جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انگلیسی ویژگی‌های اخلاقی ( بد)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته یادگیری زبان ها توسط روژان مهرزاد با نام ویژگی‌های اخلاقی ( بد) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 48 بازدید, 16 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته یادگیری زبان ها
نام موضوع ویژگی‌های اخلاقی ( بد)
نویسنده موضوع روژان مهرزاد
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط روژان مهرزاد
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Impatient /ɪmˈpeɪʃnt/

معنی: بی‌صبر
مثال
:
She gets impatient if she has to wait more than five minutes.
اگه بیشتر از پنج دقیقه منتظر بمونه، بی‌تاب می‌شه.
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Aggressive /əˈɡresɪv/

معنی: پرخاشگر، تندخو
مثال
:
His aggressive tone scared everyone in the room.
لحن پرخاشگرش همه‌ی آدمای اتاقو ترسوند.
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Manipulative /məˈnɪpjələtɪv/

معنی:
کنترل‌گر و فریب‌دهنده
مثال:

She’s very manipulative — she always finds a way to get what she wants.
اون خیلی کنترل‌گره؛ همیشه یه راهی پیدا می‌کنه تا چیزی رو که می‌خواد بگیره.
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Judgmental /ˌdʒʌdʒˈmentl/

معنی:
زود قضاوت‌کننده
مثال:

Try not to be so judgmental you don’t know the full story.
سعی کن انقدر زود قضاوت نکن، تو کل ماجرا رو نمی‌دونی.
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Petty /ˈpeti/

معنی:
کوچیک‌بین، ریزبین منفی
مثال:

He’s too petty he argued for an hour about a missing pen.
اون انقدر ریزبین و بی‌جنبه‌ست که یه ساعت سر یه خودکار گم‌شده بحث کرد.
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Vindictive /vɪnˈdɪktɪv/

معنی:
کینه‌ای، انتقام‌جو
مثال:

He’s so vindictive, he plotted revenge over a small insult.
اون این‌قدر کینه‌ایه که برای یه توهین کوچیک هم نقشه‌ی انتقام کشید!
 
موضوع نویسنده
مدیر آزمایشی تالار زبان و هنر
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
فعال انجمن
Aug
858
2,213
مدال‌ها
2
Hypocritical /ˌhɪpəˈkrɪtɪkl/

معنی:
ریاکار، دورو
مثال:

It’s hypocritical to tell others not to lie while you lie all the time.
دوروییه که به بقیه بگی دروغ نگن، در حالی که خودت همیشه دروغ می‌گی!
 
بالا پایین