جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ادبیات کهن هزار و یک شب (چون شب نهم برآید)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات کهن توسط MAHER با نام هزار و یک شب (چون شب نهم برآید) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 289 بازدید, 12 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات کهن
نام موضوع هزار و یک شب (چون شب نهم برآید)
نویسنده موضوع MAHER
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط MAHER
موضوع نویسنده

MAHER

سطح
6
 
「 معاون」
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
مدیر ارشد
Oct
3,287
3,822
مدال‌ها
11
آن گاه دلاله گفت: ای خواهران، هر وقت نوبت بدو رسد من به جای او غرامت کشم. پس ایشان سخن دلاله بپذیرفتند و حمال را به ندیمی برگزیده به باده گساری بنشستند. آن گاه دلاله قرّابه پیش آورده پیاله بگرفت. ساغری خود بنوشید ودو پیمانه به دربان و خداوند خانه و پیمانه ای به حمّال بداد. حمّال ساغر بگرفت و این شعر بخواند:

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

واین بیت نیز بخواند:

اگر نه باده غم دل زیاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما زجا ببرد
 
موضوع نویسنده

MAHER

سطح
6
 
「 معاون」
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
مدیر ارشد
Oct
3,287
3,822
مدال‌ها
11
پس ازخواندن شعر، دست دخترکان ببوسید وقدح بنوشید، قدحی دیگر پر کرده دربرابر خداوند خانه ایستاد وگفت: ای خاتون، من ترامملوک وخادمم.

من ایستاده اینک به خدمتت مشغول
مرا از این چه که طاعت قبول یا نه قبول

خداوند خانه گفت: بنوش که ترا گوارا باد. حمّال دست او را بوسه داد وگفت:

نعیم روضه جنت به ذوق آن نرسد
که یار نوش کند باده و توگویی نوش
 
موضوع نویسنده

MAHER

سطح
6
 
「 معاون」
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
مدیر ارشد
Oct
3,287
3,822
مدال‌ها
11
الغرض، به می‌کشیدن و غزل خواندن ورقص کردن همی گذراندند اینکه مسـ*ـت شدند. دلاله برخاسته جامه برکنده وخود را به حوضی که به میان قصراندربود درافکند وآب شناهمی کرد تا اینکه شسته بیرون آمد ودرکنار حمّال نسشت ودرآخرصاحب خانه خود راشسته وپهلوی اونشست وبه شوخی ولهب مشغول شدند.

چون قصه بدینجا رسید بامداد شد شهرزاد لب از داستان فروبست.
 
بالا پایین