تکمیل شده [چشم به راه] اثر «Yalda.Sh نویسنده حرفه‌ای رمان بوک»

[شاهدخت]

عنوان: چشم به راه
نویسنده: Yalda.Sh
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
ویراستار: @DOonYa
- دلم براش تنگ‌ شده.
- به دلت بگو براش تنگ نشه.
- ولی من... ‌.
- هیس، اون اگه دوستت داشت نمی‌رفت.



تقدیم به تو ژولیت احمق... A

 

[شاهدخت]

- یه چیزی بگم؟
- هوم؟
- دعوام نکنیا!
- بگو... ‌.
- عکسش بک گراندمه.
- خدا لعنتش کنه.
- نگو این‌جوری... ‌.
- هر چی به سرت آورد دو برابرش براش.

 

[شاهدخت]

- بلندشو، میخوایم بریم.
- کجا... ‌؟
- نمی‌دونم، فقط یه جایی که اسمی ازش نیاری.
- بریم توی قصه‌ها؟
- باشه، میریم یه جایی که ته قصه‌هاش؛
مثل اول قصه‌هاش، یکی بود یکی نبود نباشه.

 

[شاهدخت]

- اینو ولش کن. بیا یه سوال دارم ازت.
- جونم؟
- بهش پیام بدم؟
- نخیر.
- ولی... ‌.
- نه!
- پیام ارسال شد:)

 

[شاهدخت]

.چرا نمی‌خوابی؟!
- فکرم مشغوله!
- مشغول به چی؟!
- به همه چی... ‌.
- همه چی یعنی چی دقیقاً؟
- دارم بهش فکر می‌کنم.
- کافیه، بخواب... ‌.
- ولی اون... ‌.
- بخواب. رفته.

 

[شاهدخت]

- می‌دونی رنج چیه؟
- لابد می‌خوای بگی اون!
- نه، این‌که دوست داشتن توی دلت جوونه بزنه، درخت بشه، ولی نگی... ‌.
- دوست داشتن اون بوته‌ی خاری توی اون دلته.

 

[شاهدخت]

- میخوام برم بهش بگم.
- باز چی بگی؟
- این‌که دلم براش تنگ شده.
- لازم نیست.
- شاید برگرده!
- اگه می‌خواست برگرده اصلا نمی‌رفت، بفهم چی میگم.

 

[شاهدخت]

- باز دیوونه نشی.
- ها؟
- میگم باز دیوونه نشی بهش پیام بدی.
- دعوام نکنیا!
- باز چی‌کار کردی احمق؟
- داشتم براش تایپ می‌کردم... ‌.
- خب؟
- پیام دادی نفرستادم براش.
- نفرستی براش.

 

[شاهدخت]

- خوبی؟
- داغونم.
- نکنه بهش پیام دادی؟
- نه، ولی دلم براش تنگ شده.
- بیخیال.
- میشه دعا کنی برگرده؟
- نه‌نه‌نه‌نه، اون مسیر رفتن رو یاد گرفته، اگه برگرده باز میره.
- عیبی نداره، فقط برگرده.

 

[شاهدخت]

- میخوام بهش زنگ بزنم.
- باز چرا؟
- هیچی، فقط میخوام بگم دلم براش تنگ شده.
- خدایا... ‌من از دست تو چیکار کنم؟ چرا این‌قدر پیگیرشی؟
- چون دوستش دارم.
- کافیه، لطفاً!
- ... ‌.