چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانی نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده تر بود و با ما از تو یک رو تر!
من اینها هردو با آیینه دل روبرو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم!
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم...
چو درمانی نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده تر بود و با ما از تو یک رو تر!
من اینها هردو با آیینه دل روبرو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم!
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم...