جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

چالش چگونه رمانمان را کلیشه‌ای بکنیم؟!

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته گفتگو متفرقه کتاب توسط اولدوز با نام چگونه رمانمان را کلیشه‌ای بکنیم؟! ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,279 بازدید, 31 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته گفتگو متفرقه کتاب
نام موضوع چگونه رمانمان را کلیشه‌ای بکنیم؟!
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط دختر اخراجی؛

Sanai_paiiz

سطح
4
 
همیار سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
بازرس انجمن
ویراستار انجمن
ناظر کتاب
ناظر تایید
مولف تیم روزنامه
فعال انجمن
Jul
1,659
10,849
مدال‌ها
6
چشمای دختره مشکی مایل به صورتی باشن که با لباس سبز لجنیش هارمونی خاصی داره.
با ادکلن دوش بگیره.
بره تو ستون که بعدش بفهمه درواقع رفته تو شکم پسره.
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,891
39,329
مدال‌ها
25
شمال
گیتار
عشق ارباب و برده
تنفری که به عشق تبدیل میشه
پسری به نام رادوین، آرتام، آرشام
پسر پولدار و همه‌چی تموم
پدر دختره شرکتش ورشکسته بشع
پاک کردن رژ دختره به روش پسره
 

لِئا.

سطح
0
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Sep
273
3,901
مدال‌ها
2
دختره پسره رو دوست داره و پسره نه
ولی آخرش عاشقش میشه.
از هم متنفر بودن ولی عاشق هم میشن
یه اتفاقی میفته از هم فاصله میگیرن ولی دوباره بهم میرسن.
دختره بینی قلمی و لبای قلوه ای داره
پسره ته ریش و اخم جذاب.
دختره پرستار خود مرده یا بچه هاش شده.
پسره نشون میده متنفره ولی خیلی روی دختره غیرت داره.
بادیگااارد.
دوتا پلیس که مامور مخفی‌ان و بعد از تموم شدن ماموریت ازدواج میکنن.
من اول از تو متنفر بودم ولی عشقت منو بدجوری زمین زد.
آخه تیر چراغ برق اونم توی شرکت/دانشگاه باید بزارن و نگاهم رو بالا آوردم با دوتا چشم آبی عصبانی طوفانی روبه رو شدم.
منو محکم به دیوار کوبید و توی صورتم غرید...
دختر شیطونی که میخواد سربه سر پسر مذهبی بزاره ولی پسره هفت خط‌تر از اونه.
پسره خارج درس خونده و حالا برگشته
با دختره هم‌خونه میشه و استاد دختره هم هست که باعث میشه دختره متنفر بشه ازش.
و کلیشه هایی که تمامی ندارن...
 

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
منشی‌ها
خب تو ٪۸۵/۹ درصد رمانا منشی رئیس(همون پسر پولدار ک پولش از تراس برق بالا میره و الی‌القضا همون نقش اصلیه) ادم نچسبیه! خب چرا؟ الان میگم:
مشخصات ظاهری: حتما باید دماغش عملی باشه وگرنه منشی نیست!
آرایشش زیاد باشع جوری ک تا مچ دست بری کرم:/ (من تجربه ندارم ولی دختره میگ)
لباسش حتما خیلی تنگ و کوتاس:)
پنجاه درصد اوقات هنگام رجوع بهشون در حال رژ زدنن و پنجاه درصد دیگ در حال حرف زدن با تلفن ک پشت خطی صدو پنجاه درصد دوست عتیقه تر از خودشه!

مشخصات رفتاری:
حتماباید صداشون آزار دهنده و جیغ جیغو و تو دماغی باشع!
بپرن ب ادم و بی ادب باشن(ک نود درصد مواقع دختر داستان میشورنشون و میزارنش کنار تا خشک بشه!) و ده درصد باقیمونده هم پسر جنتلمنی ک رئیسه بهش تشر میزنه و از دختر مظلوم داستان حمایت میکنه!
جلل عجایب بعضی مواقع هم ی ادامس گنده تو دهنشونه ک خلاف شرعه و ماهم دوستدار دین و مذهب♡!

شخصیت سوم:/(چه دختر چه پسر)
اگه دختر باشه حتما دختر بدیه
هی‌میچسپه به شخصیت اول
هی خودشو لوس میکنه و ادا در میاره
اگه پسر باشه حتما پسر هیزیه
بد دهنه و نمدونم چی و چی
ینی نمیشه یه ادم درست و حسابی باشه/:

همیشیه خدا پسره باید مغرور باشه (اصلا راه نداره یه پسر آروم باشه)
دختره یا شکست عشقی خورده یه جا غم برک گرفته یا خیلی شیطونه و پررو ( اینم اصلا راه نداره یه دختر خجالتی باشه )
پسره باید حتما ماشینش پورشه یا بنز باشه ( اصلا نمیشه پسره پراید داشته باشه :/ )
دختره یا خیلی پولدار باید باشه یا خیلی فقیر ( اما پسره باید حتما پولدار باشه اصلا راه نداره :/ )
دختره یا پسره باید حتما یه رقیب عشقی داشته باشن که حتما جلف باشه ( چونه نزن راهی وجود نداره :/ )
و قیافه هااااااششششووون :/
پسره که حتما باید هیکلی باشه ( یعنی یه بار من نخوندم که پسره شخصیت اول لاغر مردنی باشه :/ )
حتما باید موهاش روی پیشونیش ریخته باشه و ته ریشم داشته باشه و دختر بازم باشه ( که وقتی دختررو میبینه کلا بیخیال دختر بازی میشه)
خلاصه باید خیلی جیگر باشه پسره ( اگه همچین پسرایی واعا وجود داشت که من سینگل به گور نبودم :/ )
دخترم حتما همه چیش طبیعی باشه یعنی یه بارم عمل نکرده:/ کلا یه سیندرلا باشه دیگه.

دختر داستان میاد مشخصات ظاهری پرنسس دایا رو میگه و میگه چهره نسبتا معلومی دارم..
لنتی چهره معمولی ینی چشم مشکی مو قهوه‌ای صورت گندمگون و دماغی ک حتما ی قوز داره مث منننن:/
طرف دماغش قلمی لبا هم قلوه ای چشمم رنگی رنگی و پوست سفید و موهای تا پایین کمر که باباشون اجازه نمیده کوتاشون کنه😐😐😐
و حتمااااااااااااا باید ب جای رمان ی ماچ ب خودمون تو آینه بدن!!!
پسره هم حتمااا باید پوزخند بزنه ینی پوزخند نزنه پسر نیست (بلانسبت بلانست جلو بندی پیکانه)
تو همه رمان ها دختره باید از پسره بترسه و هرکاری میگه انجام بده
تو نود درصد رمان ها دختره و پسره لجبازه
تو رمان ها حتما باید این جمله ی (کیلو کیلو قند تو دلم اب کردم) باشه

هم دیگه رو نمیشناسن بعد میان خواستگاری هم پسره دختره رو نمیخواد دختره هم پسره رو نمیخواد ولی مادر پدرشون با ساتور بالا سرشون ایستادن باید ازدواج کنی بعد باهم دیگه تصمیم می‌گیرند ثوری سوری یا زنبوری ازدواج کنند بدون این که خانواده گرام بفهمند بعد یک سال طلاق بگیرن شهر هرت که میگن دقیقا اینجاس یا نه! دم آخری عاشق هم دیگه میشن پایان😐 تو افق پایانش موندم

غیر ممکنه تو ژانر طنز دختره از نردبون نره پایین!:|
غیر ممکنه مامانش نصیحتش نکنه و بگه وقته شوهر کردنته خجالت بکش!:|
غیر ممکنه پسره خیلی خشک و مغرور نباشه:|
غیر ممکنه مشکل و بدبختی نداشته باشن:|
غیر ممکنه کل کل نکنن:|
غیر ممکنه ازدواجشون زوری نشه:|
غیر ممکنه دختره دزدیده نشه و عشقش در به در نشه:|
یا اینکه دوستاشون کلی تو سر و کله هم بزنن و همدیگر رو مستفیض نکنن:|
یا خیلی با حیا باشن و با دو کلمه سرخ و سفید نشن!:|
غیر ممکنه تو دانشگاه دختره به پسره نخوره و پسره پوزخند نزنه:|
غیر ممکنه یه اکیپ با یه اکیپ دیگه دعواشون نشه و بعدا باهم عاشق نشن:|
غیر ممکنه داستان به قدری پیچیده نشه که هنگ بکنی چیشده:|
غیر ممکنه یکی نمیره و بعدش به خوشی تموم نشه:|
غیر ممکنه خواهر و برادر دعوایی نکنن و تا چند ماه قهر نشن:|
غیر ممکنه دختره وقتی بیدار میشه می خواد یکم به خودش تکونی بده که تو ب*غ*ل عشقش گیر نیافته و نتونه تکون نخوره:|
غیر ممکنه نرن شمال دختره قهر نکنه:|
یا یه مشکل مزخرفی پیش نیاد:|
غیر ممکنه عشق طرف تا اون دنیا بره و دوباره نیاد:|
یا غیر ممکنه دختره برای خدمتکاری بره خونه ی یک ارباب بعد عاشق هم نشن:|

همش یه دختر اویزون دیگه ای هست که چشمش دنبال پسرش و باید حرص دختره رو دربیاره://
توی رمانای طنز با یه فردی به نام وجدان پدرکشتگی دارن
دختره پدر و مادرش با تریلی تصادف میکنن تو جاده شمال میمیرن بعد تا اخر رمان اه و ناله که چرا من تنهام://
اونجایی که اتفاقی همو یه جایی میبینن بعد دوباره میان سرکار.. عه این همون دختررس وااای خدا من چجوری اینو تحمل کنم://
نود درصد مردم ایران چشم ابرو مشکی و قهوه‌ای ان و قیافه شرقی دارن
ولی اینا همه چشم رنگی همه هم جذاب و قد بلند و.هیکل ورزشکاری و خوشکل ننشون ایرانی باباشون فرانسوی:/
همیشه پسر شخصیت اصلی اونقدر مغروره که به دختره نمیگه عاشقشه تا بره کما اونجا در حالی که دختره رو تخت بیمارستان مثلا داره میمیره بهش میگه که دختره به هوش میاد و تا آخر عمر با هم خوشبخت زندگیشونو میکنن!
همیشه باید رمان اینطوری شروع شه که شخصیت با صدای آلارم گوشیش بیدار شه همیشه هم با پنجمین آلارم!
اونجا که دختره داره ت خیابون راه میره
یه پسر میخواد بش شماره بده
یا داخل مهمونیا وقتی پسره پیشنهاد ر*ق*ص به دختره میده اونی که عاشقشه عین عجل معلق میره وسط میگه قولشو ب من داده😐💔
دختره یا پسره ساله کنکورشه هیچی نمیخونه در معنای واقعی هیچی:/ مامان باباشم که هههییچچچچچچ تهش کنکور پزشکی میرن دانشگاه تهران، کنکور ریاضی میرن دانشگاه شریف:/ این مردودیام منم:/ تکثیر میشم همش:|
محاله ممکنه که پسره پزشک باشه ولی ۷۰ درصد سهام بیمارستان برای اون نباشه:)):| اها تازه این پزشک شدناشونم ته خندس:| طرف با ۲۳ سال سن میگه فوق تخصص فلان رشته‌ی خفن از فلان دانشگاه سراسری خفنه تهران رو دارم:| کل دوره دبستان و دبیرستان و دانشگاه رو جهشم زده باشی انصافا تو ۲۳ سالگی نمیشه فوق تخصص دوست گرامی:|
همشون یه کارخونه یا شرکت خفن و معروف تو کل دنیا دارن ولی کلا به مدیریت اعتقادی ندارن هیچ‌کار نمیکنن ولی شرکت موفقه(چه رویایی^^)
دعوا خانوادگی امکان نداره رخ بده:| اگرم رخ بده دختره یا پسره داد و بیداد و ترک سفره شام، مادر عزیزشم میزنه زیر گریه ببخشید عزیزم، باباشم میره قرصه اعصاب و قلبشو میخوره که چرا فرزند عزیزش رو به گریه و اعصاب خوردی انداخت(خانواده هاشونو میشه قرض ب*دن؟:/ والا ماکه توخونمون کسی حق دعوا گرفتن سر سفره رو نداره:| باور کنید شکم مهمتر از دعواست:|)
دختره و پسره محاله از اول داستان نیوفتن به جون هم و فحش و دعوا:| کلا دانشگاه و خیابون و کافه رو میدون جنگ میبینن :|(این روند حتی بعد از ازدواج هم ادامه دارد!)
دختره دوستاش حتما زنگ موبایلشو باید عوض کنن اینم صبح دچار سکته روحی بشه از زنگ موبایلش(اونوقت من کسی بیاد طرف موبایلم فرقی نداره کیه فقط دستشو قلم میکنم:|)
رمان تو ژانر جنایی باشه محاله که دختره مورد ربایش مافیا قرار نگیره که از بخت بد دختره رییس باند باید یه پسر جوون خوشگل و لاکچری باشه که دیوونست ولی عاشق ایشونه:/
(این کچلاییم که معلوم میشه مافیا بودن و اختلاسگرن اونام منم:/)
باید ر*اب*طه با فامیل مادر و پدری خوب باشه و محاله که مادر جان با عمه جان به مشکل بخورن، مادرشوهر عزیز هم که باید مامانی یا مامان جون صدا بشه(منکخ تا جایی که دیدم عروس با خانواده شوهر کلا دعوا داره:|)
تو رمانا زندایی ها حتما باید جوون باشن و پایه:|
اصلا امکان نداره که بدون دردسر دختره و پسره برسن به هم:| زندگی رو کردن فیلمایی بالیوودی با بازیگرای هالیوودی :| دختره میمیره میره اون دنیا چشمان زیبا و گیرای معشوقه ی بدبختش رو به یاد میاره و خیلی یهویی قبل از قطع کردن دم و دستگاها زنده میشه و چشمان درشت و رنگیش رو باز میکنه و این وسط یه عده موقع مرگش غش میکنن یه عده بعد از بهوش اومدنش یه عدم که خودشون بسترین از حال بد به خاطر دختره :| حالا اگه طرف نمیره موقع بهوش اومدنش عشقش نیست رفته خونه اونم فکر میکنه اوشون دوستش نداره و بازهم آغاز ماجرای منت کشی :| بابا پاشید برید سر زندگیتون این لوس بازیه چیه:|تازه وقتی دختره هم تو کماس همه مومن میشن میرن نماز میخونن بعد هم نذر میکنن...همون پسره مغرور هیز دخترباز میره نماز میخونه😑🫤
آهااا دختره احتمال ۹۰ درصد از اخلاقیاتی مثل لوس بازی و ناناز بودن و رنگ صورتی بدش میاد ووکلا معتقده باید پسر میشده وللیییی تا آقا پسر رو میبینه باید ناز کنه وولوس و قر حرف بزنه:| (مازا فازا حبیبی؟:/)
پشت چشم نازک کردن که اصلا نمک رماناست:|
پسره قطعا یه شکست عشقی داشته از دخترا بدش میاد سرد و مغروره یاهم برعکس
حتما همه تو رمان دختره رو دوست دارن جز یه دختره که عاشق پسرست و از ایم دختره بدش میاد
حتما باید یه بار نصفه شب دختره رو توی خیابون ببینه و مثلااااا غیرتی بشه!
شمال و کیش و شیراز رفتن جز اصول اصلی رمانا شده، باقی شهرا چشونه مگه؟:|
حتما هم باید قیافه ها رویایی و خفن و عالی باشه(مگه موهات قهوه ای باشه چشماتم قهوه ای چی میشه؟:| انقدر که توی رمانا چشم رنگی هست از کل درصد چشم رنگیای دنیا بیشترن:/)

