جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار نورعلیشاه

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط BALLERINA با نام نورعلیشاه ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 197 بازدید, 21 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع نورعلیشاه
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BALLERINA
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
دمی خواندم من خاکی کتاب آسمانی را
که دانستم ز دل پاکی علوم دو جهانی را
نه عالم بود نه آدم نه با سرت سری محرم
که علمت کرد در یکدم عیان کنز نهانی را
چو علمت را عیان آمد ازو پیدا جهان آمد
بجسم مرده جان آمد همه انسی و جانی را
بدانستند چون اشیاء ترا یکتای بی همتا
نمودند از پیت گویا زبان بی زبانی را
یکی در ذکر تمجیدت یکی در فکر تحمیدت
گشوده باب توحیدت در درج معانی را
ز امر تست گلریزی خزان عمر پیری را
ز حکم تست سر سبزی بهار نوجوانی را
برو ای زاهد خود بین ملاف از خویشتن چندین
چو نور بینوا بر چین بساط نکته دانی را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
زهی نام تو سر دفتر کتاب نکته دانی را
بلند از نام تو افسر بسر کنز معانی را
بیا ای ساقی رندان بده جامیکه در دوران
به پیران کهن بخشد ز نو عهد جوانیرا
عجب نبود اگر احیا کند خضر و مسیحا را
لب لعلت که روح آمد حیات جاودانی را
چو خوشبودی بهارو دی بسیر و صحبت یاران
نبودی گر خزان در پی بهار زندگانی را
نگارینا اگر خواهی بهار اندر خزان بینی
بروی زرد من بنگر سرشک ارغوانی را
سرشک از چشم خون پالا توان بیرون نمود اما
ز دل نتوان برون کردن غم درد نهانی را
سبکروحانه گر خواهی نهی پابر سر گردون
برو چون نور بیرون کن ز سر این سرگردانی را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
تا مهر روی یار برآمد ز بام ما
افتاد عکس طلعت ساقی بجام ما
روز نخست منشی تقدیر سر غیب
بنوشته بر جریده هستی دوام ما
ساقی بیار باده که بر روی نقد دل
زد سکه نقش خاتم لعلش بنام ما
غیر از صبا ز گلشن جان کیست تا برد
هر صبحدم بحضرت جانان سلام ما
تا از کمند دهر جهانی سمند عمر
در دست باده داده چه نقش و چه نام ما
از موی مشکفام تو برخاست نافه
خوشتر ز بوی نافه چین شد مشام ما
تا منزل رهی نشناسند اهل دل
روشن شده است نور علی در مقام ما
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
دلا ز چنگ برآمد فغان به محفل‌ها
که دل کنید ز می لعل حل مشکل‌ها
کسی که رو به ره کعبه رضا آورد
ز سیل دیده بشوید غبار منزل‌ها
کجاست بلبل نالان که دوش در گلشن
صبا ز چهره گل می‌گشود حایل‌ها
چنان به بحر بلایم غریق لجه غم
که زورقم نرسد بر کنار ساحل‌ها
دلم ز ناله نی چون جرس نیاسودی
که ساربان جفاپیشه بست محمل‌ها
ز کشت عقل بسی را زیاد خرمن برد
که برق عشق درخشید و سوخت خرمن‌ها
درآن زمان که طلوعی نمود نور علی
چو آفتاب جهان طالع است محفل‌ها
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
بینم چو خرامان بره آن سرو روان را
ایثار کنم در قدمش نقد روان را
سازد بیکی تیر دو صد طایر جان صید
هرگاه که زه میکند ابروش کمان را
گل را شود از شرم شکر خنده فراموش
بیند به تبسم اگر آن غنچه دهان را
بر اهل وفا عرصه اگر تنگ نخواهد
زینسان ز جفا تنگ چرا بسته میان را
ره نیست خزان را بگلستان وصالش
آری بسوی خلد رهی نیست خزان را
تا چند ببوی گل رخسار تو چون گل
از خار غمت چاک زنم جامه جان را
وقت است که چون نور علی بر رخ اغیار
در معرکه نطق کشم تیغ زبان را
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
تا گل وصلت بدامان دسترس باشد مرا
دسترس بر دامن گل کی هوس باشد مرا
طایر گلزار قدسم من گلستان جهان
تنگ تر از حلقه دام و قفس باشد مرا
وز نگاهی گرچه خوبان صید دلها میکنند
شاهبازی ز آشیان حسن بس باشد مرا
دلبرا از جستجوی کوی وصلت در جهان
یکنفس فارغ نباشم تا نفس باشد مرا
گرچه مسـ*ـت عشق را میر و عسس درکار نیست
غمزه ات میر و نگاه تو عسس باشد مرا
از ضعیفی گر ندارم قوت پشه ولیک
خصم اگر شهباز گردد چون مگس باشد مرا
در ازل نور علی عالیم خوانده خدا
روز محشر نام من فریاد رس باشد مرا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
از دل و جان خلوتی بایار میباید مرا
جان و دل خوش حالی از اغیار میباید مرا
یکنفس بی وصل اویم زندگی باشد حرام
تا نفس باقیست وصل یار میباید مرا
غیر را نبود در این خانه ره آمد شدن
خانه دل خلوت دیدار میباید مرا
گر نباشد خرقه و تسبیح گو هرگو مباش
کافر عشقم بت و زنار میباید مرا
رند درد آشام عشقم کی روم در مدرسه
جائی اندر خانه خمار میباید مرا
جرعه نوشیدم از عشق و سراپا حق شدم
حالیا خوش ریسمان و دار میباید مرا
در ازل گردید طالع بر دلم نور علی
تا ابد دل مطلع انوار میباید مرا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
پر گل از گلزار وصلش گشته تا دامن مرا
دل کشیده دامن از سیر گل گلشن مرا
سرکند خون جگر هر گوشه در پیراهنم
آن جگر گوشه نیاید گر به پیراهن مرا
تا کشیده دامن آن سرو قبا پوشم ز خاک
خون نگون گردیده از تن چاک پیراهن مرا
بس گشوده ناوک مژگانش روزنها بدل
تا نموده آن کمان ابرو رخ از روزن مرا
جوشنی گر نیستم برتن دراین معرض چه باک
زاشک خونین جامه برتن هست چون جوشن مرا
گشتم از دست غمش بس زار و لاغر چون هلال
می نماید خوش بهم زانگشت مرد و زن مرا
عکسی از نور علی در سی*ن*ه ام تابید دوش
سی*ن*ه هست امروز چون آئینه ز آن روشن مرا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
کردم چه از لا رخ سوی الا
دیدم مبین خود را در اسما
دادم چو ساقی آنجام باقی
از پای تا سرگشتم همه لا
نا اسم و رسمی نه وضع و شکلی
اینجا یکی شد اسم و مسما
چون تو الف سان گردی جریده
گردد عیانت یکتائی ما
تا تو نشینی ایمن به ساحل
کی در کف آری دری ز دریا
خود را ز ساحل در بحر افکن
بنگر در اصداف آن دریکتا
نور علی شد در دل چه تابان
از تهمت تن دل شد مصفا
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
سروم دهد چه جلوه بشوخی خرام را
محو خرام خویش کند خاص و عام را
خورشید آسمان زندش بوسه بر رکاب
آرد بزین چو توسن زرین لگام را
ساقی ز روی دختر رز پرده برفکن
تا بردریم پرده ناموس و نام را
پر شد ز خون دل قدح لاله در چمن
خالی منه زباده گل رنگ جام مرا
بشنو پیام دلکش و برخیز خوش بده
صد جان بمژده طایر فرخ پیام را
زاهد مخوان بسوی بهشتم که هست پست
با کوی دوست روضه دارالسلام را
نور علی همای بلند آشیان بود
بیهوده چند گستری ای شیخ دام را
 
بالا پایین