جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مهم نمونه اشعار و دکلمه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزشات و تمرین گویندگی توسط BardiA با نام نمونه اشعار و دکلمه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 24 بازدید, 9 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزشات و تمرین گویندگی
نام موضوع نمونه اشعار و دکلمه
نویسنده موضوع BardiA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BardiA
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
نمونه‌هایی از اشعار برای تمرین گویندگی
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
*یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مسـ*ـت مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
*زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست،

زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من.

زندگی پینه ی دست پدر است،

زندگی مثل زمان در گذر است….
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
از غزل خوانی چشمان پر از ناز تو آه
من فدای رخ زیبای تو ای حضرت ماه

دلبر ماهرخِ فتنه گرِ شهر آشوب
یک جماعت شده با طرز نگاهت گمراه

جنگ نرم،اسلحه ی مخفی چشمان تو نیست؟
صاحب قتاله ی چشمان سیاه

ای زلیخای زمان،حضرت زیبای جهان
یوسفت خسته شده در کف تنهاییِ چاه

همه گفتیم که بر دلبری ات آمنّا
تو ولی زمزمه ی زیر لبت لا اکراه

جان من بر کف و عشقم همه اش تقدیمت
نور چشمم!تو ببین و تو بگو و تو بخواه

کار من نیست تحمل، که تو چون معجزه ای
به خداوند، به نقاش ظریف تو پناه
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟!

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما…
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

در محفل شعر آمدم و رفتم و… گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت؟!

می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت…
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
من ارگ بــم و خشت به خشتم متلاشی

تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی

این تاول و تب‌خال و دهان سوختگی‌ها

از آه زیــــاد است ، نــه از خوردن آشی

از تُنگ پریدیم به امید رهایـــی

ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی

یک بار شده بر جگرم زخـــم نکاری؟

یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟

هر بار دلم رفت و نگاهی بـه تو کردم

بر گونه‌ی سرخابی‌ات افتاد خراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار

بایست بمیریم چه باشی چـه نباشی
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
زندگی دیکته ای نیست

که آن را به ما خواهند گفت!

زندگی انشایی است

که تنها باید خودمان بنگاریم؛

زندگی می چرخد…

چه برای آنکه میخندد،

چه برای آنکه میگرید…

زندگی دوختن شادی هاست…

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست…

زندگانی هنر هم سفری با رنج است…

زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است…
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
باور کن

آنقدر ها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیند

که نمانند

نباشند

نبینند

و تــو اگر تمامی دنیا را هم حتی به پایشان بریزی

آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنند

تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنند که بروند دور شوند
که نمانند اصلا

پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به هر کسی

لااقل خوب فکر کن ببین از سر علاقه آمده، یا از سر … !

تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن هایِ پر بغض

که دمار از روزگارت درآورد !
 
موضوع نویسنده

BardiA

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,129
3,153
مدال‌ها
5
شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا؟
مثل باران ، تند میبارم نمی آیی چرا؟

خسته ام از درد ، از آهنگ های بیکلام
خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا

غرق در کابوس میمانم مجال خواب نیست..
من چرا تا صبح بیدارم؟ نمی آیی چرا؟

رفته ای! با خاطراتت اشک میریزم هنوز
باز غم در سی*ن*ه میکارم نمی آیی چرا؟

ای دوای درد قلبم، خسته ام از زندگی
آه، محتاج پرستارم نمی آیی چرا

هیچ ک.س من را پرستاری به جز روی تو نیست
از تب این عشق، بیمارم نمی ایی چرا
 
بالا پایین