رمانای ترسناکم که نگم کلا همه مثل هم، یه احضار جمیعتی و شرط بندی میکنن هیچی نمیشه میخندن بعد که شب میشه میبینن به به چه زیبا مورد عنایت اجنه قرار گرفتیم:|
رمانای تخیلیم دختره یا به قدرت ماورایی اعتقاد نداره یا معتقده حتما یکیشو داره بعدم یه شب پرت میشه دنیای خیالات و میشه کوزت:| بعد همه میفهمن عهه این پرنسسی بوده برای خودش، مامی جونش وقتی جنگ میشه اینو میفرسته دنیای آدما و حالا جنگه مارو نجات بده:|
اسما هم یا عجیب و غریبن یا تکراری یعنی توی تمام رمانا حتما یه امیر وجود داره :| اکثرا هم یه مریم باید دوست دختره باشه:| یه بار اسم طرف انقدر عجیب بود که تا اخر داستان من اسفناج میخوندمش:|

یه مشکل دیگه هم که خیلی رو مخه نبود خلاصه برای رمان یا خلاصه ی اشتباه! به امید اون خلاصه دانلود میکنی تهش میبینی حتی از کنار اون خلاصه هم رد نشده ماجرا، یه عده هم کلا یه قسمت از رمانو میزارن خلاصه(خسته نشی پهلوان)
اطلاعات اشتباه توی رمان و.... هم سکوت میکنم که منطقی تره و زیاد شد پیامم :|
امیدوارم یه روزی رمان ها درست نوشته بشن و به دور از کلیشه ها رمانای اجتماعی واقعا اجتماعی باشن و نشون دهنده این باشن که هر تصمیمی عواقبش رو داره و درد جامعه باشه نه درد افراد پولدار
رمانای طنز به خاطر چهارتا تیکه انداختن به هم و فحش دادن و بددهنی کردن طنز نباشن
رمانای ترسناک وتخیلی ایده های جدید باشن نه تکراری و همیشگی
آقا من عقده هام زیاد بود
هر کی میخواد بخونه
هر کی نمیخوادم فحش نده مرسی😂😂
 

