبیست و نامه عاشقانهای که از خود بهجای گذاشته است. همینطور سرانجام دکتر معتضد بهعنوان فرد مشکوک به قتل و اینکه قاتل واقعی چه کسی میتواند باشد، سوالهاییست که در ذهن خواننده ایجاد میشود.
کشمکشها همان موانع و تقابلهاییست که برای شخصیتهای اصلی داستان پیش میآیند که شامل کشمکشهای بیرونی و درونی هستند.
کشمکشهای بیرونی در داستان شما بسیار خوب و مناسب بودند. کشمکش شخصیتها با یکدیگر مثل کشمکش سایه و کسری با یکدیگر، مادر و خواهر سایه با کسری پس از فوت او و یا سرگرد ثابت با دکتر معتضد که بهخوبی بهآنها پرداخته بودید.
همچنین اتفاقاتی مثل شیوع بیماری کرونا، فوت سایه و قتل ماهان محبی هم بخشی از کشمکشهای بیرونی داستان هستند.
کشمکشهای درونی هم در داستان شما بسیار خوب و بهجا هستند. شخصیتهای داستان بهخوبی در لحظههای خاص و تحت تاثیر احساسات خاص خودشان و همچنین بازخوردهایی که از محیط و افراد دیگر میگیرند، در تعارضات و افکار درونی خود جستوجو میکنند و با آنها دست و پنجه نرم میکنند. مانند نگرانیهای سایه درباره آینده نوزادی که بهدنیا آورده، یا سرفههایی که او را مشکوک به کرونا کردهاند. و یا تاثرات عاطفی کسری بعد از فوت همسرش و یا وقتی وارد دانشگاهی خالی از دانشجو میشود. همینطور فرزندی که چشمانتظار بهدنیا آمدنش است. و یا واکنشهای فکریاش در برابر دستگیری و اتهام به قتلش، همگی جذاب هستند و بهخوبی مخاطب را پای اثر شما میخکوب میکنند.
ایده و پیرنگ:
داستان در دوره کرونا رخ میدهد؛ دورهای که وحشت ابتلا و مرگ بر جامعه، مشکلات خاصی را بهوجود آورده بود. داستان حول زندگی دکتر کسری معتضد و همسرش دکتر سایه سعادت روایت میشود. سایه که متخصص زنان و زایمان است و با عشق و علاقهای که به کودکان دارد، شغلش را بسیار دوست دارد. از سویی سایه بهدلیل مشکلاتی که دارد توان فرزندآوری را ندارد و برای بچهدار شدن از رحم اجارهای استفاده میکند. اما پس از فوت او بهعلت ابتلا به کرونا، همه چیز بههم میریزد. بچهای که در انتظارش بودند بهدنیا میآید اما بچهای که حالا مادری ندارد و از سویی قتلی اتفاق میافتد که مقتول در نامهای که لحظات پیش از مرگ نوشته از عشق خود به سایه میگوید و دکتر معتضدی که در انتظار فرزندش است، بهعنوان مجرم احتمالی دستگیر میشود چرا که بهنظر میرسد بحث غیرت مردانه وسط است.
ایده داستان بسیار جذاب است و اگرچه کمی کلیشه دارد اما قلم زیبای نویسنده از وقوع این امر جلوگیری کرده است و داستانی جذاب و پرکشش خلق کرده است.
کلیشه در ایده هرچقدر هم که زیاد باشد نیازمند پرداخت مناسب نویسنده است. همان چیزی که شما بهخوبی از پس آن برآمدهاید. تنها کافیست کمی بیشتر بر روی توصیف مکان و صدا و همچنین شخصیتپردازی بیرونی کار کنید.
ایرادات نگارشی:
• ایرادات نگارشی در متن داستان بسیار کم دیده میشود؛ علائم نگارشی تقریبا به درستی استفاده شدهاند بهغیر از:
- به دکتر معتضد!✖️ کلمه به آوا بهحساب میآید و باید بعد از آن علامت تعجب قرار بگیرد و چون این علامت تعجب بعد از خطاب دکتر معتضد آمده بعد از آن ویرگول باید گذاشته شود تا بهصورت حرف اضافه خوانده نشود.
همچنین استفاده زیاد از (...) در جاهایی که نیازی به آن ندارند و اکثر آنها را میتوان با (، ؛ .) ویرایش کرد.
• فاصلهها و نیمفاصلهها هم معمولا رعایت شدهاند اما باز هم گاهی در متن عدم رعایتشان دیده میشود:
هیچوقت✖️ هیچوقت✔️
دنیا دنیا✖️ دنیادنیا✔️
سفید پوش✖️ سفیدپوش✔️
و...
• افعال در جای درست و متناسب با فاعلها انتخاب شدهاند و پرش زمانی در آنها دیده نمیشود. اما در بسیاری از جملات فعل را در اول جمله آوردهاید. باید در نظر داشته باشید که استفاده از فعل در ابتدای جمله چندان در نثر آن هم نثر ادبی جایز نیست؛ تنها میتوان گاهی آن هم در جهت زیبا کردن جمله و یا برای تاثیرگذاری بیشتر و یا تاکید بر روی کلمه خاصی از این تکنیک نوشتاری استفاده کنید یا برخی جملات در محاوره که ممکن است در آنها فعل در اول جمله بیایند. پس پیشنهاد میدهم کمی بیشتر روی این مورد کار کنید.
• در متن داستان اشتباه املایی و تایپی هم بسیار کم دیده میشوند:
کُپُن✖️ کوپُن✔️
معتقید✖️ معتقدید✔️
چهرۀ✖️ چهرهی✔️
طبقۀ✖️ طبقهی✔️
مطرحیه✖️ مطرحه✔️
و...
نقاط قوت:
آغاز، میانه، سیر، ژانر، زاویه دید، منولوگ و دیالوگ، کشمکش و تعلیق، شخصیتپردازی درونی، توصیف احساسات، ایده و پیرنگ
نقاط ضعف:
خلاصه، جلد، مقدمه، توصیفات مکان و صدا، شخصیتپردازی بیرونی
سخن آخر با نویسنده
دوست گرامی، حنانه عزیزم
از خوندن داستان زیبات بسیار لذت بردم. قلم فوقالعادهات و ذهن خلاقت در پرداخت یک ایده خوب و خلق اثرت، بسیار کارآمد، جذاب و ستودنیست.
برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزدلم، قلمت مانا🌹