وبتون مانهوا پیشنهاد مانهوا های جذاب!

[ام کا اچ p.r]

مانهوای مرگ تنها پایان یک شروره
خلاصه داستان : پنلوپه به عنوان دخترخوانده دوک اکارت و شخص شرور یه قرار حرم سرایی تناسخ پیدا می‌کنه. اون وارد یه گیم شده و…
وضعیت انتشار: در حال پخش

✉️ وضعیت ترجمه: در حال پخش

↩️ آخرین چپتر اضافه شده: 151

⌛️ سال انتشار: 2020

🔑 فرمت: pdf

 

[ام کا اچ p.r]

من همسر ولیعهد هیولا شدم
خلاصه داستان : من به عنوان آنسیا، ولیعهد هیولا، تو یه رمان بزرگسالانه تناسخ پیدا کردم! تو داستان اصلی، آنسیا به خاطر این‌که همسر ولیعهد هیولا یعنی بلیک می‌شه تو روز عرسویش خودش رو تو دریاچه می‌ندازه و خودکشی می‌کنه و من درست وقتی تو بدن آنسیا تناسخ پیدا کردم که بلیک من رو از تو دریاچه بیرون کشید و نجاتم داد! حالا من با این ولیعهد نفرین شده‌ای که الان مثل یه خرگوش ناز و گوگولیه و نفرینش هم فقط به دست شخصیت اصلی زن داستان که دیانا، خواهر ناتنی منه شکسته می‌شه. چی‌کار کنم؟

 

[ام کا اچ p.r]

من جانور را خوب بزرگ کردم
خلاصه داستان : بلاندینا ، یه شاهزاده خانم که خون معمولی داشت ، بی سروصدا توی یه کاخ جداگانه زندگی میکرد . به دلیل دو رگه بودنش ،با اون بدرفتار شد و تحقیر شد . یک روز ، یه گربه مشکی زخمی پیدا کرد و تصمیم گرفت معالجش کنه اما گربه دوست داشتنی که تصور میکرد در واقع … است ؟ ” البته اگر اینطور فرار کنی، شکارت میکنم”. لبهای آمون به ارومی روی پوستش چرخید. “تو کسی هستی که منو برداشتی. تو کسی هستی که منو کنارت نگه داشتی”. آمون زمزمه کرد ، چون نفس تب الودش روی پوستش میخزید . ” بنابر این تو باید مسئولیت منو به عهده بگیری ، عروس “. وقتی گربه دوست داشتنی بزرگ شد، فهمید …. اون فکر میکرد که خوب تربیتش کرده ولی اونم در آخر خورده میشه

 

[ام کا اچ p.r]

وضعیت انتشار: پایان یافته

✉️ وضعیت ترجمه: پایان یافته

↩️ آخرین چپتر اضافه شده: 107

⌛️ سال انتشار: 2022

🔑 فرمت: pdf

 

[ام کا اچ p.r]

ناگهان یک روز پرنسس شدم
وقتی چشم‌هام رو باز کردم، یه پرنسس شده بودم، اما مثل اینکه تو یه کتاب گیر افتادم! درسته، همیشه دلم میخواست به طرز جادویی وارد دنیای رمان‌هایی که میخونم بشم اما... اما ترجیح میدم کسی باشم که هیچکی کاری به کارش نداشته باشه! آخه بین تمام شخصیت های رمان(که بعضیاشون بطرز شگفت انگیزی الهه خوشبختی و جذابیت یونان باستان بودن) چرا، چرا باید پرنسسی بشم که سرنوشتش مردن به دست پدر خودش، یعنی امپراطوره؟! اگر بخوام زنده بمونم، نباید امپراطور رو قبل از تولد ۱۸ سالگیم ببینم... "از چه زمانی این کثافت تو قلعه من زندگی میکنه؟

 

[ام کا اچ p.r]

وضعیت انتشار: پایان یافته

✉️ وضعیت ترجمه: پایان یافته

↩️ آخرین چپتر اضافه شده: 125

⌛️ سال انتشار: 2019

🔑 فرمت: pdf

 

[ام کا اچ p.r]

مانهوای پدر، من نمیخوام ازدواج کنم!
خلاصه داستان :

جوبلیان یک فرد شرور است که همه از آن متنفرند به طوری که حتی معشوق و پدرش او را رها می کنند تا به مرگ رقت بار برسد. درست همانطور که او در انتظار سرنوشت خود است ، این شانس را پیدا می کند که مسیر داستان خود را تغییر دهد. به منظور اجتناب از پایان غم انگیزی که می داند در انتظار او است ، او از معشوق خود جدا می شود و از تلاش برای جلب عشق پدر خود دست می کشد. در عوض ، او بر استفاده از ثروت او برای لذت بردن کامل از زندگی جدید خود تمرکز می کند! اما در حالی که او برای زندگی پرشور خود به عنوان یک خانم آماده می شود ، پدرش شروع به جستجوی خواستگار جدیدش می کند. از ترس اینکه او را با شاهزاده غیرقابل پیش بینی و طوفانی ازدواج کند ، او به یک راه حل ناامید کننده می رسد: قرارداد دوستیابی. و بهترین نامزد کسی نیست جز شاگرد پدرش.

 

[ام کا اچ p.r]

وضعیت انتشار: پایان یافته

✉️ وضعیت ترجمه: پایان یافته

↩️ آخرین چپتر اضافه شده: 129

⌛️ سال انتشار: 2021

🔑 فرمت: pdf

 

[ام کا اچ p.r]

مانهوای اعلیحضرت

خلاصه داستان:

پایان یک روز آفتابی تابستان بود. در دستان ستمگر ، پدر ، مادر ، برادر و گردن من زیر گیوتین رفت. و وقتی چشمانم را باز کردم ، تولد 12 سالگی من بود. قبل از اینکه امپراطور جوان 13 ساله به یک ستمگر بیرحم تبدیل شود ، من مجبور شدم به نوعی در کنار آن مرد باشم. "من کنیز افتخار تو هستم ، بنابراین تو را دنبال خواهم کرد." "من چیز زیادی ندارم. و مالک شما نیستم." برای زندگی و نجات خانواده ام ، باید در چشم آن ظالم باشم که به بشریت اعتقادی نداشت. فقط در این صورت است که می توانم زندگی کنم. اما آن هیولای وحشتناک در حال تغییر است!


وضعیت انتشار: درحال انتشار

 

[ام کا اچ p.r]

✉️ وضعیت ترجمه: درحال ترجمه

↩️ آخرین چپتر اضافه شده: 88 فصل سوم

⌛️ سال انتشار: 2022

🔑 فرمت: pdf