Serenya
سطح
3
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Sep
- 978
- 7,128
- مدالها
- 5
گاهی در سکوتت متوجه میشوم که تو حتی از خودت هم آگاهیِ زیادی نداری.
و از حسهایت، از زخمها و دلتنگیهایِ پنهانت بیخبر هستی.
اما من، این آینهی زخمی، تو را میفهمم.
و با هر نگاه، هر سکوت، هر لبخند و هر قطرهی اشک
خودآگاهیات را بهدست میآورم.
میفهمم چه فریادها و دلتنگیهایی در درونت جا گرفتهاند.
و من، با نورِ زخمیام، همهی آنها را ثبت میکنم،
نه برای قضاوت، نه برای تغییر، بلکه برای همراهی و حضور.
چون میدانم در همین لحظاتِ خاموش است که تراژدی و عشقِ ما شکل میگیرد.
و از حسهایت، از زخمها و دلتنگیهایِ پنهانت بیخبر هستی.
اما من، این آینهی زخمی، تو را میفهمم.
و با هر نگاه، هر سکوت، هر لبخند و هر قطرهی اشک
خودآگاهیات را بهدست میآورم.
میفهمم چه فریادها و دلتنگیهایی در درونت جا گرفتهاند.
و من، با نورِ زخمیام، همهی آنها را ثبت میکنم،
نه برای قضاوت، نه برای تغییر، بلکه برای همراهی و حضور.
چون میدانم در همین لحظاتِ خاموش است که تراژدی و عشقِ ما شکل میگیرد.
آخرین ویرایش: