برای ابتدا بیوگرافی و قسمت کوتاهی از زندگینامه
یسنا باقری هستم، اصالتاً خوزستانیام و
متولد شوشتر. از بچگی به هنر و نوشتن علاقه داشتم و اهل خطخط کردن و سیاه کردن کاغذ بودم.
۱. ایده نوشتن رمان/ کتاب هایت از کجا میآید؟
باید بگم که هیچچیز ثابتی برای ایدههام وجود نداره. من بخشی از حنیفا رو خواب دیدم و فرداش شروع به نوشتن کردم. به رنگ کوچ رو از علاقم به موضوعش الهام گرفتم و باقی قصهها رو هم همینطور.
۲. اسم کتابهایت را چگونه انتخاب میکنی؟
اوایل برام اسم گذاری سخت بود، مثلاً اسم اولین رمانم رو با قرئه کشی انتخاب کردم و بعد از نوشتنش و شروع قصههای دیگه، به این پی بردم که قصهها بچههای من هستن و خودشون باید اسم خودشون رو انتخاب کنن و هر ایدهای که به ذهنم میاد، بلافاصله اسمش رو انتخاب میکنه.
۳. اصلاً از کجا پی بردی به اینکه میتونی بنویسی؟
من از وقتی که سنم خیلی خیلی پایین بود نوشتن رو دوست داشتم ولی فکر نمیکردم بتونم چیزی جز بداهه بنویسم. هفت ساله بودم که فهمیدم میتونم بنویسم و آیندمو توی نوشتن و قصه پردازی دیدم و از همون روز، شروع به تمرینات حرفهای کردم.
۴. آسانترین قسمت نوشتن؟
نوشتن قسمتهایی که شخصیت باهام راه میاد و میذاره همونجوری که دلم میخواد قصه رو پیش ببرم.
۵. دوستداشتنیترین قسمت نوشتن؟
زمانی که من و شخصیتها هم نظریم و دوشادوش هم مینویسیم و صحنهها رو خلق میکنیم.
۶. سختترین لحظه نوشتن؟
نوشتن قسمتهایی که شخصیتهام درد میکشن و نمیتونم بهشون کمک کنم و مجبورم تحمل کنم تا موعدش برسه.
۷. از نظر تو چالش برانگیزترین لحظه نوشتن کتاب/داستان کجاست؟
جاهای چالشبرانگیز زیاد داریم معمولاً.
ولی چالش برانگیزترین لحظه برای من، نوشتن صحنههای عاشقانهاس. چون هیچ تبحری توی نوشتن این صحنهها ندارم و مجبورم از این و اون کمک بگیرم.
۸. آیا بخشی از کتابهایت است که برایت جذابتر باشد؟
نمیتونم صحنهای رو انتخاب کنم ولی آره، زیادن و معمولا اونهایی رو که با اعصاب آروم نوشتم بیشتر دوست دارم.
۹. مدت زمان نوشتن یک کتاب به چه چیزی بستگی داره؟
به روزمرگیهای یه نویسنده و عوامل بیرونی و درونی. اگه یه نویسنده اعصاب آرومی داشته باشه، قطعا میتونه به بهترین شکل و توی بهترین زمان مناسب کتابشو تموم کنه ولی اگه نویسندهای اعصاب راحت نداشته باشه هرچقدرم که تلاش کنه نمیتونه به موقع کتابش رو تموم کنه.
۱۰.عادتهای خاصی برای نوشتنت داری؟
عادت خاصی ندارم.
۱۱. از نظر تو خواندن دیگر داستان چه تاثیری بر نوشتن دارد؟
کتاب خوندن و خوندن داستانهای دیگران، باعث میشه که با نکات قوت و ضعف خودمون آشنا بشیم و ازشون استفاده کنیم. همچنین، کتاب خوندن دایره لغاتمون رو زیاد میکنه.
کتاب بخوانید. حتی یک کتاب قدیمی.
بعد از مدتی ناخودآگاه به نوشتن ترغیب میشوید
۱۲. کدوم داستانت برای خودت جالبتر و چالش برانگیزتر به نظر میاد؟
به رنگ کوچ! اونقدر از این و اون کمک خواستم که دیگه جوابمو نمیدن. دوبار اسم یکی از شخصیتها رو عوض کردم، بارها کلاً نوشتم و حذف کردم و از اول نوشتم. بعضی وقتا مجبورم حین نوشتن چند روزی صبر کنم تا به داستان لطمه نخوره و باید بگم بعد از اینهمه نوشتن و حذف کردن هنوز چیزی که میخوام درنیومده و مجبورم از اول بنویسم.
۱۳. ممکنه روزی فیلمنامه بنویسی؟
فیلمنامه نویسی از عهدهی من برنمیاد، ولی میتونم پیرنگ یه فیلمنامه رو بنویسم.
۱۴. از نوشتن کتابی تا به حال پشیمون شدی که وسط راه ولش کنی؟
خیلی خیلی زیاد. من یک عالمه قصهی نصفه و نیمه دارم که شمارشون از دستم در رفته، به علاوهی پیرنگهایی که هیچوقت قرار نیست نوشته بشن و نهایتا بتونم ازشون ایده بگیرم.
۱۵. چی باعث میشه یه نویسنده به اثر خودش علاقه نداشته باشه؟
تاحالا ندیدم یه نویسنده قصهی خودشو دوست نداشته باشه ولی اگه هم وجود داشته باشه، به مادری شباهت داره که بچشو دوست نداره.
۱۶. چه توصیهای میکنید به افرادی که اعتماد به نفس کافی برای نوشتن ندارند؟
ما توی تمام روزمرگیهامون و زندگیمون درحال نوشتنیم و نوشتن بخشی از زندگی ماست. همهی مردم جهان نویسندن و فقط بخشی از این نویسندهها به نوشتن داستانهای بلند و کوتاه تمایل پیدا میکنن. اگه بخشی از این جامعه هستین، تلاش خودتون رو بکنید و این رو هم بدونید که هیچ شاهکاری بدون تلاش نویسندهاش شاهکار نشده. تاحالا کسی رو دیدید که بدون تلاش کردن بتونه ریاضی رو بیست بگیره؟! قرار نیست اولین نوشتههامون بهترین باشن. اگه واقعا به نوشتن علاقه دارین، ادامه بدین و ناامید نشید.
۱۷. الگویی برای نوشتن داشتی؟
بله.. معمولا آدمهای اطراف و فرهنگها و رفتارهای مختلف.
۱۹. چه حسی داری وقتی مینویسی؟
بستگی به شرایط داره، بعضی وقتها حسهای خوب و بعضی وقتها که مجبورم بنویسم، احساس خستگی.
۲۰. به افراد تازه وارد چه توصیهای در رابطه با نوشتن میکنی؟
منتظر نقد نباشید و خودتون منتقد خودتون باشید. قرار نیست بقیه مدام و مدام نوشتههاتون رو نقد کنن، بعضی وقتها باید خودتون، خودتون رو قبول داشته باشید و برید دنبال برطرف کردن ضعفهاتون. نوشتن شغل نیست، نوشتن یه هدفه، نوشتن یه مسیره. اگه دیدید نمیتونید شروع کنید، از نوشتن خاطرات و روزمرگیهاتون شروع کنید. اونقدر بنویسید که حرفه خودتون رو پیدا کنید.