جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار نورعلیشاه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط BALLERINA با نام نورعلیشاه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 199 بازدید, 21 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع نورعلیشاه
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
مگر فکنده برخ یار من نقاب امشب
که روشنست جهان همچو آفتاب امشب
دلم که در سر زلفت قرارگاهش نیست
قرار در تو نگیرد در اضطراب امشب
سرای توبه که دی کرده بودمش معمور
بیک کرشمه ساقیش بین خراب امشب
خبر ز نشأه فردا که هیچکس رانیست
چرا ز دست نهم ساغر شراب امشب
مگر خیال توام از جهان نظر بندد
وگرنه بی تو ندارم بدیده خواب امشب
دلم که دوش بکامش زلال وصلت بود
نوازدش بفلک زهره بارباب امشب
چنین لطیفه که نور از نی قلم انگیخت
عجب نه گر شود از فیض فتح باب امشب
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
زهی روی تو خورشید جهانتاب
ندارد بی تو خورشید جهان تاب
مگر می خورده کامروز چشمت
ز رنجوری و مخموریست در خواب
طبیبم چون تب عشقت فزون دید
علاجش از لبت فرمود عناب
نصیحت گرچه اول تلخ داروست
درآخر هست شیرین همچو جلاب
سرشکم گر نگیرد دامن دوست
بگیرد دامن صحرا چو سیلاب
درآن مجمع پریشانی مبادا
که آنجا جمع میباشد احباب
چنین گوهر که نور از خامه افشاند
چه نزد اهل دل دریست نایاب
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
مکن ناصحا منع من از حبیب
که بی گل نیارد بسر عندلیب
منم بلبل و گل رخ دوستان
کجا بلبل از گل نماید شکیب
چه خوش باشد ایام گل در چمن
بهمراه یاران شدن بیرقیب
گه آنجا نشستن گهی خاستن
میان گل و سبزه و عود و طیب
چو دیدار یاران شکفت دل است
الهی شکفت دلم کن نصیب
دلم گرچه ز اغیار بیمار شد
لب یار گشتش علاج و طبیب
چو نور از حبیبان کنون در ذهاب
مرا همزبان عارفست و نجیب
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
بلبل که ز عشق گل نالد به گلستان‌ها
شب تا سحر ار نبود از زاریم افغان‌ها
تنها نه همین بلبل نالا بود از دردت
کز دست غمت گل را چاکست گریبان‌ها
با هیچ مسلمانی نگذاشته ایمانی
هندوبچه خالت در غارت ایمان‌ها
گفتم که بسوزانم در مجمر دل عودت
دل رفت کنون از کف زان جودت احسان‌ها
چشمت کند از ابرو چون عزم کمانداری
صد دسته فرو گیرد تیر از صف مژگان‌ها
بس تیر جگر دوزت آید به دل ریشم
دل‌ریش به خون پیوست از کاوش پیکان‌ها
هر عهد که خود بستی آخر همه بشکستی
ای عهدشکن تا کی بشکستن پیمان‌ها
عمری دل غم‌پرور چون برده به دردت سر
جز درد تواَش دیگر نبود غم درمان‌ها
چون نور کسی یابد طرف حرم وصلت
کز دیده غم سازد او طی بیابان‌ها
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
ساقی بیا در جام کن آنباده گلفام را
تا ریشه از دل برکنم خار غم ایام را
پنهان ز مردم تا بکی نوشم بزیر خرقه می
بی پرده خواهم تا چو جم در دست گیرم جام را
جز خاراند و هم بدل نگذاشت از شادی گل
آن به که آتش در زنم خاشاک ننگ و نامرا
جائیکه با طنبور و نی قاضی و مفتی خورده می
چون محتسب افتد بپی رندان دردآشام را
این سجده تو دمبدم سرگشته پیش هر صنم
توحید خواهی جز یکی بشکن همه اصنام را
چون نور بر آرام دل بودم دلارامی هوس
آخر دلارام آن شدم کز دل ببرد آرام را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
ای عشق تو مدعای دل ها
هم راحت و هم بلای دلها
تا غیر تو ره بدل نیاید
بنشسته در سرای دلها
چون عشق کجاست باوفائی
تا جان بدهد برای دلها
بیگانه ز خویش وآشنا گشت
هر کسکه شد آشنای دلها
زلفت که ز سرکشی نهاده
زنجیر جنون به پای دلها
باری ز چه او نمیکند عرض
با روی تو ماجرای دلها
آخر ز وفا رهی بنه پیش
زین بیش مده جفای دلها
دلها ز تو گرچه دردمندند
دردتو بود دوای دلها
چون نور مرا حضور جانان
روشن بود از لقای دلها
جانا بنگر وفای دلها
زین بیش مجو جفای دلها
دلها همه کشته تو گشتند
ای وصل تو خونبهای دلها
هرکس بجهان گرفته جائی
چون کوی تو نیست جای دلها
بگشای نقاب تا فزاید
از نور رخت صفای دلها
در حق تو مستجاب باشد
دائم بیقین دعای دلها
برایندل خسته ده شفائی
ای لعل لبت شفای دلها
جانا نبود چو نور مهجور
جز وصل تو مدعای دلها
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
الصلا ای عشق رهبر الصلا
عقل گمره را بره بر الصلا
در میان دلربایان دلبری
ک.س ندیده چون تو دلبر الصلا
وصل دلجوی تو کو تا گیردم
از کف هجر ستمگر الصلا
برلب خشگم ببین و رحمتی
کن مرا در دیده تر الصلا
گردر مسجد بمستان بسته گشت
باز شد میخانه را در الصلا
وصل گل آمد که پیمائیم ما
باده گلگون بساغر الصلا
چون قد خوبان دگر بالا گرفت
جلوه سرو صنوبر الصلا
ساقیم بخشد ز جام لعل فام
باده چون یاقوت احمر الصلا
می پرستان را ز چشم لعل خویش
میدهد بادام و شکر الصلا
الصلا گفتم بیاران بارها
باز گویم بار دیگر الصلا
ای بسا گوهر که نور از خامه ریخت
گر توئی جویای گوهر الصلا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
بدست غیر مده زلف پرشکن یارا
مکن ز پنجه غیرت شکسته دل ما را
چنان که بی تو زند جوش لجه اشگم
عجب که سی*ن*ه نجوشد ز رشک دریا را
همین نه دل ز کف شهریان برد چشمت
که رام کرده زرم آهوان صحرا را
شکسته خاطر از آنرو شدم که بر رویت
شکست دست صبا طره چلیپا را
اگر چه سر بفلک سایدش که بیمم نیست
به پیش قد تو سرو بلند بالا را
نظر بچهره زیبا ز جان حرامش باد
کسیکه کرده زمن منع موی زیبا را
شکار ک.س نشود نور بهر دانه و دام
از آنکه هست بلند آشیان عنقا را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
نموده رخش تا جمالی مرا
بدل بسته نقش خیالی مرا
ز هجرش چه نالم که مهرش نمود
زهر ذره راه وصالی مرا
نماید جهان جمله پیش نظر
ز خورشید رویش ظلالی مرا
زبان را چه یارا که گوید جواب
کند از لبش گر سؤالی مرا
ز طاوس حسنش چگویم که دل
ز کف برده پر و بالی مرا
دراین پرده نقش دو از رخش
بود در نظر خط و خالی مرا
چه کم گردد از کوثر رحمتش
بکام ار بریزد زلالی مرا
چه نور از تجلی نورش بدل
رسد هر نفس طرفه حالی مرا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
برافکن پرده از رخسار یارا
بکن مسـ*ـت از می دیدار مارا
شراب بیخودی چندان به پیما
که از سر هیچ نشناسیم پارا
مران از درگهت ما را که شاهان
نمی رانند از درگه گدا را
دلی را کش دوا درد تو باشد
بجز درد تو کی جوید دوا را
جفا چندین مکن ترسم فراموش
کنی چون دیگران رسم وفا را
دلم چون غنچه از غیرت شود خون
بکویت بینم ای گل گر صبا را
بیا آئینه از نورت بنه پیش
ببین در وی جمال باصفا را
 
بالا پایین