جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار هاتف اصفهانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Mahi.otred با نام هاتف اصفهانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,389 بازدید, 72 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع هاتف اصفهانی
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط (:Shaparak
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
نوید آمدن یار دلستان مرا
بیار قاصد و بستان به مژده جان مرا

فغان و ناله کنم صبح و شام و در دل یار
فغان که نیست اثر ناله و فغان مرا

فغان که تا به گلستان شکفت گل، بادی
وزید و زیر و زبر کرد آشیان مرا

مرا جدا ز تو ویرانه‌ای است هر شب جای
که سوخت آتش هجر تو خانمان مرا
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
به قصد کوی تو بی‌رحم عاشقان ز وطن‌ها
روان شوند فکنده به دوش خویش کفن‌ها

فغان که در همهٔ عمر یک سخن نشنیدی
ز ما و می‌شنوی زین سبب ز خلق سخن‌ها
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
5,475
6,423
مدال‌ها
12
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را

آه اگر عشوه گری‌های زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا؟
ذره است این، آفتاب است، این کجا و آن کجا؟

دستِ ما گیرد مگر در راهِ عشقت جذْبه‌ای
ورنه پای ما کجا وین راهِ بی‌پایان کجا؟

ترکِ جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا؟

جسمِ غم‌فرسودِ من چون آورَد تابِ فراق
این تنِ لاغر کجا، بارِ غمِ هجران کجا؟

در لبِ یار است آبِ زندگی در حیرتم
خضر می‌رفت از پی سرچشمه‌ی حیوان کجا؟

چون جرس با ناله عمری شد که ره طی می‌کند
تا رسد هاتف به گردِ محملِ جانان کجا؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم

آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه تقویی که من در همه عمر بافتم

بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت
بی تو به دست خویشتن سی*ن*هٔ خود شکافتم

از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی
آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم

یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی

قفس به بود بلبلی را که نالد
شب و روز در آشیان از جدایی

دهد یاد از نیک بینی به گلشن
بهار از وصال و خزان از جدایی

چسان من ننالم ز هجران که نالد
زمین از فراق، آسمان از جدایی

به هر شاخ این باغ مرغی سراید
به لحنی دگر داستان از جدایی

چو شمعم به جان آتش افتد به بزمی
که آید سخن در میان از جدایی

کشد آنچه خاشاک از برق سوزان
کشیده است هاتف همان از جدایی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
جان و دلم از عشقت ناشاد و حزین بادا
غمناک چه می‌خواهی ما را تو چنین بادا

بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی
شادش چو نمی‌خواهی غمگین‌ تر از این بادا

هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد
چون سایه‌ ات افتاده بر روی زمین بادا

با مدعی از یاری گاهی نظری داری
لطف تو به او باری چون هست همین بادا

جز کلبهٔ من جائی از رخش فرو نایی
یا خانهٔ من جایت یا خانهٔ زین بادا

گر هست وفا گفتی هم در تو گمان دارم
در حق منت این ظن برتر ز یقین بادا

پیش از هم ک.س افتاد در دام غمت هاتف
امید کز این غم شاد تا روز پسین بادا
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز
لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز

با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بی‌مهری گردون نه و هرگز

از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی
مانند به آن قامت موزون نه و هرگز

خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادا
دامان تو گیرند به این خون نه و هرگز

در عشق بود غمزدهٔ بیش ز هاتف
در حسن نگاری ز تو افزون نه و هرگز
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دوش رفتم به کوی باده‌فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن
میر آن بزم پیر باده‌فروش

چاکران ایستاده صف در صف
باده‌خوران نشسته دوش به‌دوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش
پاره‌ای مسـ*ـت و پاره‌ای مدهوش

سی*ن*ه بی‌کینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی
چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن *هنیئالک
پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:
ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند
درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:
ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت
دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده
و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش
آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم
فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی‌ست آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را
سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: BALLERINA
بالا پایین