دلنوشته {نوباوه} اثر •یسنا باقری کاربر انجمن رمان بوک•

[YASNA.B]

عنوان: نوباوه
اثر: یسنا باقری
ژانر: اجتماعی، عاشقانه.
ناظر: @*aram*
مقدمه:
من هنوز کودکم، کودکی که خیال پرواز دارد. کودکی که می‌خندد و گریه می‌کند.
من هنوز کودکم، کودکی که کودک بودن را دوست دارد و نگران خیالات مردم نیست.

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[YASNA.B]

دوست دارم کودک بمانم و نگران هیچ‌چیز نباشم. می‌خواهم کودک بمانم و تمام شب را به آسمان فکر کنم، فقط به آسمان فکر کنم و تمام دردهایم در دزدیده شدن مداد رنگی‌هایم خلاصه شوند.
***​

 

[YASNA.B]

دلم می‌خواهد کودک بمانم، چون هیچ مشکلی در کودک بودن نمی‌بینم. آدمی که کودکی می‌کند، زیباست و قلب مهربانش روی چشم‌های تمام مردم جهان جای دارد.
***​

 

[YASNA.B]

دنیای کودکی آن‌قدر زیباست که هر آدم بزرگسالی دوست دارد یک بار هم که شده به کودکی‌اش بازگردد.
می‌دانم هیچ‌وقت نمی‌توان به کودکی بازگشت، ولی می‌توان قلبی مهربان و زلال داشت.​

 

[YASNA.B]

می‌توانیم قلبی مهربان و زلال داشته باشیم و با نیازردن آدم‌ها خود را در قلب آن‌ها جای بدهیم.
مگر مهربانی فقط مختص کودکان است؟
مهربانی برای تمام مردم جهان است.
مهربانی چیزی نیست که بعد از پانزده سالگی، میان دغدغه‌های مختلف گم شود.
***​

 

[YASNA.B]

این‌ها را گفتم که مقدمه‌چینی کنم و بدانی که دلم برای کودکی‌هایم تنگ شده است. برای کودکی‌هایی که هیچ عذاب وجدان و ترسی از اشتباه و خطا کردن نداشتم و هر اشتباهی، قدمی برای بهتر شدنم بود.
***​

 

[YASNA.B]

دلم برای خودم تنگ شده است.
برای خودم و وقت‌هایی که برای چشم‌های سیاه هیچ‌ک.س، دلتنگ نمی‌شدم.
من خوب بودم، من بد نبودم. من هیچ‌وقت بد مطلق نخواهم بود. من، فقط دلم برای خودم تنگ شده است.
***​

 

[YASNA.B]

یک‌سری چیزها هست که آدم‌ را از بزرگ شدن می‌ترساند.
از خودش، از بقیه، از تفکرات آدم‌ها.
من گیر افتاده‌ام.
من میان این تفکرات گیر افتاده‌ام و یک‌جور عذاب وجدان عجیب و غریبی محاصره‌ام کرده است.​

 

[YASNA.B]

من این نوع از عذاب وجدان را نمی‌شناسم.
من آدمی نبودم که برای خطاهای کوچک و بزرگ عذاب وجدان بگیرم!
من، دلم کودکی‌هایم را می‌خواهد.
دلم نمی‌خواهد بزرگ شوم و قلب سفیدم را سیاه کنم.
****​