جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب نگار

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط DLNZ با نام نگار ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 118 بازدید, 0 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع نگار
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
6da2ed039c7b4122a978f0a2dd311899.jpg

aa86f4ebb45d46179306f3598024bda7.jpg

نگار در یک خانواده ۵ نفره زندگی می‌کند. او یک خواهر به اسم نگین و دو برادر به اسم مهرداد و پارسا دارد. نگار دختری خیال‌پرداز است و مدام در رویا فرو می‌رود، دختری با موهایی به رنگ مشکی بلند و صاف با چشمانی نافذ، و صورتی زیبا که می‌خواهد در دانشگاه روان‌شناسی بخواند. او از ثروتمندان و آدم‌های متکبر بیزار است اما دایی نگار سعی دارد به او بفهماند که همه ثروتمندان آدم‌های بد و متکبری نیستند، پس او را با خانواده دوستش رضا آشنا می‌کند و ماجراهای تازه‌ای پیش می‌آید...

خواندن کتاب نگار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم​

دوست‌داران داستان‌های فارسی را به خواندن این کتاب دعوت می کنیم

خانه آقای سعیدی خدمتکاران زیادی داشت که مدام برای پذیرایی می‌رفتند و می‌آمدند. نسرین خانم هم خیلی از هم‌صحبتی با نگین خوشحال بود و شروع کرد تا با او هم‌صحبت شود. نگار هم در کنار نگین نشسته بود و به صحبت‌های او و نسرین‌خانم گوش می‌داد. در گوشه دیگر سالن، امیر روی یکی از مبل‌ها نشسته و در فکر فرو رفته بود.

امیر پسر بسیار جذاب و شیک‌پوشی بود که دل هر دختری را با یک اشاره از آن خود می‌کرد. قد بلند با هیکل ورزشکاری و بسیار موقّر و شیک، تو پُر و چهارشانه، با پوستی گندمی رنگ و چشمان قهوه‌ای زیبا. بینی کوچک و کشیده او در چهره‌اش با اعضای دیگر آن همخوانی داشت. خیلی از دخترهای اطرافش، خواهان او بودند ولی او به هیچ دختری تا به آن روز بها نداده بود و هیچ‌ک.س را لایق عشق پاک خود نمی‌دانست. او به دنبال کسی می‌گشت تا عشق لبریز شده‌اش را تماماً نثار او کند. در این میان، نگار تنها کسی بود که امیر را به فکر واداشته بود و ذهن او را به خود مشغول کرده بود. چشمان سیاه و براق نگار، امیر را اسیر جادویی باور نکردنی کرده بود.

امیر سرسختی که به این آسانی‌ها دم به تله نمی‌داد حالا با پای خود وارد تله عشق شده بود. نگار هم امیر را تحسین می‌کرد و از وقار و سنگینی او خوشش آمده بود. گهگاهی حواس نگار به او پرت می‌شد و دلش می‌خواست بفهمد که درون امیر چه می‌گذرد و او در چه فکری فرو رفته است. گاهی نگاهشان به هم گره می‌خورد ولی نگار مغرورتر از آنی بود که اجازه بدهد امیر فکرش را مشغول کند. نگار دلش می‌خواست امیر را دوست بدارد ولی این اجازه را به خودش نمی‌داد. او بدون آنکه خودش بداند عاشق امیر شده بود و نمی‌توانست آن را تشخیص دهد. می‌ترسید که حسش درست باشد و عاشق امیر شود. چون می‌دانست که تفاوت زیادی میان او و امیر است، فاصله طبقاتی بسیار زیادی که به این آسانی‌ها قابل گذشتن از آن نبود. به همین خاطر دوست نداشت که با امیر ملاقات کند و یا او را ببیند، در حالی که از وقتی او را دیده بود مدام با خودش و با احساسش در جنگ بود. ولی غرورش او را نهی می‌کرد. نگار دوست نداشت که امیر متوجه علاقه‌اش شود، به همین خاطر همیشه از او دوری می‌کرد و با او به سردی سخن می‌گفت و خودش را کاملاً بی‌تفاوت و سرد نشان می‌داد.

انتشارات: انتشارات طلایه
نوع: epub
دسته‌بندی۳: رمان
حجم: ۴۱۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار: ۱۳۸۶
تعداد صفحه‌ها: ۵۶۰ صفحه
 
بالا پایین