- May
- 3,450
- 21,571
- مدالها
- 15
یک، دو، سه.
شروع کنم؟ خب
بسم رب النور. به نام خدای هلیای من.
اولین بار که دیدمت توی بیویت نوشته بودی "ما جز پسر فاطمه اربابی نداریم" و روی ایموجی "🙂" کراش زده بودی.
شاید یادت نیاید، چرا یادت نیاید؟ من روزانه صدبار به تو یادآوری میکنم که روز اولی که با تو آشنا شدم چگونه بود.
یادت هست؟ در گروه جناب ابن الحیدر دنبال دوست میگشتم و تو را دیدم.
آن شب، شب مناسب زیبایی بود و همین باعث شد تو را هدیه ای بدانم از طرف خدا.
هلیای زیبای من، اگر لقب گل یاست را دزدیدم، من را ببخش.
قول میدهم از این لقب به خوبی نگهداری کنم.
هلیای من.
الهی به فدای چشمان زیبایت بشوم که از همان لحظه اولی که دیدمشان عاشقشان شدم.
هلیای من.
الهی فدای غم های زیبایت بشوم.
هلیای من، فرمانده من
سربازها وقتی لبخند میزنند که لبخند فرماندهشان را ببینند.
پس بخند. قول میدهم از کتاب دنیای سوفی نگه داری کنم.
نامه هایت توی کشویم هست. تا ابد نگهشان میدارم.
ویان من، زیبای من.
اگر کسی به تو تبریک نگوید مهم نیست.
مهم این است که در قلبم جا داری و امیدوارم روزی در استربارا ببینمت.
گفتم استربارا!
الهی استربارا فدای خندههایت. جان من به فدایت. یکروز در خانه فاطمه چپه میشویم و به مجاهد شربت عسلی که حاوی سم است میدهیم.
یک روز آرزوهایمان را در کنار هم جشن خواهیم گرفت.
یک روز... یک روز کنار هم تولدت را جشن خواهیم گرفت.
یک روز شوهر خواهیم کرد.
یک روز آریحا و ایلیا به دنیا خواهند آمد و تو خاله خواهی شد.
یک روز...
بس است دیگر، خفم نمودید از جلوی دیدگانم مقبری خودتان را به ناکجا آباد ببرید.
@وِیان؛

شروع کنم؟ خب
بسم رب النور. به نام خدای هلیای من.
اولین بار که دیدمت توی بیویت نوشته بودی "ما جز پسر فاطمه اربابی نداریم" و روی ایموجی "🙂" کراش زده بودی.
شاید یادت نیاید، چرا یادت نیاید؟ من روزانه صدبار به تو یادآوری میکنم که روز اولی که با تو آشنا شدم چگونه بود.
یادت هست؟ در گروه جناب ابن الحیدر دنبال دوست میگشتم و تو را دیدم.
آن شب، شب مناسب زیبایی بود و همین باعث شد تو را هدیه ای بدانم از طرف خدا.
هلیای زیبای من، اگر لقب گل یاست را دزدیدم، من را ببخش.
قول میدهم از این لقب به خوبی نگهداری کنم.
هلیای من.
الهی به فدای چشمان زیبایت بشوم که از همان لحظه اولی که دیدمشان عاشقشان شدم.
هلیای من.
الهی فدای غم های زیبایت بشوم.
هلیای من، فرمانده من
سربازها وقتی لبخند میزنند که لبخند فرماندهشان را ببینند.
پس بخند. قول میدهم از کتاب دنیای سوفی نگه داری کنم.
نامه هایت توی کشویم هست. تا ابد نگهشان میدارم.
ویان من، زیبای من.
اگر کسی به تو تبریک نگوید مهم نیست.
مهم این است که در قلبم جا داری و امیدوارم روزی در استربارا ببینمت.
گفتم استربارا!
الهی استربارا فدای خندههایت. جان من به فدایت. یکروز در خانه فاطمه چپه میشویم و به مجاهد شربت عسلی که حاوی سم است میدهیم.
یک روز آرزوهایمان را در کنار هم جشن خواهیم گرفت.
یک روز... یک روز کنار هم تولدت را جشن خواهیم گرفت.
یک روز شوهر خواهیم کرد.
یک روز آریحا و ایلیا به دنیا خواهند آمد و تو خاله خواهی شد.
یک روز...
بس است دیگر، خفم نمودید از جلوی دیدگانم مقبری خودتان را به ناکجا آباد ببرید.
@وِیان؛