.Belinay.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
499
5,076
مدال‌ها
2
آه یادم رفت این هم به پندهام اضافه کنم!
این لعنتی‌ها چطوری با هم زندگی می‌کنن بعد وسط دعوا پسره یه چک و لگد ریز به دختره می‌زنه بعدش کلی می‌ره عذرخواهی می‌کنه؟ من وسط دعوا دهنم خونیه کلی التماسش می‌کنم با هم مذاکره کنیم بعد شما اون پسره‌ی وحشی رو می‌فرستین اون لوسو ب*غ*ل کنه؟ چقدر هم دختره ناز می‌کنه حالا به دیالوگ پایین توجه بفرمایید:
- تو به پدرم قول داده بودی دست روم بلند نکنی!
خوب بیشعور یه کاری کردی که رویت دست بلند کرده است! بعد پسره احساساتی می‌شه بیشتر بغلش می‌کنه! خلاصه این متن‌ها رو بذارید برای رمان‌های فانتزی!😂😂
چرا هیچ کدوم از درسای دانشگاه رو نمی‌گن ما هم یاد بگیریم؟:/
- هیچی از حرفای استاد نفهمیدم!
خوب تو که انقدر نفهم هستی چرا رفتی دانشگاه؟ می‌بینید دوستان؟ همش زیر سر اون چشم‌های گربه‌ایه!
مبحث معرفی چیست؟ به پاراگراف پایین دقت کنید.
اوه یادم رفت خودم رو معرفی کنم!(انشای کلاس اولی آغاز می‌گردد!)من آنلایا معتمد هستم! (این متن واقعیه این اسم‌ها رو از کجاتون درمیارید؟) وضع مالیمون خیلی توپه بابام هم کارخونه داره (بله انتظار دیگه هم نمی‌رفت!) تک فرزندم! (این که دیگه معلومه!) رفیق فاب عین خواهرم هم انلامیا محمدی هم همیشه کنارمه (شرط می‌بندم چشم‌هاش گربیه!) من سرهنگ هستم و آنلامیا سرگرد و من یه بار جونشو نجات دادم (حتما باید جون این ذلیل مرده‌رو نجات داده باشه یه بار! شما سرهنگ زن دیدین؟:/)
به خدا اون ازدواج پسرعمو و دخترعموهاست که تو آسمون نوشتن نه استاد و دانشجوها:/
یه موجودی به نام وجدان! به این موجود وجی نیز می‌گویند و این موجود با توجه به نبود وجود خارجی‌اش با همه‌ی دخترهای رمان بحث می‌کند! (خیلی بیشعور و بی‌ادبه!) یعنی جمله با خود گفتم اختراع نشده!
من با استاد دانشگاه‌هاشون کاری ندارم ولی چرا فامیلی نصفشون تهرانیه؟:| همیشه هم این تهرانی‌های مارمولک پولدارن:| نه آخه چرا؟:| مثلا شمالی چشه؟:| چرا تهرانی؟:|
یهویے دختره و پسره بهم میخورن و ورقه‌ها پخش زمین میشه :/
دختره به اجبار پیش پسره زندگی میکنه!-_-
پسره خلافکاره :/
دختره تو خواب شاهزاده‌ای با اسب سفید میبینه! ولی تصورش از هلو تبدیل به لولو میشه :/
یا اینکه تصورش لولو ولی هلو میبینه و عاشقش میشه :/
دختره لباس میپوشه تو آینه خودشو توصیف میکنه
پسره خر غیرت میشه یهویی...اما قبلش خیلی بی غیرت بود:/
همیشه دوتا کفتر عاشق یه اهنگو ازبَرن وقتی تو ماشین پلی میشه میرن تو عالم هپروت
دختره با اینکه با همه ی پسرای شهرشون دوسته اما خیلی پاکه:./
دختره داره میره دانشگاه حلقه ی نامزدیشو دستش میکنه قبل رفتن:/
چرا همه ی رمان ها تیپ های خفن دانشجویی رو برای دخترا توصیف میکنه ولی هیچ ک.س نمیگه از کدوم در دانشگاه میرن تو ک حراست گیر نمیده چرا؟-_-
چرا همه با ماشین باباشون میرن دانشگاه کسی با مترو نمیره واقن چرا؟:/
دختره خوشگلترین پسر دنیا رو می‌بینه ولی ازش بدش میاد :| حتما بیماره :|

دختره و پسره می‌رن می‌رقصن اهنگ ک تموم میشه می‌فهمن فقط خودشون دو تا هستن و بقیه دارن براشون دست می‌زنن :|

پسره به خاطر یه کار کوچیک دختره، می‌زنه تو گوشش :|

دختر داستان با وجدانش درگیره همش با وجدانش حرف می‌زنه :|
درست وقتی ک پسره میزنه تو برجک دختره ، دختره با چشای اشکی سوار ماشینش میشه و میره ی جاده ی کوهستانی بعد چون چشاش تار میبینه تصادف میکنه با ی کامیون بعد میوفته تو پرتگاه بعد ، چن روز میره تو کما بعدش پرستاره بهت میگه خوشبحالت چقد طرف عاشقته ، پسره تو همین یکی دو روز از برد پیت تبدیل ب مرد جنگلی میشه بعد همونجا بالا سر دختره تو بیمارستان میگه عاشقشه . یکی نیس بگه خو کرم داری اول نمیگی دختره تصادف میکنه بعد ک تصادف کرد تا ل*ب مرز مرگ رفت غرورو میذاره کنار ب دختره میگه عاشقشه
این که آخرای رمان وقتی همه چی خوب پیش رفته و پسره بعد سیزده خان رستم و دختره بعد دوازده خان اسفندیار :| به عشقشون رسیدن زرتی یهو یکیشون تصادف میکنه حافظش پاک میشه! :|
بعد تو 60 مواقع اون شخص مغز دیلیت دوباره عاشق طرفش میشه! :|
40 درصد دیگه مغز دیلیت جان از طرفش بدش میاد بعد طرف هم میخواد از ایران بره بعد یهو مغز دیلیت حافظش بر میگرده تو فرودگاه دوباره به وصال یار میرسه! :| :|
چرا همه دخترا از چرخ و فلک یا چیز دیگه میترسن بعد میچسبن به بازوی پسره بازی که تموم شد با خجالت میان پایین (بابا دیگه خجالتش چیه؟ )
چرا همه دختر های شخصیت اصلی فکر میکنن بقیع تو مهمونی یه تیکه پارچه پوشیدن بعد فقط خودشون الهه مقدس هستن:/
 
آخرین ویرایش:

.Ana.

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
206
5,932
مدال‌ها
2
سلااامم برین کنار میخوام سمیتون کنم!
توی نصف رمان های استاد دانشجویی و عاشقانه حتما... حتماااا دختره باید تو روز اولش دیر کنه خدا هم اون بالا فقططط منتظر این خانوم خانوما از خونه بزنه بیرون تا با پسر جیگر داستان تصادف کنه
فقط نمیدونم موقع تقسیم شانس ما کجا بودیم... تصادف کع میکنیم یا ناقص میشیم در حد خفن!!! یا اینکه طرف بقال سر کوچه‌‌مون که با موتور میزنه بهمون😂
اگه دختر با سر بره توی سی*ن*ه ی مردونه و هزارتا خصلت مزخرف دیگه‌ی پسره؛ به احتمال نود درصد میگه:
- ای بابا! آخه این ستون از کجا اومد یهو؟ مگه وسط راه ستون میزارن!؟:یعنی مخ در حد هوویج!
حالا اونش عیبی نداره... وقتی سرش رو بلند میکنه تا بیست دقیقه درحال تجزیه و تحلیل جناب ستونه! نمی‌دونم چه مدلش که پسر هم صبر میکنه خانوم مخ هویجی قشنگ دیدشو بزنه بعد تازه رخصت میده اون دهن مبارک رو باز کنه اگه هم دهن باز کنه معذرت نمیخواداا... فقط پوزخند یعنی شعور در حد صفر... 😐😐😐
یکی از نکات مشترک تمااام پسرها هم این که عطر تلخ بزنن... و یکی از نکات مشترک تماااااام دخترا هم این که عاشق اون بوی عطر تلخ مث زهرمارش میشن
و یه چیز دیگه که خیلیی ذهنمو مشغول کرده... چرا من تو عمرم یکبار با خودم حرف زدم بهم گفتن دیوونه؟ بعد دختر توی نصف داستان درحال مکالمه با وجییی جانشه( عق!) تازه پسرا خوششونم میاد.
تا حالا شده در یک موقعیت خیلییی حساس پاتون پیچ بخوره و کله پا بشید؟ و وقتی هم که آماده ی یکی شدن با زمین هستید جناب ابرقهرمان خوش قیافه ای از آسمون سقوط کنه و دستش رو دور کمرتون حلقه بکنه؟ بعد هم بیست دقیقه مث بز بهم زل بزنید!!؟؟ بعلههه برا منم پیش نیومده چون اینا تو فیلما و رمان‌هاس! ما پامون پیچ بخوره چنان زمین میخوریم که با کاردک هم قابل جمع کردن نیستیم.
توی نود و هفت درصد و نیم رمان ها دختر پسر باهم رفتن مهمونی:/
حالا یا کاری یا پارتی فرق نمیکنه؛ بالاخره رفتن! بعد جالبیش اینجاس که خانواده های حساسی هم دارن اما روی اینجور چیزا گیر نیستن
حااالا من با این سن اندازه خرسم( بلانسبت خرس) توی گوشی‌ یه چیز بخونم و بخندم باید ده دقیقه جواب پس بدم بخدا جوک بوده بیرون رفتن هم که کلا معنی نداره تو لغت نامه ی خانوادگیمون
بعد دقت کردین تو بیشتر رمانا همه چیز بیش از حد خوب و مصنوعیه؟! رابطه مامان و بابا و بچه‌ها با هم دیگه و دیالوگاشون اصلا متناسب نیست!!! البته گاهی استثناعاتی هم وجود داره
توی بیشتر رمانا هم دختره وارد خونه میشه بلند سلام میده
والا من که اینجوری نیستم... ماشالله این یکی دیگه تو اکثر رمانا هست!!!
یکبار یکیو تو خیابون دیدم از قیافه ش خوشم اومد. به ابِلفض خودمو کشتم تا دوباره ببینمش! لامصب آب شد رفت زمین حالا تو رمانا زارت و زارت یکیو میبینن میره شرکت طرف رئیس شرکت...میره بیمارستان طرف دکتر فلان کسشه!... میره دانشگاه طرف استادشه! اگه هیچکدوم از اینا هم نبود بهتون قول شرف میدم یا باهاش تصادف میکنه یا طرف فامیل از آب در میاد😐😐😐(ماذا فازا؟؟)
حالا اونجایی که دختره میاد اعتراف کنه دستا مشت لبا رو هم فشار بعد میخواد بیاد بگه دوست دارم برقی طوفانی زلزله ای هرچیزی میشه که این پسره اوسکل نمیفهمه:/
کلیشه ای ترین اتفاقات رمان ها ، دقیقا همون جاییه که دختر داستان خوشگل ترین و خوش تیپ ترین پرنسس دنیاست ، و همچنین پسرِ داستان جیگر ترین شاهزاده ی دنیا! :/
نگم از اونکه پسره هنوز هیچی نشده غیرتی میشه !!!
بعد از اون طرف ، وقتی موضوع حسابی جدی میشه دختره همچنان بی توجهه! -ـــ-
کلیشه از این بدتر داریم؟
حرفشون رو با آهنگ منتقل می‌کنن بهم! بابا باکلاس...با پرستیژ! خوش شانس!
چرا تو رمانا انقدر دیر مطلب رو میگیرن!؟ مثلا تا چند ماه میگن اسم احساسم چیه!؟ خو بابا عاشق شدی مگه فهمش چقدر سخته؟ موندم چطور با این سطح هوش تو همچون دانشگاه های خفنی هم تحصیل میکنن! یعنی فهم و شعور در حد صفر😐 تو همه رمانا کلمه بیمارستان به کار میره!
دیدید که حتما باید تصادف کنن که اگه نکن نمیشه یه ماشین به دختره یا پسره می‌زنه عزارییل قصد می‌کنه یکی از این دوتا جوونه رو با خودش ببره اما این دوتا از بس سگ جون تشریف دارن که نمی‌میرن فعلا این دنیا هستن حالا پسره داره می‌میره دختره میره داخل بخش آی سی یو دقت داشته باشید آی سی یو کلاسش بیشتره دختره میره دسته پسر رو می‌گیره میگه:
- نمی‌خوای بلندشی آقاییییی ( عق) من دلم تنگ شده‌ها ( خب بگو دلت گشاد شه تنگ نشه) بلندشو باز سرم داد بزن بیدارشو اون چشمای عسلی متمایل به رنگ کهربایی کله غازیت رو باز کن بلندشو ببین دارم میگم دیوانه وار دوست دارم اصلا عاشقتم بیدارشو
دیدین یه نمونه بسیار زیبا چند درصد رمانا عشقشون رو اینجوری به هم ابراز می‌کنن بخدا قسم اگه کسی سر من داد بزنه اونم یه پسر بعد بره تو کما دوسشم داشته باشم نمیرم بگم بیدارشو سرم داد بزن من دستشویی لازم بشم که، به جهنم اگه قرار بیدارشه و سره من داد بزنه خب میدم عزی جون ببرتش دیگه منظورم همون عزراییل هست حالا میریم ‌برای وقتی که دختره تو کما هست پسره میره بالا سرش با بغض میگه:
- نمی‌خوای بیدارشی خانومی( باز اینجا جا داره بگم عق) ببین دارم از نبودت از دوریت از اینکه دیگه خنده‌هات و نمی‌بینم دارم می‌میرم ( خب برو بمیر اگه راست میگی مگه کسی جلوت رو گرفته )
بیدارشو اون چشمای دریایتو باز کن بیدارشو با اون چشمای دریایی خوشگلت یه نگاهی به من بنداز من دوست دارم من عاشقت شدم عاشق چشمای دریایت که تلاطم زندگیمه من عاشقتم
باید حتما چشمای دختره دریایی باشه که اگه نباشه اون رمان رمان نمیشه بعدحالا این دوتا تا دیروز به سگ و گربه، کوسه و ماهی گفته بودن برین مرخصی ما هستیم بعد نمی‌دونم چی میشه که احساسات خانم یا آقا میزنه بیرون و بهم اعتراف می‌کنن یعنی کلا تا یه اتفاقی نی‌افته که اعتراف نمی‌کنن باید برن زیر ماشین یا تریلی ۱۸ چرخ تا اعتراف کنن دقت کنین باید بعد از اعتراف عاشقی ایست قلب کنن بعد احیا بعدم دیگه طرف یا چشماش و باز می‌کنه یا انگشتش و تکون میده که در اکثر مواقعه دیده شده چشم باز می‌کنن بعد دیگه ازدواج و یک عمر با خوشبختی زندگی کردن
پایان
ای خدا ته کلیشه اعتراف عاشقی در بیمارستانه و تو کما
اینکه چرا تو دانشگاه اون دختر و پسر ک از هم بدشون میاد حتما باید بیفتن تو یه گروه و باهم کار کنن؟ یا اینکه پسره هیکلی و سیکس پک داره ولی تو کل رمان یه اشاره فسقلی ب این نمیشه ک بره باشگاه و همیشه مشغول کار و باره و سرش شلوغه مادر زادی سیکس پک داشته همیشه ام یه جایی از رمان دختراباید به پاهای خوش تراششون اشاره کنن. چراااا؟؟؟؟!
تو تمام رمانا تعریف دانشگاه:
جاییست که در آن می‌توان قلاب ماهیگیری را در آب انداخت و استاد صید کرد بابا کدوم دانشگاهی یه همچین استادی داره جای سئوال بخدا من که تا حالا یه پسر خوشگل ندیدم این و دارم جدی میگم اما یا علی تو دانشگاه پسر خوشگل خوشگل پولدار پولدار اصلا یه وضعی اصلا دلم می‌خواد کله‌ام و مستعفیض به دیوار کنم آخه خدایی پسری که پولدار باشه خوشگل نیست اگه خوشگل باشه اخلاق نداره اگه هم خوشگل باشه هم خوش اخلاق پولدار نیست خدا که نمیاد همه ویژگی‌ها رو به یه آدم بده مدرک دانشگاهی پسره با ۲۵ سال سن استاد هست یعنی انیشتین پیشش کم میاره
خب روز اول دانشگاه و خواب موندن و اینجور مسائل و بعدم یه اعتراف عاشقیه کلا ضایعه
بعد دختره همیشه با تیپ خفن میره بیرون خدایی گشت وجود نداره که این و بگیره با این تیپش
دانشگاه رو مرکز ولگردی و عیاشی و مرکز همسریابی نشون میدن مگه میشه آدم با استادش به راحتی کل کل کنه و هیچ احد و ناسی کاری نکنه اون حراست پس برای چیه ول معطله
بابا بسه کم خلاقیت به خرج بدین من دیگه قلبم نمی‌کشه...
تو اکثر رمانا اواخر رمان دختره حداقل شیش ماه باید تو کما باشه بعدم که پسره به خودش میاد میبینه عاشوراس میره تو صف های سی*ن*ه زنی دعا میکنه آخ کم موند یادم بره اگه بارون نباره اصلا مزش میپره بعد عاشورا میاد بیمارستان میبینه دختره بهوش اومده لنتی همونجا هم ازش خواستگاری میکنه آخه این چه کاریه با یه بیمار که تازه خوب شده میکنن؟ نمیگن دختره رو کما نکشت حتما سکته ناشی از خوشحالی میکشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😐😐😐

خواهش میکنم فحش ندین به من🫡😂
تا سم های بعدی خدانگهدارتون...
 

pen lady

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
697
5,950
مدال‌ها
5
یه خلاصه از رمان‌های الان میگم براتون که توی اکثر رمان‌های طنز و عاشقانه به چشم می‌خوره
دختره و پسره توی دانشگاه (استاد و دانش‌آموز که برام سواله چرا پس هیچ اشاره‌ای به درس نمیشه) یا توی شرکت(رئیس و منشی) و... همو می‌بینن و یه خورده کل‌کل می‌کنن بعد عاشق هم میشن اما غرورشان اجازه نمیده به هم بگن دختره دماغش خدایی عمله لباش خدایی قرمزه و مثل غنچه می‌مونه چشماش سبزه که رگه‌های طلایی داره(جلل خالق) پوستش این‌قدر سفیده که به سفید برفی گفته برو من جات وایمیستم موهاش قهوه‌ای‌ِ که رگه‌های طلایی داره و هر چه پایین‌تر میره طلایی تر می‌شه(یعنی یه هلوی به تمام معنا) همش هم کل‌کل میکنه و خیلی شیطونه تا میگن پخ سیل اشکاش جاری میشه و غرورش میشکنه.
پسره هم چشمای سرد یخی داره تو پولای باباش شنا میکنه و خیلی مغرور و عقده‌ایه صداش عالیه همش هم پوزخند میزه و غیرتی میشه.
خلاصه این میکس لعنتی عاشق هم میشن اما به هم نمیگن بعد میرن شمال توی راه دختره یا پسره تصادف می‌کنه بعد میره کما بعد اونی که نرفته کما میره با سرش گریه می‌کنه و میگه عاشقشه بعد کماییه انگشتشو تکون میده بعد دستگاه بوق میزنه و طرف سکته می‌کنه و دکترا میریزن داخل بعد زنده میشه و به دختره میگه منم دوستت دارم.
یا اینکه نفر سومیم هست که همش به پسره می‌چسبه و دختره از سر عقده و حسادت کارای عجیب غریب می‌کنه
امیدوارم آموزنده باشه
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین