- Mar
- 3,727
- 20,874
- مدالها
- 9
•ماهی نقرهای:
در دریاچهی آبی وقتی ماهی میگرفتم
ماهی نقرهای زیبایی به قلاب افتاد
به من گفت: «مرا آزاد کن
تا آرزویت را برآورده کنم.
می خواهی شاه کشوری شوی؟
قصر پُر از طلا می خواهی؟»
گفتم: «باشه» بعد ولش کردم تو دریا
او شناکنان دور شد و به سادگیم خندید
و آرزوهایم را توی گوش دریا پچپچ کرد.
امروز دوباره همان ماهی را گرفتم
آن ماهی زیبا و نقره ای را
باز هم به من قول داد اگر آزادش کنم... .
من به یکی از آرزوهایم رسیدم.
چقدر ماهی خوشمزهای بود.
در دریاچهی آبی وقتی ماهی میگرفتم
ماهی نقرهای زیبایی به قلاب افتاد
به من گفت: «مرا آزاد کن
تا آرزویت را برآورده کنم.
می خواهی شاه کشوری شوی؟
قصر پُر از طلا می خواهی؟»
گفتم: «باشه» بعد ولش کردم تو دریا
او شناکنان دور شد و به سادگیم خندید
و آرزوهایم را توی گوش دریا پچپچ کرد.
امروز دوباره همان ماهی را گرفتم
آن ماهی زیبا و نقره ای را
باز هم به من قول داد اگر آزادش کنم... .
من به یکی از آرزوهایم رسیدم.
چقدر ماهی خوشمزهای بود.