جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء هوای بارانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط HAN با نام هوای بارانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 193 بازدید, 7 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع هوای بارانی
نویسنده موضوع HAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
انشا آزاد شماره هشتموضوع انشا آزاد :انشا درمورد هوای بارانی قالب انشا : داستانی ، ادبی
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
ضربه های پی در پی و شلاق مانند باران را بر شیشه ی پنجره شنیدم.ازکودکی هوای بارانی برایم خوشایند بود. حس خوشایندی درتک تک ذرات وجودم تزریق می کرد که مرا به یاد آن بادبادک زردم می انداخت. حس پرواز را به یادم می آورد، حس آرامش، حس عشقی که من به آن دست سازه ی کودکی ام داشتم
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
ازخانه بیرون می روم. دوست ندارم این هوای دلپذیر را حتی یک ثانیه هم از دست بدهم.درپیاده رو پسرک بازیگوشی را دیدم که از چشمانش شری وشلوغی می بارید. مادرش به زور مهارش می کرد. می ترسید باز هم بایستد و هوس بازیگوشی و شیطنت به سرش بزند و چادر مشکی او را پراز گل و لای کند
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
دروسط خیابان بین ماشین های پشت چراغ قرمز، دخترک فال فروشی را دیدم که نوک بینی اش قرمز شده بود. خیلی خوب احساس می کردم که دستانش برای کوبیدن شیشه و متوجه کردن راننده، هیچ حسی ندارد اما به امید به فروش رفتن فال هایش پنجره ها را می کوبید.
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
آن قدر می کوبید تا بالاخره دل یکی از آن آدم هایی که هرکدام پشت اتومبیل گران قیمتشان هستند ، به رحم آید.هیچ کدام خبر ازقلب شکسته دخترک نداشتند که چند روزی است که گرسنه است . اکثر آن ها، با بی رحمی تمام، از کناردخترک عبور می کردند، حتی دریغ ازیک نگاه سرسری
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
دخترک ماند و فال هایش وخیابان سرد و شلوغ .نگاهم می افتد به شیشه بخار گرفته ی مغازه ها. دلم می خواست داخل بودم و باانگشتانم بر رویشان خطی می کشیدم ، یک خط ممتد به روی تمام شیشه های بخارگرفته .درحال و هوای خودم بودم که یک نفر به من تنه زد. آن قدر عجله داشت برود به یک سرپناه که گویا زیبایی این روز به یادماندنی را نمی دید .
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
عابران پیاده هرکدام چیزی را بالای سرخود گرفته بودند تا قطرات باران آنها را خیس نکند یکی کیفش را، یکی کتابش را.درآن طرف خیابان خانواده چهار نفره خندانی را دیدم که سوار بر موتورند و با خنده وشوخی به باران اجازه ی فرود می دهند. به آنها لبخند می زنم، شاید درمیان آن همه افراد مختلف فقط آنها هستند که از باران لذت می برند
 
موضوع نویسنده

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,360
20,977
مدال‌ها
9
.سرم را بالا می گیرم ، آسمان تیره و درحال غرش را مشاهده می کنم. دستانم را باز می کنم و قطرات باران را درآغوش می گیرم و این روز را از اعماق وجود در دفترچه ی خاطرات ذهنم ثبت می کنم.
 
بالا پایین