جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار وصال شیرازی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط شاهدخت با نام وصال شیرازی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 157 بازدید, 18 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع وصال شیرازی
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
محمدشفیع شیرازی (۱۱۹۷–۱۲۶۲ ه‍. ق/ ۱۷۸۳–۱۸۴۶ م) فرزند محمد اسماعیل، داماد رحمتعلیشاه شیرازی متخلص به وصال و کنیه‌اش ابومحمد و ابواحمد، از شعرا، ادیبان و خوشنویسان معروف شیرازی در سده سیزدهم هجری بود. او گاهی آثار خوشنویسی خود را با امضاء «میرزا کوچک» و گاهی با نام «وصال شیرازی» رقم می‌زد.در این بخش مجموعه ای از اشعار وصال شیرازی را می خوانید
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم

فتنه برخاست چو بنشست دو بد مسـ*ـت به هم

هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من

چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم ؟

شیخ پیمانه شکن، توبه به ما تلقین کرد

آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت

زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال

که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که كشم تیر غمش را از دل

تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال

غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
اینکه میپرسی که را خواهی که مینالی چنین

تا بکی پرسی ومن گویم نگارخویش را
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
طبیب چارۀ دلخسگان عشق مجوی

که دردمند بلا دشمن است دارورا
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
وفا کردی زاول تا نهی برپای دل بندم

ولی آخرجفا کردی چومحکم گشت پیوندم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
ازازل سینۀ ما وقف غم جانان بود

بروای عیش که این خانه نه جای طرب است
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
من طبیبا زتوبرخویش خبردارترم

که مرا سوزفراقست وتوگوئی که تب است
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
طبیب شهرکه هردرد را دوائی جست

بدرد عشق نداند کسی چه درمان گفت
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
پروانه بیک سوختن آزاد شد ازشمع

بیچاره دل ما ست که درسوزوگدازاست
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,748
38,016
مدال‌ها
25
چرا چون شمع سرتا پا بسوزم ز آتش غیرت
که من پروانۀ اوباشم و او شمع محفل‌ها
 
بالا پایین