جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء وجدانِ بی وجدان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته انشاء‌های کاربران توسط Kaniiiii با نام وجدانِ بی وجدان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 210 بازدید, 0 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته انشاء‌های کاربران
نام موضوع وجدانِ بی وجدان
نویسنده موضوع Kaniiiii
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Kaniiiii
موضوع نویسنده

Kaniiiii

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
2
22
مدال‌ها
1
- اسم انشاء: وجدان بی‌وجدان
- نام نویسنده: kaniiiii
- ژانر
- مقدمه


در آسمان سیاه شب،ستاره های درخشان چشمک می‌زدند.باد سرد پاییزی تا پوست و استخوان انسان را می‌سوزاند.هوا به قدری سرد بود که کبوتر های سرگردان،سراسیمه کوچ می‌کردند.برگ رنگارنگ درختان رقص کنان به زمین می‌ریخت.همه ی عالم از سرما گریزان بودند.مردم دست در جیب و کلاه بر سر،دوان دوان خود را به ماشین هایشان می‌رساندند و عده ای که ماشین نداشتند،به بهانه ی خرید کردن وارد مغازه ها می‌شدند.
هوا واقعا سوز داشت و ابرهای سیاه کم کم نمایان شده بود.
عجیب دلم گرفته بود و بغصی کهنه گلویم را می‌فشرد.
تنها بودم.تنهای تنها.
قلبم زخمی شده بود و مدام خون یزی می‌کرد.
دلم یک خواب طولانی میخواست،خوابی از جنس مرگ.
و اما...
باز هم همان مزاحم همیشگی.
وجدانِ بی وجدان.با بی رحمی بر وجودم تلنگر میزد و من را مقصره این حال پریشانم می‌دانست.
من گناهکار نبودم اما تاوان پس میدادم‌
تاوان معصوم بودنم ،تاوان مهربان بودنم،تاوان قوی بودنم و حتی تاوان هر نفسی که میکشیدم را پس میدادم.
انگار وجدان و سرنوشت دست به دست هم داده بودند تا زندگی کردن را بر من حرام کنند.
ولی چرا خبر نداشتند که نابودم کرده اند.
انگیزه و عشق را از یادم برده اند.
خنده های از ته دل را به گریه های گوش خراش تبدیل کرده اند.
اشکالی ندارد.تحمل میکنم.به جرم بی گناهی تاوان پس میدهم.
لعنت به وجدانِ بی وجدان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین