جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار ویسی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط M_Mahmoudi با نام ویسی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 112 بازدید, 2 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ویسی
نویسنده موضوع M_Mahmoudi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط M_Mahmoudi
موضوع نویسنده

M_Mahmoudi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
236
400
مدال‌ها
2
مرا به دام تو انداختند باران‌ها
چه فرش ـ دام قشنگی است در خیابان‌ها
خبر رسید می‌آیی شراب می‌باری
خبر رسید و به رقص آمدند لیوان‌ها
ستارگان جهان می‌شوند مهمانت
عزیز دور! بیا و برس به مهمان‌ها
درخت‌های جهان هم به خدمتت بستند
کمر به قرمز شورآفرین روبان‌ها
تو می‌رسی و برایت کنار پنجره‌ها
به شوق دست تکان می‌دهند گلدان‌ها
در این میانه منم با کلاه و بارانی
که هیچ‌وقت نمی‌بینی‌ام به دوران‌ها
تو دور می‌شوی و از پست نگاهم چون
نگاه ملتمس آفتاب‌گردان‌ها
تو دور می‌شوی و تا همیشه در رگ‌هام
سکوت تلخ فلوت است و بغض چوپان‌ها
عزیز من! گل من! دشمنم! چه فرقی هست؟
که عاشقتت باشم با کدام عنوان‌ها
چه عالمی است که یک صندلی به من برسد
شبی کنار تو حتی درون زندان‌ها
چقدر بی‌خبری از منی که دلتنگم
از آن زمان که به درد آمدند انسان‌ها
منی که نه می‌میرم نه زنده می‌مانم
بدون عشق در این کوچه و خیابان‌ها
 
موضوع نویسنده

M_Mahmoudi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
236
400
مدال‌ها
2
کوچه‌ای که مرا می‌برد به پیر شدن
دوباره آمده بودم پر از اسیر شدن
هر آنچه نگفتم تمام باید گفت
بدون لکنت و بی ترس و سر‌به‌زیر شدن
چنان دو سیب که در رودخانه افتادند
برای چند قدم با تو هم مسیر شدن...
... برای این‌که کجایی میان آدم‌ها
شبیه چشم درختانِ «هفت تیر» شدن
تو نیستی و همین کافی است کافی تا
مغازه‌ها و درختان همه کویر شدن
ولی‌عصر فقط راه رفت دارد و بس
برای آمدن از مرگ ناگزیر شدن
برای آمدنی ناگهان شتاب مکن
مجال هست برای همیشه دیر شدن
ای بانوی مهربان پنهان در مه!
تو رفتی و پیچید خیابان در مه
کو آن‌همه خنده‌های پیچان در کوه
موهای شبیه برگ رقصان در مه؟
یک مشت تبر بر سر راهم هر شب
من چون تنه‌ی خشک درختان در مه
این مرد منم بر سر راهت هر آن
با گریه و خنده‌های یکسان در مه
این روح تویی که روبه‌رویم هستی
چون بید نشسته مو پریشان در مه
این شهر چه شد؟ تو چه شدی؟ من چه شدم؟
من در مه و تو در مه و تهران در مه
 
موضوع نویسنده

M_Mahmoudi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
236
400
مدال‌ها
2
درخت قصه‌ی تلخی‌ست در هزاره ی ما
درخت مثل خود ماست در سیاره‌ی ما
درخت گاه قلم می‌شود که بنویسی:
که یک «نه»ی تو می‌ارزد هزار «آره»ی ما
درخت شعله‌ی اعصاب چوب کبریتی‌ست
که سوخت مثل زن کُرد با اشاره‌ی ما
درخت گاه زمین می‌خورد که تا برسد
به سینمای بد تو بلیت پاره‌ی ما
درخت رأی من و توست توی این صندوق
که می‌دهند به چند اسکناس اجاره‌ی ما
درخت کاغذ بیکاره‌ای‌ست تا برسد
به دست دختر همسایه‌ها شماره‌ی ما
و گاه نامه‌ی نامحرمانه‌ای‌ست درخت
میان پوشه‌ی اسناد در اداره‌ی ما
و روزنامه‌ی صبحی‌ست خواب‌آلوده
برای این‌که نبیند کجاست چاره‌ی ما
چقدر قصه‌ی ضد و نقیض می‌گوید
سیاه‌نامه‌ی اخبار ماهواره‌ی ما
صدای اره می‌آید، درخت کوچک من!
امید نیست به سرسبزی دوباره‌ی ما
 
بالا پایین