- Mar
- 40
- 150
- مدالها
- 1
با این حرفش از عصبانیت دستامو مشت کردم ، نفس عمیقی کشیدم قسم میخورم خودم نابودت میکنم
- ما فقط با هم شریک هستیم ، نه زیاد نه کمتر
- آقااا یه مشکلی پیش اومده باید همه نگهبان ها جمع بشن
کیان دمت گرم ، دست پرورده ی خودته کوروش جان تحویل بگیر
- بی عرضه ها دارین چیکار میکنین ، زود باشین هر غلطی میکنی زود انجام بده
- شما هم باید بیاین
با داد کوروش لبخندی زدم
- مرده شور هر چی نگهبان هستش رو ببرم
بعد از رفتن کوروش صدای فریاد رو شنیدم
- دختر نترس بیا بیرون
از لقبی که بهم داده بود خندیدم سرمو اوردم بیرون با دیدنم چشمکی زد
که لبخند کجی زدم اومدم بیرون رفتم سمت در اتاق کوروش سنجاق سر از موهام در اوردم خواستم در باز کنم که فریاد بدون اینکه بهم چیزی بگه کنارم زد کلید در اورد درو باز کرد با تعجب نگاهش کردم که اروم گفت
- بدو دیگه معطل نکن ، بیرون منتظرم
سری تکون دادم رفتم تو درو بستم
با دیدن اتاق پوزخندی زدم ، یه بار اینجا اومده بودم پس پیدا کردن صندوق کار راحتی بود.
تابلو رو زدم کنار که با دیدن جای خالی صندوق فحشی به کوروش دادم
همه جای اتاق رو زیر رو کردم ولی نتونستم پیداش کنم کلافه دور خودم چرخیدم با لرزش گوشی به خودم اومدم جواب دادم
- چیه ؟
- شهرزاد فقط از اونجا بیا بیرون ، بدوو
مشتی به دیوار زدم از اتاق اومدم بیرون که با دیدن فریاد که با نگرانی نگاهم می کرد زمزمشو شنیدم
- فقط فرار کن
سری تکون دادم که با دیدن نگهبان ها که پشت سر فریاد می یومدن سمت من ناچار به فریاد نگاه کردم که اشاره داد بزنمش و از پله ها فرار کنم ، تنها راه فریاد بود که بزنمش فرار کنم فریاد اومد سمتم که منو بگیره مشتی به صورتش زدم که دادی زد افتاد زمین ، اگه ماسک نداشتم بی شک منو می شناختن از پله ها دویدم رفتم پایین که با دیدن نگهبان ها که جلومو گرفتن چاقو رو در اوردم خواستم بزنم که جاخالی داد اون یکی با مشتی که به کمرم زد نفسم رفت و افتادم زمین چاقو از دستم افتاد دوتاشون اومدن سمتم که بگیرنم دست بردم چاقو برداشتم زدم به شکمش چاقو رو در اوردم که نفسش رفت پوزخندی زدم که اون یکی گفت
- دایان حالت خوبه ؟
- ما فقط با هم شریک هستیم ، نه زیاد نه کمتر
- آقااا یه مشکلی پیش اومده باید همه نگهبان ها جمع بشن
کیان دمت گرم ، دست پرورده ی خودته کوروش جان تحویل بگیر
- بی عرضه ها دارین چیکار میکنین ، زود باشین هر غلطی میکنی زود انجام بده
- شما هم باید بیاین
با داد کوروش لبخندی زدم
- مرده شور هر چی نگهبان هستش رو ببرم
بعد از رفتن کوروش صدای فریاد رو شنیدم
- دختر نترس بیا بیرون
از لقبی که بهم داده بود خندیدم سرمو اوردم بیرون با دیدنم چشمکی زد
که لبخند کجی زدم اومدم بیرون رفتم سمت در اتاق کوروش سنجاق سر از موهام در اوردم خواستم در باز کنم که فریاد بدون اینکه بهم چیزی بگه کنارم زد کلید در اورد درو باز کرد با تعجب نگاهش کردم که اروم گفت
- بدو دیگه معطل نکن ، بیرون منتظرم
سری تکون دادم رفتم تو درو بستم
با دیدن اتاق پوزخندی زدم ، یه بار اینجا اومده بودم پس پیدا کردن صندوق کار راحتی بود.
تابلو رو زدم کنار که با دیدن جای خالی صندوق فحشی به کوروش دادم
همه جای اتاق رو زیر رو کردم ولی نتونستم پیداش کنم کلافه دور خودم چرخیدم با لرزش گوشی به خودم اومدم جواب دادم
- چیه ؟
- شهرزاد فقط از اونجا بیا بیرون ، بدوو
مشتی به دیوار زدم از اتاق اومدم بیرون که با دیدن فریاد که با نگرانی نگاهم می کرد زمزمشو شنیدم
- فقط فرار کن
سری تکون دادم که با دیدن نگهبان ها که پشت سر فریاد می یومدن سمت من ناچار به فریاد نگاه کردم که اشاره داد بزنمش و از پله ها فرار کنم ، تنها راه فریاد بود که بزنمش فرار کنم فریاد اومد سمتم که منو بگیره مشتی به صورتش زدم که دادی زد افتاد زمین ، اگه ماسک نداشتم بی شک منو می شناختن از پله ها دویدم رفتم پایین که با دیدن نگهبان ها که جلومو گرفتن چاقو رو در اوردم خواستم بزنم که جاخالی داد اون یکی با مشتی که به کمرم زد نفسم رفت و افتادم زمین چاقو از دستم افتاد دوتاشون اومدن سمتم که بگیرنم دست بردم چاقو برداشتم زدم به شکمش چاقو رو در اوردم که نفسش رفت پوزخندی زدم که اون یکی گفت
- دایان حالت خوبه ؟
آخرین ویرایش: