رها شده [چشم آهو] اثر«آنیل امیری کاربر انجمن رمان بوک»

[زمرد]

نام اثر: چشم آهو
سراینده: آنیل امیری
ژانر: عاشقانه، غمگین
مقدمه:
شادی دل پر کشید آهوی زیبا تو کجا
مرا گفتی بجستم گل شقایق رفته را
بدان بلبل تبریز عشقش این‌گونه نبود
دم به دم عارم ز دنیا این‌چنین گیچی نبود
مادرم من تشنه‌ام تشنه ناز و نوا
آن نوای نی‌زبان نی‌گشته را

 

[ادوارد کلاه به سر]

با سلام.
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ شعر

پس از ارسال ده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:

تاپیک جامع درخواست جلد

پس از گذشت ده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:

تاپیک جامع درخواست تگ شعر

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید در تاپیک زیر اعلام کنید:

تاپیک پرسش و پاسخ شعر

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک به متروکه انتقال پیدا می‌کند.

[ مدیریت تالار شعر ]

 

[زمرد]

تنم این‌جا خودم آنجا به دنبال تو می‌گیردم
سخن از موت و ماتم نیست دگر ویرانه گردیدم
من از وصف تو اعجازا چنان تب کرده دستانم
همین پژواک سران امشب طنین انداخته نالانم
توانی ده مرا آهوی بی‌تابم
که اصل ریشه خشکیده به این احوال و اغفالم

 

[زمرد]

شبنمم چون عاشقم هر لحظه غم‌خوارت شوم
آن‌که لبریزم نمود گفتا که لبریزش شوم
دیدنش هر دم بلایی‌ست که قولی بشکنم
من کنونی یک نسیم گاه و بی‌گاه مهمانش کنم
شبنمم چون عاشقم هر دم فدایت می‌شوم
من تو را مثلی فسون جان را خریدار می‌شوم
شرح حالم این‌چنین است که رغبت می‌کنم
چشم آهو تو چنین کن که عاشق‌تر شوم

 

[زمرد]

یادت می‌آید مرا آن عاشق دلخون را
قصه‌ای از بخت و قحطی این سرای خون را
یادت می‌آید مرا هیچکس نکرد دردم دوا
دم به دم دمسازی جان درد و درمان مرا
دل بر این غربت فکندم چشم آهو را دوا
این منم یک جوقلی دیوانه رسوای خدا

 

[زمرد]

می پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
وین همه وصله‌ی ناجور دلم در طلب‌ات شاد نبود
من ندیدم صدق و خلوص و نه حتی عشقی
گرچه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود
سیب آکنده شده از عشق گر شیرین است
گر نبود عشق در مهر هوس خوانا نبود
گم شدم در حس‌های بی نشان اما بدان
سهم من در خود شکستن کنج ویرانی نبود

 

[زمرد]

در شهر چشمانت گمم هم پا بمان جایی نرو
دستم اسیر دست او اما دلم در بند توست
بیخ مرا از خاطرت آخر به عشق بستی نرو
تنهای من با من بمان این پیکرم خلخال توست