SPEED
سطح
0
● همیار کتاب ○
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Oct
- 1,059
- 2,814
- مدالها
- 2
پس دختر بانگی زد در حال هفت تن غلام با تیغ برکشیده به در آمدند. دختر گفت که: این مهمانان پرگو را دست ببندید. غلامان دست ایشان را بسته گفتند: ای خاتون، جواز ده که اینها را بکشیم. دختر گفت: ای خاتون، مرا به گناه دیگران مکشید این جمع گناهکاران اند که سر زده بدین مکان آمدند ما شبی داشتیم خوش و عیشی داشتیم تمام، عیش بر ما حرام کردند. پس حمال این بیت برخواند:
امروز یار با ما در بند انتقام است
جرمِ نکرده ای کاش دانستمی کدام است
چون حمّال این بیت برخواند دختر بخندید.
چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.
امروز یار با ما در بند انتقام است
جرمِ نکرده ای کاش دانستمی کدام است
چون حمّال این بیت برخواند دختر بخندید.
چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.