- Apr
- 7,429
- 29,262
- مدالها
- 15
این داستان: تنها حق گفته شوکا در عمرشجرررر من تایپکامم عین خودمه
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!این داستان: تنها حق گفته شوکا در عمرشجرررر من تایپکامم عین خودمه
آره داداش کی به اندازه تو میتونه روی اعصاب راه بره؟عه خادااا دگههه الله دگهههه افتخار کن به من من یه دونم دومی ندارم حاجی
هیچ کسسس اینم یه خصلت خوب در نظر میگیرم داش میدونم تو خیلی بم افتخار میکنیآره داداش کی به اندازه تو میتونه روی اعصاب راه بره؟
جررر خداییی شوکا داستان میشود نه داستان شوکا میشود نه کلن داستان میشویماین داستان: تنها حق گفته شوکا در عمرش
دس رو دلم نزار که خونه این تولد منم بساطی شده هااهنو تولدته شوکا🤣
نچ نچ🤣دس رو دلم نزار که خونه این تولد منم بساطی شده هاا
اسپم نده بی تربیتنچ نچ🤣
جیووون مرسیییی خدایااااا بگردمهمپای شیطنتام تولدت مبارکک😁🤍
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک