برای ابتدا بیوگرافی و قسمت کوتاهی از زندگینامه
سلام به همهی شما عزیزان.
احتمالاً من رو با اسم راشا میشناسید. ۲۱ ساله هستم و اصالتاً کرمانشاهی؛ هرچند مشهد زندگی کردم. با زبانهای عربی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و البته فارسی آشنایی دارم. دانشجو و در عین حال کارمند یه موسسهی خصوصی.
۱. ایده نوشتن رمان/ کتاب هایت از کجا میآید؟
اساساً آدم خلاقی نیستم و ذهن و شخصیتی دارم که بر اساس قانون و قاعدههای اجتماع پیش میره. ایدهی رمانهام از خوابهایی که میبینم میاد؛ یه جورایی الهام میشه. برای ادامه دادن داستانهام هم زمان مشخصی ندارم. گاهی اوقات حس نوشتن به سراغم میاد. برنامهای برای ادامهی داستان توی سرم نیست و صرفاً میدونم این قسمت قراره هیجانانگیز باشه؛ پس یه موسیقی متناسب با حس و حالی که اون قسمت قراره داشته باشه میزارم و اجازه میدم انگشتهام خودشون حرکت کنن.
۲. اسم کتابهایت را چگونه انتخاب میکنی؟
اغلب سعی میکنم نامی متناسب با داستان یا شخصیتها انتخاب کنم.
سختترین بخش همین قسمت محسوب میشه. همونطور که گفتم خارج از چهارچوب فکر نمیکنم برای همین پیدا کردن اسامی خلاقانه برام سخته. اثر اولم رو با کمک دوستان انجمن انتخاب کردم ولی منطقهی آشوب، تا حدودی انتخاب خودم بود با یکم تغییر.
۳. اصلاً از کجا پی بردی به اینکه میتونی بنویسی؟
کتابخوان قهاری هستم. قبل از اینکه حتی بتونم حرف بزنم، خانواده کتاب و داستانهای مختلف رو برام میخوندن و به حدی این اتفاق تکرار میشد که هر کتاب رو چندین بار منگنه میزدن تا بتونن باز هم بخونن برام (چون اجازهی دور انداختنش رو نمیدادم). با گذشت سالها، سرعت خوندنم افزایش پیدا کرد و کتابهای قطور رو توی دو روز میخوندم. نقطهی آغاز برای من، مثل خیلی افراد دیگه، انشاهای مدرسه بود. دبیرهای ادبیات نظر مثبتی روی نوشتههام داشتن و کمکم به این فکر افتادم که از خوابهای معمولاً ترسناک و اکشنی که میدیدم، به عنوان ایده و داستان استفاده کنم و روی قلم بیارمشون.
۴. آسانترین قسمت نوشتن؟
توصیف و نوشتن صحنههای اکشن و ترسناک، آسونترین قسمت برای من محسوب میشه. به نظر خودم، توی نوشتن قسمتهای عاشقانه، قدرت زیادی ندارم.
۵. دوستداشتنیترین قسمت نوشتن؟
جذابترین بخش از نظرم، به اشتراک گذاشتن اونه. هرچند مردم اکثراً طرفدار داستانهای عاشقانه هستن اما سعی میکنم توی ژانر خودم و برای دوستداران این ژانر، تمام تلاشم رو بکنم.
۶. سختترین لحظه نوشتن؟
سختترین بخش نه تنها از نظر من، بلکه از نظر اکثر نویسندهها، زمانیه که حس نوشتن رو نداری ولی اجباراً باید بنویسی.
۷. از نظر تو چالش برانگیزترین لحظه نوشتن کتاب/داستان کجاست؟
یه داستان ممکنه هزاران شاخهی مختلف توی سر من باشه که هرکدوم، خزئیات و پایان مختلفی دارن. چالش برانگیزترین بخش، انتخاب درست بین این شاخههاست.
۸. آیا بخشی از کتابهایت است که برایت جذابتر باشد؟
علاقهای به غیرواقعی و بیش از حد فانتزی نشون دادن داستانهام ندارم. همیشه سعی کردم در عین مبهم بودن، با گذاشتن سرنخها، حدس زدن و پیدا کردن جواب رو بر عهدهی خواننده بزارم. جذابیت داستان از نظر خودم، بخشهایی که نقش اصلی توی اون سختی میکشه محسوب میشه. قرار نیست با معجزه از پس سختیها بربیان!
۹. مدت زمان نوشتن یک کتاب به چه چیزی بستگی داره؟
این سوال برای هرکس، جواب متفاوتی با دیگری خواهد داشت. زمان من محدوده و متأسفانه وقت کافی برای تموم کردن سریع یه داستان ندارم. البته که طولانی یا کوتاه بودن خود داستان هم بیتاثیر نیست!
۱۰.عادتهای خاصی برای نوشتنت داری؟
همونطور که بالا اشاره کردم، گاهی اوقات حس نوشتن به سراغم میاد. برنامهای برای ادامهی داستان توی سرم نیست و صرفاً میدونم این قسمت قراره هیجانانگیز باشه؛ پس یه موسیقی متناسب با حس و حالی که اون قسمت قراره داشته باشه میزارم و اجازه میدم انگشتهام خودشون حرکت کنن و داستان رو خلق کنن.
۱۱. از نظر تو خواندن دیگر داستان چه تاثیری بر نوشتن دارد؟
خواندن کتاب، تاثیر زیادی توی باز شدن ذهن و ایده پیدا کردن داره. اساساً کتابخونها ذهن خلاقتری دارن. البته که باید توجه داشت کپی از دیگر نوشتهها، کاری غیراخلاقی و غیرقانونی محسوب میشه.
۱۲. کدوم داستانت برای خودت جالبتر و چالش برانگیزتر به نظر میاد؟
داستان اولم که در حال حاضر جلد دومش ادامه پیدا کرده، اولین تجربهی من هست و به همین دلیل بدون تغییری توی اون، آپلودش میکنم. اما رمان دومم (منطقهی آشوب) همون چیزیه که میخواستم باشه!
۱۳. ممکنه روزی فیلمنامه بنویسی؟
سوال جالبی بود. شغل جالبی به نظر میاد و ممکنه اتفاق بیوفته و ممکن هم هست که به واقعیت نپیونده. در نهایت هیچک.س از آینده خبر نداره!
۱۴. از نوشتن کتابی تا به حال پشیمون شدی که وسط راه ولش کنی؟
نه. معتقدم آدم یا کاری رو شروع نمیکنه یا اگه شروع کرد، تا آخر انجامش میده و تمومش میکنه.
۱۵. چی باعث میشه یه نویسنده به اثر خودش علاقه نداشته باشه؟
فاکتورهای مختلفی برای این کار وجود داره که برای هرکسی متفاوته. ولی شاید بشه گفت اصلیترین و رایجترین دلیلش، عدم اعتماد به نفس، نبود مخاطب و یا وسواس فکریه.
۱۶. چه توصیهای میکنید به افرادی که اعتماد به نفس کافی برای نوشتن ندارند؟
فقط بنویس. نگران شدن یا نشدنش نباش و از تجربهی چیزهای جدید نترس. اکثر پشیمونیهای ما توی زندگی، از عدم انجام کاری توی گذشتهست، نه انجام دادنش!
۱۷. الگویی برای نوشتن داشتی؟
نه حقیقتاً الگوی خاصی ندارم؛ ولی خب از خوندن آثار جک لندن و چارلز دیکنز لذت میبرم.
۱۹. چه حسی داری وقتی مینویسی؟
خیلی اوقات نوشتهها و کلماتی که به تحریر در میارم، حاوی خشم، غم، شادی و حتی ناامیدی من توی دنیای واقعی هستن. شاید نوشتن یکی از روشهای کارآمد برای خالی کردن احساسات خوب و بد آدم باشه!
۲۰. به افراد تازه وارد چه توصیهای در رابطه با نوشتن میکنی؟
نوشتن، اولش هم سخته، هم درست از آب در نمیاد و هم ممکنه خوب نباشه؛ ولی هرچی جلوتر بری بهتر میشی. هر اثر و هر قسمت، پختهتر از اثر و یا قسمت قبلیه! به افکارت اجازه بده جولان بدن و جلوشون رو نگیر. مطمئن باش چیز خوبی از توش بیرون میکشی.