با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!سلام ممنونم عزیزم لطف کردی🌹سلام
قلم دلنشینی داری موفق باشی🌹
مرسی عزیزم که جدیت به خرج دادی😅خب یکم جدی بشیم :)
من که اومدم تو این انجمن فقط واسه حمایت از رمان تو
به نظرم ایده خیلی قوی داره داستانت
مخصوصا بعد خوندن پارت دوم مو به تنم سیخ شد اونجایی که ماهور گفته بود دنیا بعدا قراره بشه بزرگترین هیولای زندگیش
فعلا با ریتم خوبی داری پیش میری و جذابه برام همه چی ولی فکر کنم تازه اول داستانه و تو مرحله آشنایی با کاراکترهایی بیشتر
بی صبرانه منتظر ادامشم
قلمت مانا دوست خوبم 😊❤️
مرسی عزیزم چقدر خوشحالم کردی🥹♥️راستش از همون اولای داستان، فضای روایت یه جوری شکل گرفته بود که ناخودآگاه توجه منو جلب کرد و حس کنجکاوی رو تو ذهنم زنده کرد.
کاملاً معلومه که ایدهی اصلی قویه و نویسنده با دقت و فکر داره جلو میره.
ریتم داستان تا اینجا خیلی حساب شده و منظم بوده، و جملاتش اون حس و حال خاصی رو دارن که آدمو درگیر میکنن و باعث میشن بخوای بیشتر بدونی و ادامهش رو دنبال کنی.
بیصبرانه منتظر ادامهی این مسیرم.
با آرزوی موفقیت برای نویسندهی عزیز و قلمی که مطمئنم هنوز کلی حرف برای گفتن داره ❤️🤗
ممنونم عزیزم خیلی لطف داری خوشحالم کردی✨🌹موفق باشی عزیزدلم...
خوشحالم که با قلم خوبتون همراهم🌸
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک