آموزشی نوشتن یک قوس شخصیت جذاب

[اولدوز]

در طول سفر، بیلبو در جنگها با شمشیر به پیروزی می رسد و گروهش را از موقعیت های سخت خارج می کند. اما این مهارت ها هدف قوس شخصیتی بیلبو نیستند: آنها فقط ابزاری هستند که او را به اوج قوس شخصیتی اش می رسانند: لحظه ای که او گنجی را که باعث بوجودآمدن فساد در کوتوله ها شده است را می دزدد. سرانجام، حقیقت در مورد ویژگی های قهرمانی که تمام مدت از آن ها برخوردار بوده، روشن می شود و در بازگشت به خانه مرد بهتری شده است.

نقشه قوس شخصیت: او به این دروغ معتقد است که لیاقت سفر را ندارد ← در این سفر با موانعی روبرو می شود زیرا همچنان به دروغ خود باور دارد ← او مجبور می شود با حقیقت قدرت درونی خود روبرو شود ← او این حقیقت را باور می کند و به پیروزی می رسد.

 

[اولدوز]

مثال: سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز
سرود کریسمس اثر چارلز دیکنز

اسکروج به عنوان یک پیرمرد بخیل و فرتوت زندگی ای منزوی را تجربه می کند. در شروع، زندگی او تنها در به دست آوردن هرچه بیشتر پول خلاصه می شود. تا اینکه رویداد برانگیزنده در داستان معرفی می شود.

هدف: به سرنوشت تلخ شریک تجاری درگذشته اش، مارلی، مبتلا نشود.

دروغ: ارزش یک شخص با ثروت او اندازه گیری می شود.

حقیقت: زندگی ای که فقط با ثروت پر شده باشد، منجر به ناکامی می شود.

 

[اولدوز]

اسكروج داستان را در حالی شروع می کند که در دروغش غرق شده است، و هیچ میلی به اینکه در زندگی به دنبال چیز دیگری باشد ندارد، تا زمانی كه مارلی به عنوان یك شبح به او ظاهر می شود و به اسكروج هشدار می دهد كه ممكن است همان سرنوشت را داشته باشد. قوس او در حالی آغاز می شود که با گذشته دردناک خود روبرو می شود: بچگی اش که دروغ در آن زمان شکل گرفت. از آنجایی که سرود کریسمس یک تمثیل است، بقیه تحولات او به روشی کاملاً ساده انجام می شود: هر چیزی که شبح به او نشان می دهد از دروغ او می کاهد تا در اوج تحول خود سنگ قبر تنهای خود را مشاهده می کند.

نقشه قوس شخصیت: او به این دروغ باور دارد که برای خوشبختی به چیز خاصی نیاز دارد ← او برای رسیدن به این دروغ راهی یک سفر می شود ← این سفر حقیقت را به او نشان می دهد که او یک هدف نادرست را تاکنون دنبال کرده است← او حقیقت را می پذیرد و پیروز می شود.

 

[اولدوز]

این مدل خاص ایجاد یک قوس شخصیتی به ویژه جذاب است زیرا همیشه داستان را در چیزی شدنی بنا می کند. برای پیشبرد رشد شخصیت اصلی داستان به یک سری اتفاقات خارق العاده متکی نیست، بلکه به سادگی از آنها می خواهد که چیزی را درک کنند که از قبل درست بوده است.

به داستان مورد علاقه خود که پایان خوشی دارد فکر کنید: این ممکن است کتاب، انیمیشن یا فیلمی باشد. احتمال این وجود دارد که شخصیت اصلی داستان هدفی دارد، به دروغی باور دارد و در نهایت روشنگری یا حقیقت را پیدا می کند.

 

[اولدوز]

البته همه شخصیت های اصلی داستان ها به سمت بهتر شدن تغییر نمی کنند. به همین دلیل است که چیزی به عنوان قوس شخصیت تغییر منفی نیز وجود دارد.

نحوه نوشتن قوس شخصیت با تغییر منفی
همه افراد بعد از قرارگرفتن در شرایط سخت، همیشه بهتر نمی شوند. انسان ها موجوداتی هستند که بسیار مستعد اند که تحت تأثیر شرایط اطراف خود قرار گیرند. این بدان معناست که مشکلات می تواند بر ما غلبه کند و داستانهایی که نزول یک شخصیت را به طور دقیق به تصویر می کشند می توانند بسیار هیجان انگیز و جذاب باشند. شخصیت ها همیشه لزوماً در این نوع قوس ها تغییر درونی منفی ندارند بلکه گاهی اوقات، فقط دنیای آنها به طور منفی تحت تأثیر قرار می گیرد.

 

[اولدوز]

شخصیت منفی شامل همان سه عنصر اساسی قوس مثبت است:

هدف: همانند قوس مثبت، آنها هدفی خواهند داشت. با این حال، به جای اینکه دروغ مانع رسیدن به هدف شود، دروغ محرک هدف خواهد بود.

دروغ: این باور که رسیدن به هدفی خاص نتیجه مثبتی به همراه خواهد داشت. برای رسیدن به هدف خود، شخصیت یا آگاهانه یا ناآگاهانه دروغ را می پذیرد که باعث می شود آنها را از حقیقت دورتر و دورتر کند.

حقیقت: صرف نظر از این که هدف از سوءنیت بوجود آمده باشد یا نه، حقیقت ماجرا این است که این هدف منجر به خود تخریبی می شود.

 

[اولدوز]

مثال: گتسبی بزرگ اثر اف. اسکات فیتزجرالد
نیک در گتسبی بزرگ اثر اف. اسکات فیتز جرالد

نیک کاراوی پس از اتمام تحصیلاتش و جنگ در جنگ جهانی اول در مینه سوتا زندگی بدون آرامشی دارد. در شروع، هدف او از سفر به شهر نیویورک یادگیری تجارت است. تا اینکه رویداد برانگیزنده رخ می دهد.

هدف: احساس هیجان زندگی در جامعه مرفه، بدون اینکه کاملاً اسیر آن شود.

دروغ: این باور که ثروتمندان و افراد زیبا، نماد خوشبختی هستند و علاوه بر این، اینکه شما ظاهر مردم را به عنوان آنچه هستند قلمداد کنید.

حقیقت: همه این زرق و برق ها لزوماً باارزش نیستند.

دروغ نیک یک دروغ خوش بینانه و بی ضرر است که زندگی تاکنون او را مجبور به چالش آن نکرده است. درست مانند قوس های مثبت، نیک داستان را با باور به دروغ آغاز می کند.

 

[اولدوز]

همچنین مانند قوس های مثبت، نیک در بیشتر داستان بین دروغ و حقیقت در نوسان است، تا اینکه سرانجام حقیقت پیروز می شود و نیک می تواند "دوستان" جدیدش را آنگونه که واقعاً هستند ببیند. متأسفانه، این حقیقت شخصیت نیک را تقویت نمی کند اما او را کاملاً از زندگی ناامید می کند. اوج قوس او زمانی اتفاق می افتد که گتسبی کشته می شود و هیچ یک از صدها نفری که با اشتیاق در مهمانی های عجیب و غریب او شرکت می کردند در آنجا نیست که برای مرگ او عزاداری کنند.

نقشه قوس شخصیت: دروغی را درباره جهان باور کرده است ← او زندگی عادی خود را رها می کند و وارد جهانی می شود که دروغ را تقویت می کند ← او با این حقیقت روبرو می شود که جهان چیزی نیست که فکر می کرده است ← او از حقیقت ناامید شده و دچار سرخوردگی می شود.

 

[اولدوز]

این سه مرحله اگرچه عناصر همه قوس ها هستند، اما بسته به ویژگی های شخصیت شما می توانند شکل های بی شماری داشته باشند. گاهی اوقات، قوس شامل تغییرات درونی قابل ملاحظه ای نمی شود و بیشتر مربوط به تغییری است که آنها در جهان اطراف خود ایجاد می کنند.

هنگام برنامه ریزی برای قوس شخصیت های اصلی خود، همیشه به دنبال دروغی که آنها باور دارند، حقیقتی که ممکن است باور داشته باشند یا نداشته باشند و هدفی که آنها را به حرکت وا می دارد باشید. شکستن قوس ها به این روش باید به شما کمک کند تا بر علت و معلول تأکید کنید و شخصیت های خود را به گونه ای بنویسید که همدلی خوانندگان را با آن ها بسیار آسان کند.

 

[اولدوز]

شما چه مثال هایی از قوس شخصیت با تغییر مثبت یا منفی می توانید ذکر کنید؟