جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار همام تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط BALLERINA با نام همام تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 306 بازدید, 24 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع همام تبریزی
نویسنده موضوع BALLERINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
نیِ بی‌نوا ز شکّر به نوا شکرفشان شد
چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد
منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت
بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد
تن پر ز نیش دارد چو درون ریش دارد
غم و درد بیش دارد نفسش حیات از آن شد
دل و جان چو نیست نی را عجب است این که دارد
خبری ز حال دل‌ها که انیس عاشقان شد
به سخن دهن گشاده نه که سر به باد داده
چو سر و زبان ندارد ز چه صاحب بیان شد
نفسش مسیح مریم که حیات بخشد از دم
به سخن گرفته عالم چو همام مهربان شد
چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری
ز دیار تن زمانی به جوار آشیان شد
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمی‌اندیشم
که کشیده‌ست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
صید خوبان به دل خویش درآید به کمند
نه چنان واله آن صورت و بالا شده‌ام
که مرا با دگری مهر بود یا پیوند
گل رویت مگر از باغ بهشت آوردند
که به گلزار گلی نیست به رویت مانند
گر بود پرورش نیشکر از آب حیات
هم نسازند از آن چون لب شیرین تو قند
کردم اندیشه بدین حسن و لطافت که تویی
دگر از مادر ایتام نزاید فرزند
از تو نشکیبم و آرام نگیرم نفسی
عاشق آن است که از دوست نباشد خرسند
می‌دمد بوی خوشت هر نفس از شعر همام
لاجرم ولوله‌ای در همه آفاق افکند
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
اگر به جان بفروشی هنوز ارزان است
مجال دیدن رویت نماند چشمم را
که شکل مردمکش زیر اشک پنهان است
بگو که تا نشود کاروان روان امروز
که ز آب دیده اصحاب روز باران است
هنوز سرو روانم ز چشم ناشده دور
دل از تصور دوری چو بید لرزان است
بدان امید که بوسند نعل یکرانت
نهاده بر سر راه تو روی یاران است
ز هر طرف که نظر می‌کنم برابر تو
هزار سی*ن*ه نالان و چشم گریان است
نظر به جانب زلف تو می‌کنم او نیز
برای خاطر این خستگان پریشان است
ز هم بریدن یاران به تیغ ناکامی
چو هست عادت گردون مرا چه تاوان است
تو می‌روی و همام از پی تو می‌نگرد
ز دل بریده امید و حدیث در جان است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
به شب ماهی میان کاروان است
که روی او دلیل ساربان است
چه جای ساربان کاندر پی او
ز دل‌ها کاروان بر کاروان است
عجب آید مرا زان رهزن دل
که در شب رهنمای رهروان است
چنین صورت ز آب و گل نیاید
مگر جانی به شکل تن روان است
چنین ماهی چو بر روی زمین هست
زمین را صد شرف بر آسمان است
به زیر سایه کی بوده‌ست خورشید
رخش خورشید و زلفش سایبان است
به هر منزل که می‌راند به تعجیل
دو اسبه جان ما در پی دوان است
به هر منزل که کرد آنجا گذاری
نشان روی‌های عاشقان است
به از کحل جواهر دیده‌ها را
غبار موکب جان و جهان است
دل نامهربان ساربان را
فراغت از همام مهربان است
بگو آهسته ران محمل کشان را
که همراهت فقیری ناتوان است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل
چون سبک‌بار است پیش از کاروان در منزل است
مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
چون کند پرواز تا دربند این آب و گل است
اشتیاق روی جانان است جان را در جهان
تا نپنداری که در زندان رضوان غافل است
انتظاری می‌نماید روزگار وصل را
اختیاری چون ندارد میل او بی‌حاصل است
عاشقان در انتظار دوست جانی می‌دهند
در سر هر یک خیال آن که با من مایل است
گرچه در دریای عرفان هست کشتی‌ها روان
هر که زین دریا نشانی می‌دهد بر ساحل است
ذوق دل بخشد سخن‌های همام از بهر آنک
جان او سیراب از انفاس اصحاب دل است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
حسن تو را ممالک دل‌ها مسخر است
مقبل کسی که وصل تو او را میسر است
بر منزل مبارک تو هر که بگذرد
گوید که این خلاصه هر هفت کشور است
آبش چو کوثر است و چو دُر سنگ ریزه‌ها
بادش نسیم عنبر و خاکش معصفر است
چشم و دل از مشاهده‌ات بی نصیب نیست
نقشت چو بر صحیفه جانم مصور است
آن آفتاب را که بسوزد شعاع او
چشم عقول روی چو ماه تو مظهر است
کحل جواهر است غبار منازلش
زان چشم عاشقان تو دایم منور است
گلزار چون بهشت شود فصل نو بهار
جانم فدای آن که از این هر دو خوشتر است
گفتم به سرو اگر چه خرامیدنت خوش است
بالای خوش خرام دلارام دیگر است
در جان نیشکر نبود آن حلاوتی
کاندر لب و حدیث و دهان تو مضمر است
از بندگیت دورم و جان با تو در حضور
جایی که نیست خلوت جان چشم بر در است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
بجز از صورت آراسته چیزی دگر است
که آفت اهل دل و فتنه صاحب‌نظر است
قد افراشته و روی نکو خواهد دل
در تو چیزی است که زین هر دو دلاویزتر است
قامت سرو سهی را چه توان گفت ولی
قد و بالای تو را خود حرکاتی دگر است
همه را میل به زلف و خط و خالی باشد
زان ملاحت که تو داری دل ما بی‌خبر است
با نسیم سحری هست ز بویت اثری
بوی گل‌های دلاویز چمن زان اثر است
گل که در ملک چمن مملکت خوبی داشت
شد ز روی تو خجل بر سر عزم سفر است
روی خوب تو منجم به جماعت نبود
گفت کآشوب جهان جمله ز دور قمر است
دل مردم همه در بند میانت بینم
حیفم آید که میان تو به بند کمر است
ببری دل به حدیثی نکنی دلداری
از تو ای شوخ چه خون‌ها که مرا در جگر است
پرسشی کن که فدای لب شیرین تو باد
هر چه در ناحیت مصر نبات و شکر است
تشنه آب حیات لب تو بسیارند
به جفایت که همام از همه‌شان تشنه‌تر است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
اینک آن روی مبارک که سزای نظر است
مه چه باشد که ز خورشید بسی خوب‌تر است
روح پاک است مصور شده از بهر نظر
ور نه این حسن نه اندازه روی بشر است
سخنت آب حیات است و نفس مشک و عبیر
هر دو را از لب شیرینْت گذر بر شکر است
هر حدیثی که رود پیش هوادارانت
بجز افسانه عشق تو همه دردسر است
رشکم آید که نظر بر دگری اندازی
یا از آیینه که از عکس رخت بی‌خبر است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
این ز آب وخاک نیست که جانی مصور است
چشم جهانیان به جمالش منور است
گر زان که نسبتش به عناصر همی‌کنند
آبش مگر ز کوثر و خاکش ز عنبر است
ذکر زبان هر که نظر می‌کند بر او
سبحان من یصور و الله اکبر است
گل پیش ما مریز و دگر ارغوان میار
جانم فدای آن که از این هر دو خوش‌تر است
عنبر میان آتش مجمر چه می‌نهی
ز انفاس دوست مجلس ما خود معطر است
شمع از میان جمع برون بر که امشبم
در خانه روشنایی خورشید انور است
ساقی بیار باده که از مجلس الست
ما را هنوز مستی یک جرعه در سر است
نی نشکنیم از می دنیا خمار خویش
ما را شراب از لب می‌گون دلبر است
جام جهان‌نمای الهی‌ست صورتش
انصاف می‌دهند نظرها که مظهر است
با عاقلان بگوی که اصحاب عشق را
ذوق است رهنمای نه اندیشه رهبر است
در تنگنای لفظ نگنجد بیان ذوق
زان سوی حرف و صوت مقامات دیگر است
چون چشم مسـ*ـت یار دهد می به عاشقان
کی درمیان مجال صراحی و ساغر است
جان همام را نفس صبح و بوی دوست
پرورده‌اند زان نفسش روح‌پرور است
***
 
موضوع نویسنده

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,677
مدال‌ها
11
منتظر باشند شب‌ها عاشقان ناکرده خواب
تا برآید بامداد از شرق کویت آفتاب
آفتابی می‌کند از مشرق رویت طلوع
کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب
پرتو روی تو نگذارد که بینم صورتت
دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب
عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد
گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب
حسن را از دیده‌ها پیوسته پنهان داشتن
جز به روز روی تو بیرون نیامد از حجاب
جز وصالت آرزویی نیست جان را از جهان
عقل می‌گوید خیال است این مگر بینی به خواب
گر شراب این است کز عشق تو ما را در سر است
باده مستان را فریبی می‌نماید چون سراب
در میان غنچه خندان گل هر بامداد
می نماید قطره‌ها چون بر رخ خوبان گلاب
چیست دانی آن صبا چون وصف حسنت می‌کند
در دهان غنچه از ذوق لبت می‌آید آب
ز انتظار وعدهٔ وصلت به جان آمد همام
هم نگفتی این سخن گر عمر ننمودی شتاب
***
 
بالا پایین