جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی پیشنهادهایی برای نوشتن دیالوگ / از کتاب «یک سال تا نویسنده شدن»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزش نقد توسط آرشیت با نام پیشنهادهایی برای نوشتن دیالوگ \/ از کتاب «یک سال تا نویسنده شدن» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 255 بازدید, 29 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزش نقد
نام موضوع پیشنهادهایی برای نوشتن دیالوگ \/ از کتاب «یک سال تا نویسنده شدن»
نویسنده موضوع آرشیت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط آرشیت
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
حرفهایی که زده می‌شود پرده از شخصیت آنها برمی‌دارد، بر کشش داستان می‌افزاید و حال و هوای دیالوگ را پدید می‌آورد. حرفهایی که زده نمی‌شود هم همین کار را می‌کند. آیا لازم است همینگوی ضمیر «او» را در جملۀ «می‌کشمش.»
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
معرفی کند؟ نه. آیا لازم است که نویسنده توضیح دهد زن قصد دارد شوهرش را ترک کند و برود با یک زن زندگی کند؟ خواننده خودش می‌فهمد.
دیالوگ‌های پنهانی که حین مکث‌ها و از راه حرکات دست و حالات صورت انجام می‌شوند، گاهی بلندتر از دیالوگ‌هایی هستند که به زبان می‌آیند.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
ما متوجه می‌شویم که نگاه مرد مدام روی دست زن ثابت می‌ماند، می‌بینیم که او دستش را دراز می‌کند و می‌بینیم که مرد دست او را لمس نمیکند. دوست داریم او دست دختر را بگیرد، اما او چنین نمی‌کند. حرکات سر و دست موجب ریشه دواندن دیالوگ در جهان مادی می‌شود و دیالوگ‌های شفاهی را وسعت می‌دهد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
نگاه کنید که چطور همینگوی گوینده را مشخص می‌کند. مرد گفت: «خیلی خب. چی شد؟» دختر گفت: «نه.» بعد از آن دیالوگ بدون آوردن عباراتی همچون مرد گفت و دختر گفت‌ها ادامه می‌یابد. در اینجا باید به دو چیز توجه کرد. بهتر است از عبارت «او گفت» استفاده شود به جای عبارت‌های پیچیده‌تر «او قبول نکرد» یا «او با پرخاش گفت».
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
فعل‌های پیچیده، توجه را به خود معطوف می‌کنند و جلوی روند دیالوگ را می‌گیرند. دوم، وقتی مشخص شد که چه کسی صحبت می‌کند، دیالوگ را می‌توان بدون «او گفت» و «فلانی گفت» ادامه داد.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
خود کلماتی که حین صحبت استفاده می‌شوند، باید نشان دهد که چه کسی در حال حرف زدن است. هر شخصیت از شیوۀ حرف زدن و حتی واژگان مخصوص خودش استفاده می‌کند.
حالا به صحنۀ آغازین رمان «دختری با گوشواره مروارید» اثر تریسی شوالیه نگاه کنید. بیشتر صفحه اول به توصیف اختصاص یافته است.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
صحنۀ از راه رسیدن وِرمیر و همسرش برای دیدن دختری که قرار است خدمتکارشان شود، با دقت بافته و به هم تنیده شده است. صفحه دوم دیالوگی بسیار کوتاه را نشان می‌دهد: زن ور میر ناگهان گفت: «پس دختره اینه.» فقط با همین چند کلمه، خواننده می‌فهمد که زن ورمیر سخت‌گیر و مشکل‌پسند است.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
به دنبال آن، دیالوگ ماهرانه میان ورمیر و دختر جوان، گریت، آمده است در زمانی که او مشغول خرد کردن سبزیجات برای سوپ است و از آنجا نویسنده، شیفتگی ورمیر نسبت به دختر را آشکار می‌کند. گزیده‌ای از کتاب در ادامه آمده است. در اینجا نه تنها باید به سخنان گفته‌شده توجه کرد، بلکه اهمیت سخنان ناگفته، یعنی ایما و اشارات، حاشیه‌گویی‌ها و مکث‌ها را نیز باید دریافت.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
بخشی از «دختری با گوشواره مروارید»

او پرسید: «داشتی اینجا چی کار می‌کردی گریت؟»

از این سؤال تعجب کردم، اما می‌دانستم که نباید چیزی بروز بدهم. پس گفتم: «سبزی خرد می‌کردم قربان، برای سوپ.»

من همیشه سبزیجات را دسته دسته دور یک دایره می‌چیدم، هر کدام مانند یک برشِ پای در قسمت مخصوص خودش.
 
موضوع نویسنده

آرشیت

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Feb
3,262
6,982
مدال‌ها
2
پنج دسته بودند: کلم قرمز، پیاز، تره فرنگی، هویج و شلغم. از لبه چاقو برای صاف کردن لبه هرکدام استفاده کرده بودم و یک حلقه هویج را هم وسطشان گذاشته بودم.
مرد با انگشتانش به میز ضربه زد و درحالی‌که دایره را نگاه می‌کرد،
 
بالا پایین